لحظات وداع با شهیدی که «صابر» بود

لحظات وداع با شهیدی که «صابر» بود

خبرگزاری تسنیم: یکی از دوستان شهید صابر، در مراسم وداع با پیکر مطهر او می‌گوید که به‌راستی صابر بهترین نام برای این شهید و خانواده‌اش است. این خانواده شهیدپرور رنج و سختی زیادی دیدند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عصر روز گذشته دوشنبه 18 فروردین 93 مراسم وداع با شهید فرهاد صابر معروف به حاج محسن صابر در معراج شهدای مرکز برگزار شد.

اقوام و دوستانش آمده بودند تا وداع کنند با کسی که چند سالی به‌خاطر نشستن روی ویلچر همه را شرمنده خودش کرده بود. خانواده ناراحت از اینکه مرد خانه رفته است و دوستانش غمگین از اینکه حاج محسن سبک‌بال خرامید و رفت و آنان را تنها گذاشت؛ اما او اکنون خوشحال بود، زیرا این بار آیه «وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» را به‌خوبی حس می‌کرد.

سکوت پیش از شروع برنامه را گریه زنی شکست که پابه‌پای همسر خویش رنج و مشقت را تحمل کرد و صبر پیشه کرد. تنها فرزند حاج محسن، نرگس 7 سال داشت. چشمانش پابه‌پای چشمان مادرش می‌گریست. حال این کودک باید سالیان سال با عکس پدر بخندد و بگرید و سخن بگوید، و دوباره سکوت ... .

این بار نوای لااله الا الله بود که سکوت را شکست. یاران حاج محسن صابر رفیق شهیدشان را روی دستان خود می‌آوردند. دیروز حاج محسن برای پرچم کشورش جنگید و امروز تابوتش مزین است به پرچم مقدس کشور. پرچم را کنار می‌زنند تا شهید در جمع دوستان و خانواده‌اش دوباره خودنمایی کند. دیگر هیچ‌چیز جلودارشان نیست. در اینجا گریه نکردن مرد شعاری بیش نیست. آن‌ها شیرمردی را از دست داده‌اند که سی سال وضعیتی را تحمل می‌کرد که تحملش برای‌مان حتی به‌اندازه یک روز غیرممکن است.

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ‌رَسُولِ اللهِ ... همه شروع می‌کنند به قرائت زیارت عاشورا. چه‌چیز برای ابوالفضل کربلای ایران بهتر از اینکه کنار تابوتش زیارت عاشورا بخوانند و بدنش را متبرک کنند به انوار الحسین علیه السّلام.

دوست داشت دوباره بچه‌های جنگ دور هم جمع بشوند

حاج مجید حسینی از دوستان شهید صابر نحوه مجروحیت حاج محسن را این‌گونه تعریف می‌کند: در سال 62 در درگیری با گروه‌های کومله و ضدانقلاب شرکت می‌کند و به‌دلیل انفجار تله انفجاری پای راست خود را از ناحیه مچ از دست می‌دهد و با پای مصنوعی به جبهه برمی‌گردد، وارد واحد تبلیغات لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) می‌شود و همواره به‌دنبال رفتن به خط مقدم بوده است. به‌دلیل شهادت برادر بزرگ‌ترش و جانبازی یکی دیگر از برادرانش مانع از حضور وی در خط مقدم می‌شوند. تصمیم می‌گیرد که وارد گردان دیگری شود و از این طریق خود را به خط مقدم می‌رساند و در عملیات بیت المقدس6 به‌دلیل برخورد ترکش خمپاره قطع نخاع می‌شود.

این دوست شهید یکی از ویژگی‌های حاج محسن را تبسم و لبخند همیشگی وی می‌داند و می‌گوید: این اواخر محسن به من می‌گفت که دوست دارد همیشه بچه‌های دوران دفاع مقدس دور هم جمع بشوند، این مسئله خیلی برای حاج محسن مهم بود و او سعی داشت همه بچه‌های جنگ را کنار هم ببیند تا بچه‌ها از حال هم باخبر باشند.

همیشه می‌گفت رهبری را تنها نگذارید

حاج مجید حسینی در ادامه خاطره‌ای تعریف می‌کند و می‌گوید: محسن برای رفتن به جبهه اصرار می‌کند ولی مادرش که سه فرزند خود را راهی جبهه‌ها کرده بود با رفتن وی مخالف بوده است، تا جایی که در مقابل موتور حاج محسن دراز می‌کشد تا مانع رفتن محسن به جبهه شود. اما اصرار محسن جواب می‌دهد و مادر راضی می‌شود و دعا می‌کند که خداوند فرزندش را سالم به او بازگرداند. محسن همیشه به‌شوخی می‌گفت: علت اینکه من شهید نشدم این دعای مادرم بود.

توکلی داماد خانواده صابر حاج محسن را این‌گونه وصف می‌کند: این شهید بزرگوار بسیار قانع بود. همیشه در مقابل مشکلات و سختی‌ها صبر پیشه می‌کرد و بیش از آنکه به فکر خود باشد به فکر مردم بود. دغدغه اصلی او ادامه پیدا کردن راه شهدا بود. همیشه می‌گفت: مقام معظم رهبری را تنها نگذارید، ما نباید در این وضعیت عقب بکشیم.

نام "صابر"؛ برازنده این شهید و خانواده‌اش بود

یکی دیگر از دوستان شهید صابر، نام این شهید بزرگوار را برازنده‌اش می‌داند و می‌گوید: به‌راستی که صابر بهترین نام برای این شهید و خانواده‌اش است. این خانواده بزرگوار و شهیدپرور رنج و سختی زیادی دیدند. ما از بزرگان خود شنیده‌ایم که سکوت نشانه حکمت است. محسن خیلی کم صحبت می‌کرد و اگر صحبت می‌کرد سخنان حکیمانه می‌گفت. من هیچ‌وقت ندیدم که حاج محسن به‌گونه‌ای صحبت کند که کسی از سخنان او رنجیده‌خاطر شود.

حاج‌محسن صابر متولد سال 1342 در سال 1362 بر اثر انفجار تله‌های انفجاری نیروهای ضدانقلاب و جریان کومله پای راست خود را از دست داد. وی در جریان عمل در یک بیمارستان صحرایی در معرض تزریق خون‌های آلوده واردشده به کشور در سال‌های جنگ تحمیلی قرار گرفت. پس از این عمل جراحی وی برای مدتی در بیمارستان سینا در حسن‌آباد تهران مورد مداوا قرار گرفت. بعد از آن در جریان حضور در جبهه‌های جنگ در خرداد سال 1367 در منطقه شلمچه در عملیات بیت‌المقدس7 از ناحیه نخاع مجروح شد. در سال 1362 برادر بزرگش به‌نام رضا صابر در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید و نیز برادر دیگرش حسین صابر جانباز 45 درصد است.

شهید حاج محسن صابر و دخترش نرگس

او چندی پیش به‌دلیل مشکلات جسمانی به کما رفت. این جانباز جنگ تحمیلی که چند هفته پیش برای پیوند کبد عازم شهر شیراز شده بود بعد از اعلام نظر کمیسیون پزشکی موفق به انجام این پیوند نشد. آنزیم‌های سرطانی کبد مانع انجام هرگونه پیوند درباره او شده بود. به‌گفته فرزاد صابر، برادر این جانباز قطع نخاعی، سال 1388 وی در جریان این امر قرار می‌گیرد که مبتلا به بیماری هپاتیتB شده است. از سال 1390 که همراه با خانواده خود عازم کربلا می‌شود حال جسمانی او روز به روز بدتر می‌شود تا اینکه در 6 ماه اخیر بیماری او به وضعیت بسیار بدی کشیده می‌شود. خانواده جانباز صابر در جریان پیگیری مداوای او مطلع می‌شوند که کبد او از کار افتاده است و آنزیم‌های سرطانی دارد.

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران