برج آزادی، آزاد برای اهالی تئاتر

برج آزادی، آزاد برای اهالی تئاتر

برج آزادی صاحب یک سالن استاندارد تئاتر است و مدیریت آن می‌گوید این سالن را با بهترین شکل ممکن در اختیار گروه‌های تئاتری قرار می‌دهد؛ هر چند تئاتری‌ها از این سالن استقبال نمی‌کنند.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

زمانی که در برنامه تلویزیونی شب تئاتر، علی‌اکبر صفی‌پور اعلام می‌کند برج آزادی برای تئاتری‌ها رایگان است، این پرسش برایم مطرح شد که برج آزادی چرا در همه این سال‌های فعالیتم، مورد توجه تئاتری‌ها نبوده است. تغییرات شهرسازی در تهران، برج آزادی را به مکانی عجیب در مکانی عجیب‌تر بدل کرده بود. برخلاف نقاط فرهنگی مرکزی تهران که بدل به شاخصه‌های مردمی شده‌اند، میدان آزادی نتوانسته در این سال‌ها جایی برای تجمع عمومی، محلی برای استراحت و سرگرمی و یا فرایندهای فرهنگی باشد.

میدان آزادی در نگاه عموم مکانی است برای تجمیع خودروها تا انسان‌ها. تاکسی‌های زرد در گوشه گوشه میدان یا اتوبوس‌هایی که صفیر بوق‌های ممتد می‌کشند و هجمه اصواتی که هواپیماهای غول‌پیکر بر فراز برج آزادی سایه می‌افکنند. آزادی جایی است برای گریختن. جایی که فرصتی برای ایستادن در آن نمی‌یابید. باید بگریزید به یک سوی این شهر. شمال میدان مسیری برای رسیدن به بورژوازی تهرانی و جنوبش، پلکیدن با جامعه کارگری آبادها، از یافت‌آباد تا زورآباد.

همه این تصاویر می‌تواند یک جستجوگر را بیش از پیش حساس کند که راز میدان آزادی چیست. چرا هنوز هستند کسانی که چون گذشته با برج عکس می‌گیرند. چرا هنوز پیرمرد یا دختر جوانی زیر سایه‌اش می‌نشیند و چرا هنوز افرادی هستند که می‌گویند برج آزادی می‌تواند به یک عرصه فرهنگی بدل شود. راز برج آزادی نه روی زمین که باید زیر آن قامت ایستاده‌اش جستجو کرد که چون دروازه‌بانی می‌ماند، چشم‌دوخته به چهار سوی تهران.

از ورودی برج که وارد می‌شویم، مأمور دم در می‌گوید که شما تهرانی نیستند؛ چرا که تهرانی‌ها به برج آزادی نمی‌آیند. بازدیدکنندگان برج را دو دسته تشکیل می‌دهند، کودکان در لباس‌های مدرسه، جوانان در گروه‌های دوستانه. برج آزادی به نظر جایی است برای جوانان، برای آنها که می‌خواهند آنجا را کشف کنند.

با نعمت الله پایان، مدیر برج که صحبت می‌کنم می‌گوید از زمان حضورش شرایط را برای تورهای دانش‌آموزی مهیا کرده است و او ما را به یک تور خبرنگاری دعوت می‌کند. آقای پایان خود در نقش لیدر تور ظاهر می‌شود و مسیری را برمی‌گزیند که بتوان پس از پایان به همان نقطه بازگشت.

برج آزادی را از رستوران تازه‌تأسیسش آغاز می‌کنیم. آقای پایان با بیان آنکه قرارداد پیمانکار سابق به شدت ضررده بوده است، از شرایط جدید می‌گوید. جایی که یک برند جایگزین یک پیمانکار ناشناخته شده است. رستوران برج به فضایی مجلل بدل شده است. رستوران دو بخش دارد، یک رستوران و دو کافی‌شاپ. با احداث رستوران تازه گویا شهرداری به مهمترین مشتری رستوران بدل شده است، جایی برای نشست‌ها و قرارهای خوشمزه. شهرداری مهمترین ارگان موازی با برج آزادی است. مالک روی زمین و آقای پایان می‌گوید به واسطه همکاری‌های فی‌مابین برج و شهرداری، وضعیت از تنش به همیاری بدل شده است.

رستوران موظف شده است در کنار رستوران‌داری بوفه‌های کنار سالن تئاتر برج را نیز مدیریت کند. هجوم دختربچه‌های صورتی‌پوش به دو دایره قدیمی برای نوشیدن و خوردن یک خوراکی، زیرزمین را جذاب می‌کند. بچه‌ها با کنجکاوی به همه چیز نگاه می‌کنند. برای بسیاری ربات پیانونواز در یکی از تالارها چندان جذاب نیست؛ اما برای کودکان حرکت انگشت‌های فولادین با آن همه سیم سرخ و سبز، یک کشف تمام‌عیار است.

از آقای پایان درباره دو میز گرد می‌پرسم، دو میزی که هر کدام یک پیشخوان کافی‌شاپ است. دستگاه‌های قهوه‌ساز و جایی برای سرو بستنی و آقای پایان می‌گوید صندلی‌های این دو سازه به نحوی طراحی شده‌ بودند که با نشستن روی آنها، مانیتورهای روبه‌روی مشتری روشن می‌شده و تصویری از ایران نوین در برابر چشمان یک قهوه‌خور اصیل رژه می‌رود. این دستگاه به سبب قدیمی بودن و اصطلاحاً Discontinue شدن از کار افتاده‌اند. نشانه‌هایی از تلاش برای به‌روزرسانی مانیتورها دیده می‌شود، صندلی را کنار می‌گذاریم و با جهانی تهی از تکنولوژی روبه‌رو می‌شویم. شاید روزی صندلی‌ها و مانیتورها به کار افتند.

با آقای پایان به سوی یکی از تالارها می‌رویم. تالاری که در دوازده پرده قرار است ایران را به مخاطبانش معرفی کند. با پیروزی انقلاب برخی از عناصر دوازده‌گانه چندان با رویای انقلابیون همخوانی ندارد. پس از چشم‌اندازهای تالار حذف می‌شوند. آقای پایان می‌گوید شاید روزی بتوان معیارهای ایران امروز را به این چشم‌اندازها افزود. از تالار مذکور این روزها به عنوان نگارخانه استفاده می‌شود. یک دفتر نگارخانه نیز در برج مستقر است تا شرایط را برای برپایی نمایشگاه‌های هنری فراهم کند.

به تالار اصلی یا همان تالار ورودی می‌رسیم. جایی که این روزها خانه عروسک‌هاست. عروسک‌ها شامل چند دسته می‌شوند. بخشی از آنها یادگار ملل مختلف و خریداری شده در دوره پهلوی هستند. آقای پایان می‌گوید این عروسک‌ها به شکل اسفناکی در انبار بنیاد رودکی نگهداری می‌شده و با تلاش‌هایش آنها را در این بخش از برج آزادی به نمایش گذاشته است. می‌گوید عروسک‌ها توسط مرمت‌کار حرفه‌ای ترمیم شده‌اند.

بخش دیگری از عروسک‌ها اهدایی هستند. عروسک‌های ایرانی حاضر در نمایشگاه، عروسک‌های ثبت شده در میراث فرهنگی کشور هستند. نمایشگاه «عروسک در گذر زمان» از خرداد امسال در برج آزادی برپا شده است. مدیر مجموعه می‌گوید با بهروز غریب‌پور صحبت کرده تا بخشی از عروسک‌هایش را به این نمایشگاه اهدا کند. گویا آقای غریب‌پور پس از دیدن گستردگی نمایشگاه پذیرفته است. آقای پایان می‌گوید این نمایشگاه عمری شش ماهه تا یک‌ساله دارد؛ اما با توجه به اهمیت عروسک‌های عرضه شده می‌گوید تا یافتن جایی مناسب برای آنها، برج آزادی خانه عروسک‌ها باقی می‌ماند.

آقای پایان ما را به سوی یکی از آسانسورهای برج راهنمایی می‌کند. برج آزادی دو مسیر آسانسور دارد که هر مسیر شامل دو آسانسور است. ابتدا با آسانسور نخست به طبقه دوم می‌رسید و سپس با وارد شدن به آسانسور دوم، خود را به نوک برج می‌رسانیم. نوک برج فضایی تیره و روشن است با پنجره‌هایی که چون شکاف‌های برج دیدبانی ما را با چهارسوی تهران آشنا می‌کند. آقای پایان می‌گوید با وجود ساخت‌وسازهای بی‌شمار در محوطه برج اما حریم بصری برج دچار خدشه نشده است. از هر سوی برج می‌توان تهران را به خوبی دید و می‌گوید برج آزادی یکی از بهترین نقاط برای دیدن قله دماوند در ایان عید است، همان روزهایی که تهران آسمانش آبی است.

با انگشتانش به سوی ساختمانی نیمه‌ساخته اشاره می‌کند. می‌گوید طرح سازه، ساختمانی چند طبقه بوده که حریم برج را مخدوش می‌کرده است. پایان می‌گوید به ادامه ساخت برج کذایی پایان داده است. می‌گوید با رایزنی‌هایش، شهرداری را مجاب کرده است مانع از ساخته شدن آن شود. ساختمان‌های اطراف برج نمی‌توانند از ارتفاعی خاص فراتر روند. برای همین است در اطراف برج خبری از سازه‌های بلندقامت نیست.

البته آقای پایان نگرانیش بیشتر نسبت به گنبد برج است. جرمی فیروزه‌ای پر شیار که چون گردابی از آسمان به سوی برج حرکت کرده است. پایان می‌گوید این گنبد عمل تهویه هوای برج را برعهده دارد. می‌گوید مدیران پیشین بر فراز گنبد سازه‌ای فلزی-شیشه‌ای نهاده تا مثلاً از تخریب آن ممانعت کرده باشند؛ اما به مرور زمان شرایط تهویه هوا برهم می‌ریزد. گنبد نیز با آسیب‌های جدی مواجه شده و آقای پایان از برنامه مرمت آن می‌گوید. ظرافت کاشی‌های فیروزه‌ای گنبد باعث شده با وسواس نسبت به تعمیرات نگریسته شود.

آقای پایان می‌گوید دوست دارد از فضای بالای برج استفاده توریستی کند. فضایی که بتوان برای آرامش آدمیان تهرانی عرضه کرد. با این نیت وارد پلکانی می‌شویم که راه به پشت بام برج می‌برد. هوای سرد و باد شدید نشان می‌دهد در ارتفاع تهران اوضاع بهتر است. به  هر سو می‌نگریم تصویری از تهران است. پشت‌بام برج بهترین جا برای دیدن فرودگاه مهرآباد است. فراز و فرودهایی که ما را به خود جلب می‌کند. می‌توان دید فرودگاه چه عظمتی دارد. به سوی دیگر میدان نگاه می‌کنیم و شلوغی‌های دور میدان برایمان چون لکه‌ای است که شاید بشود به راحتی پاکش کرد.

آقای پایان به قسمت شمالی میدان اشاره می‌کند؛ جایی که پارکینگ برج است و برای کسانی است که بلیت برنامه‌های مخصوص برج را در اختیار دارند. پارکینگ سال‌های سال در اختیار ستاد برگزاری 22 بهمن بوده و آقای پایان با شهرداری توافق کرده به جز روزهای منتهی به 22 بهمن، از این زمین به عنوان پارکینگ استفاده کند. این در حالی است که بیشتر سالن‌های تهران فاقد پارکینگ مناسب است و اکنون در کنار برج جایی برای 400 خودرو مهیا شده است. یادمان باشد ظرفیت سالن تئاتر برج 350 نفر است.

به اطرافم نگاه می‌کنم. تهران بر فراز پای ماست. تهران در برج میلاد هم زیر پای ماست؛ اما برج آزادی یک تفاوت دارد. می‌توان تهران را با جزییات دید. هنوز ابعاد برایمان واقعی‌تر است. می‌توان تشخیص داد که آن سازه در شرق تهران چیست و آن میدان در جنوب میدان کجاست. در برج میلاد همه چیز به موری می‌ماند که می‌توانی نادیده‌اش بگیری.

از آسانسور دیگر برج به طبقه دوم می‌رویم. طبقه دوم یک فضای خلسه‌آور است که از آن به عنوان گالری استفاده می‌شود. آقای پایان می‌گوید این فضا را در اختیار هنرمندانی قرار می‌دهد که می‌خواهند از شلوغی حاکم بر تهران بگریزند. در برج آزادی خبری از صداهای بیرونی نیست. در برج شما نمی‌توانید دریابید که زمان در چه وضعیتی است. شما از مکان و زمان آزاد می‌شوید و به نظر آقای پایان این بخش از برج جایی است برای آزادی هنری.

روی دیوارهای داخلی این بخش پر است از یادگاری‌ها،  هرکدام مزین به نام یک شهر. از آقای پایان می‌پرسم که این خطوط چیست و می‌گوید یادگار زمانی است که برج در اختیار نیروهای نظامی بوده و حالا با وجود سال‌ها هنوز نام و نشان سربازان برج بر آن حک مانده است. با خودم می‌اندیشم که سربازان عاشق چه سنگ‌نوردان قهاری بوده‌اند که از بدنه مشبک برج فرا رفته‌اند تا خطی بنویسند از عشق آینده و شهر زادگاهش.

مسیر آسانسور چهارم را در پیش می‌گیریم. از یکی از پایه‌‌های برج هبوط می‌کنیم. رهسپار سالن تئاتر می‌شویم. مقصد اصلیم در این سفر. وارد سالن تئاتر می‌شویم. سالن تئاتر برج آزادی باشکوه است. یکی از استانداردترین سالن‌های تهران است. آقای پایان می‌گوید با اینکه اهالی موسیقی از سالن استقبال بیشتری کرده‌اند؛ اما این سالن برای تئاتر ساخته شده است. عمق سالن عجیب است. یکی از عمیق‌ترین صحنه‌های اجرا، 15 متر. 300 صندلی که از صندلی‌های تئاتر شهر راحت‌ترند و البته سقف ویترای سالن، شیشه‌های منقوش و نورهای رویایی که می‌تواند مخاطب سفر کرده به جهان زیرین را آرام کند. صندلی‌ها نه قرمز هستند و نه قهوه‌ای، آن گونه که در بیشتر سالن‌های می‌بینیم. صندلی‌ها رنگارنگ‌اند. آقای پایان می‌گوید پیمانکاری قصد داشته فضای سالن را به 500 نفر افزایش دهد؛ اما مخالفت کرده است.

سالن آزادی یک جوی آب در میانه دارد برای اجرای نمایش‌هایی که به آب نیاز دارند. یک پرده عظیم منقوش در انتهای صحنه قرار دارد. آقای پایان می‌گوید این پرده یکی از آثار ملی ثبت شده است. از او می‌خواهم تا پرده را کنار بزنند. اپراتور پرده را می‌گشاید تا جهانی پشت پرده نمایان شود. یک فضای شیشه‌ای عظیم و پرده‌های فلزی در بالای آنها. آقای پایان می‌گوید برج آزادی تنها سالن استاندارد نمایش سایه را در اختیار دارد. بخش مهمی از عروسک‌های نمایشگاه عروسک‌ها، ابزاری برای آفرینش نمایش‌های سایه است.

با آقای پایان به سالنی می‌رویم که پشت پرده‌های فلزی قرار دارند. یک سالن تمرین بزرگ. تقریباً برابر با تالار آینه. آقای پایان می‌گوید گروه‌های تئاتری که قصد اجرا در برج را داشته باشند به طور رایگان از این سالن تمرین بهره‌مند خواهند شد. سالن تمرین شامل رختکن و اشپزخانه و حمام است. همه چیز برای یک تمرین بی‌دغدغه مهیاست. زمان بسیار برای تمرین و البته رهایی از شلوغی‌های مرسوم تهران.

پشت سالن تمرین موتورخانه برج قرار دارد. آقای پایان دعوت می‌کند از آنجا هم دیدن کنیم. یک موتورخانه عظیم که وظیفه گرما و سرمای برج را برعهده دارد. در موتورخانه درباره بازارچه زیرگذر برج می‌پرسم. بازارچه‌ای که در ضلع شرقی برج واقع شده و آقای پایان می‌گوید هزینه برق آن قسمت با برج است. هر چند شنیدن موضوع کمی تلخ است و حتی مرا به یاد وضعیت بازارچه پارک لاله و موزه هنرهای معاصر می‌اندازد؛ اما فرق ماجرا آنجاست که آقای پایان از توافقات میان برج و شهرداری می‌گوید. از برگزاری کنسرت و برنامه‌هایی در فضای باز روبه‌روی بازارچه و از حضور وزیر در برج. می‌گوید سیدعباس صالحی تنها وزیری است که از برج آزادی دیدن کرده و البته دو بار هم.

آقای پایان همچون مهندس تاسیسات وضعیت موتورخانه را برایم تشریح می‌کند. از تجهیزات سابقی می‌گوید که سال‌های سال دست نخوره کار می‌کردند و در مرمت اخیر، جایگزین شده‌اند. می‌گوید به جای تجهیزات ایتالیایی از تجهیزات ایرانی در برج استفاده کرده است. اگرچه از روند تمیزکاری بدنه برج و استفاده اشتباه از سندبلاست گلایه می‌کند؛ اما می‌گوید برای مرمت درون برج از نیروی ایرانی استفاده کرده است.

سفر برج آزادی نزدیک به چهار ساعت زمان می‌برد. در این میان از بخش دیگری از برج هم دیدن می‌کنیم. بخش ایرانشناسی که در جبهه دیگری از برج است و کمی از فضای اصلی جداست. سازه‌هایی که استان‌های آن روز ایران را معرفی می‌کنند و خبری از استان‌های تازه تأسیس در آن نیست. آپارات‌هایی که دیگر کارایی ندارند تا سالن ایرانشناسی کمی با مشکل روبه‌رو باشد. جایی که نیاز است کمی درگیر تغییرات شود.

اما در آن سوی سالن ایرانشناسی، سالن جذابی است که در گذشته محل تشریفات برج بوده و این روزها در اختیار هنرمندان است برای تمرین. آقای پایان می‌گوید تمایل دارد از این سالن همانند یک پلاتو استفاده کند. اگرچه زمانی این سالن در اختیار پیمانکار شهرداری بوده است؛ اما آقای پایان می‌گوید باید وضعیت فرهنگی و هنری برج حفظ شود. ایده‌هایی دارد برای تبدیل کردن این سالن به یک کافه تئاتر، جایی برای اجراهای کوچک به صرف قهوه و لاته.

برج آزادی اما محصور ترافیک اطرافش، همچنان ایستادگی می‌کند. مدیر مجموعه می‌گوید قول آقای صفی‌پور قول است. می‌گوید با گروه‌های تئاتری هر چند با همان نسبت 20 به 80 قرارداد می‌بندد؛ اما می‌داند تئاتر سودآور نیست و او می‌داند چگونه هزینه‌های برج را تأمین کند. می‌گوید حاضر است به تئاتری‌ها امتیاز دهد تا سالن تئاتر برج فعال باشد. سالنی که قرار است در جشنواره تئاتر فجر میزبان بخش بین‌الملل باشد، اتفاقی که سالیان سال است برای برج رخ نداده است: میزبانی یک جشنواره بین‌المللی.

با برج خداحافظی می‌کنم. از موقعیت تازه استقبال می‌کنم و به چند دوست جویای سالن پیام می‌دهم. می‌گویم از برج دیدن کنید. می‌گویم قول یک مدیر را بچسبید و برای موفقیت هم تلاش کنیم. شاید با روشن کردن چراغ‌های تئاتر در برج آزادی، برج هم بدل به یکی از سالن‌های موفق شود. برج غربی‌ترین سالن تئاتر تهران را دارد، غربی که هیچ سالن تئاتری ندارد. برج نزدیک به چند محله بورژوای تهران می‌تواند جذاب باشد. جذابیتی که تنها با همت تئاتری‌ها ممکن می‌شود و نه چیز دیگری.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران