اولین عکس از صف اُسرای عملیات فتح‌المبین را چه کسی گرفت؟/ جوادیان: نگذاریم روحیه سال‌های دفاع مقدس در کشور بایکوت شود

اولین عکس از صف اُسرای عملیات فتح‌المبین را چه کسی گرفت؟/ جوادیان: نگذاریم روحیه سال‌های دفاع مقدس در کشور بایکوت شود

امیرعلی جوادیان؛ عکاس عملیات فتح المبین از خاطرات حضور در این عملیات تاریخی سال‌های دفاع مقدس و وضعیت هنر عکاسی در چهل سالگی انقلاب اسلامی می‌گوید.

به گزارش خیرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، فروردین؛ ماه عملیات فتح المبین است. به بهانه سالگرد این عملیات بزرگ و تاریخی سالهای دفاع مقدس، به سراغ امیرعلی جوادیان رفتیم و با او گفتگو نشستیم. جوادیان که سابقه حضور در عملیات فتح المبین و عکاسی از حال و هوای این عملیات تاریخی را دارد، از خاطرات حضور در فتح المبین برایمان سخن گفت. او همچنین در ادامه به تحلیل وضعیت هنر عکاسی در چهل سالگی انقلاب اسلامی پرداخت. در ادامه گفتگوی خواندنی ما با این عکاس باسابقه سالهای دفاع مقدس و مدیر گروه کنونی رشته عکاسی دانشکده رسانه خبرگزاری فارس را می‌خوانید:

در آغاز کلام، وضعیت هنر عکاسی در چهل سالگی هنر انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ما اولین کشور اسلامی هستیم که هنر عکاسی را آغاز کردیم. یعنی شاید 5 سال پس از اختراع عکاسی، عکاسی در ایران آغاز شد. همچنین بیشترین دانشجو و فارغ التحصیل عکاسی در بین تمام کشورهای دنیا متعلق به ماست. از طرف دیگر، کشور ما کشوری است که پتانسیل بسیار خوبی در حوزه منابع تصویری دارد. از حیث تنوع زیست محیطی و چهار فصل بودن سرزمین مان گرفته تا تنوع گونه های حیات وحش و تکثر اقوام و فرهنگ های مختلف همه و همه در کشور ما دیده می شود. بسیاری از کشورها در قالب یک قوم واحد زندگی می‌کنند اما در کشور ما انبوهی از اقوام، ادیان و فرهنگ های متفاوت و متنوع در کنار یکدیگر به شیوه ای مسالمت آمیز زندگی می‌کنند. ما در کشورمان بیش از 500  رسم و آیین فرهنگی داریم. به این معنا یکی از پتانسل‌های بسیار بی نظیر ایران که ما را در میان بسیاری از کشورها متمایز می‌کند،‌ همین ویژگی منحصر به فرد است و اگر عکاسان ایرانی سالهای سال فعالیت کنند، ممکن است بتوانند بخشی از این پتانسل های غنی بالقوه را به تصویر بکشند.

خاطرم هست یک بار یکی از عکاسان انگلیسی را برای بازدید از یک مراسم عروسی به یکی از مناطق لر نشین کشور، در حوالی مسجد سلیمان بردم. او از میزان تنوع لباس ها و رنگ های موجود در پوشش اقوام لر متحیر شده بود. بدین ترتیب، به تصویر کشیدن فرهنگ ها، آداب و رسوم متنوع اقوام متکثر ایرانی یکی از کارویژه های مهمی است که برای عکاسان ما ضروری است.

دشمن با زبان هنر با ما می‌جنگد

همچنین ما 360 نوع صنایع دستی در دنیا داریم که 290 تای آنها در ایران است و 190 تای آن نیز فقط در اصفهان است اما در میدان نقش جهان صنایع دستی چینی به فروش می رسد. این شرم آور است. صنعت قالی ما، قلم زنی ما، مشبک ما، منبت ما و... بی نظیر است. اگر بخواهیم پیروز شویم باید به هنر توجه جدی داشته باشیم. در تمام تاریخ هرجا که هر نوع شکوفایی اتفاق افتاده، نقطه آغاز آن در هنر بوده است. هنر باید با صنعت پیوند بخورد. مردم با زبان هنر است که صنعتشان را می فروشند. دشمن با زبان هنر است که با ما می جنگد. نمونه آن ساخت فیلم‌های سینمایی ضد ایرانی طی سال‌های اخیر و طراحی کاریکاتورهای موهن از سوی غربی‌هاست. هنر در کشور ما به یک مقوله صرفا فانتزی تبدیل شده است در صورتی که نباید اینگونه باشد.

به نظر شما دلیل تبدیل هنر به یک مقوله فانتزی در کشور ما چیست؟ در این راستا مهم ترین ضعف عارض بر عملکرد دست اندرکاران حوزه فرهنگ را چه می‌دانید؟

از نبود برنامه‌های بلندمدت فرهنگی رنج می‌بریم

ضعف کار ما در حوزه فرهنگ این است که ما در این حوزه از فقدان برنامه های بلندمدت فرهنگی رنج می بریم و بلاتکلیف هستیم.مدیران فرهنگی ما برنامه ریزی مقتضی و مناسبی را به منظور بهره گیری از این پتانسیل غنی و بالقوه در دستور کار ندارند. وزارت فرهنگ و ارشاد ما تنها به برگزاری مراسم و جشنواره های فرهنگی هنری کوتاه مدت اشتغال دارد اما هیچ برنامه بلندمدتی در این راستا دیده نمی شود. لازم است بنیاد ایران شناسی بر این رسوم تمرکز و روی آنها سرمایه گذاری کند تا امکان ثبت تصویر از این آداب و رسوم غنی فرهنگ کشور توسط عکاسان صاحب نام فراهم شود. همچنین لازم است پژوهش های مقتضی در این راستا صورت پذیرد تا زمینه شناخت و شناساندن هر چه بیشتر این رسوم فراهم شود. در سال 1360 مجله تایم اعلام کرد من از ایران 50 هزار عکس دارم. متاسفانه ما در کشورمان بانک عکس نداریم؛ بانک عکسی که به تاریخ عکاسی ایران مجهز شود، به تاریخ معماری ایران مجهز باشد، به تاریخ سنن و آداب و رسوم فرهنگی ایران مجهز شود. متاسفانه نبود برنامه ریزی بلندمدت در این حوزه باعث ایجاد شرایط نابه سامان موجود شده است. نه تنها در فرهنگ، بلکه در دیگر حوزه ها اعم از صنعت، کشاورزی، هنر و... نیز چنین برنامه ریزی بلندمدتی دیده نمی شود.

اکنون در حوزه هنر شرایط به گونه ای رقم خورده است که آنهایی که اهل لفاظی و زبان بازی هستند، نزد مدیران و مسئولین حوزه فرهنگ و هنر مقام و جایگاه بالاتری دارند؛ در مقابل هنرمندانی که در گوشه ای فعالیت هنری خود را انجام می دهند و به خلق اثر هنری می پردازند، امکان عرضه، ارائه و فروش آثارشان را ندارند و در تامین معیشتشان دچار مشکل هستند. شرایط تولید در عرصه هنر نیز همچون تولید در حوزه صنعت بغرنج شده است.

با زبان هنر صنعت و کالاهایمان را معرفی کنیم

تنها راه نجات از این وضعیت، این است که از طریق هنر و با زبان هنر بتوانیم صنعت و کالاهایمان را معرفی کنیم. برای مثال، پیشنهاد مشخص من این است که در حوزه صادرات فرش، سالی چندین میلیون دلار صادرات انجام میشود، 1 درصد این درآمدها در یک صندوق ذخیره شود که درباره صنعت فرش به تبلیغ هنری می پردازد. حالا این تبیلغ می تواند شامل ساخت تیزر، فیلم، عکس، بروشور و... باشد. اما این اتفاق در کشور ما نمی افتد. توجه کنید شرکت بنز وقتی ماشین می سازد با زبان هنر آن را می فروشد و مشتریان را برای استفاده از محصول خود تشویق و اقناع می کند. اگر تیزر نسازد یا عکس نگیرد و بروشور منتشر نکند که خودرویش به فروش نمی رود. اساسا فرمول فروش همین است که شما با اتکا به تبلیغات و زبان هنر، محصول خود را در بازار عرضه و به فروش برسانید. این تبلیغات است که مردم را به خرید مایل می کند. آیا ما تا کنون سیاست تبلیغات مناسبی را در قبال معرفی هنر و آثار هنری مان پیش گرفته ایم؟ بنابراین آنچه به عنوان راهکار قابل طرح است، توجه به برنامه ریزی های بلندمدت و اهتمام به نقش بی بدیل هنر در رونق بخشی به بازار است. این راهکار افرون بر اینکه منجر به رونق بازار صنعت ما می‌شود، میتواند بازار و اقتصاد فرهنگ و هنر ما را نیز شکوفا کند که در نوع خود اتفاق بسیار بزرگی خواهد بود.

از طریق زبان عکس با مخاطبان جهانی ارتباط برقرار کنیم

بدین ترتیب، همانطور که پیش تر نیز اشاره کردم، ما در هنر عکاسی ظرفیت‌های بسیار شگرفی داریم و میتوانیم با بهره‌گیری از زبان عکس به راحتی در مقیاس جهانی با مخاطبان ارتباط برقرار کنیم. من در بلگراد بودم و با 10 عکس توانستم با وزارت فرهنگ آنجا تعامل برقرار کنم؛ چراکه آنها تشخیص دادند عکسهای من معرف کشورم ایران است و آنها به دلیل علاقه ای که به ایران داشتند، سالنی که هزینه اجازه آن 3 هزار یورو بود را برای نمایش عکس‌هایم در اختیار من قرار دادند. می‌خواهم بگویم بسیاری از کشورهای دنیا دوست دارند ایران را بشناسند. وقتی ما کشورمان را با بهره گیری از زبان هنر به درستی به جهانیان معرفی کنیم، راه ورود گردشگر به کشور نیز بیش از پیش گشوده می شود و ارزآوری به کشور نیز افزایش می یابد.

مهم ترین دستاوردها و وجوه ممیز هنر عکاسی در سالهای پس از انقلاب را نسبت به سالهای پیش از انقلاب و دوران طاغوت چه می دانید؟

نگاه ما به هنر، متعالی و نگاه غربی‌ها به هنر، تفننی است

ابتدا باید به این نکته کلی توجه کرد که تفاوتی اساسی میان هنر ما و هنر غرب وجود دارد؛ چه در ذات و طبیعتش و چه در ساخت و معماری اش این تفاوت اساسی وجود دارد. برای مثال، در حوزه معماری، به طور کلی تمام آثار هنری ما در زمره هنرهای کاربردی جای می گرفتند و از جمله هنرهایی بودند که به درد مردم می خوردند. مثل سی و سه پل که یک اثر فاخر و ارزنده معماری است و مردم از آن برای عبور و مرور استفاده میکردند. اما در مقابل شما نگاه کنید برج ایفل به عنوان یک اثر هنری خلق شده در بستر فرهنگ غرب به چه دردی میخورد؟ تنها کارکرد آن به وجه نمادینش بازمی‌گردد و مردم تنها برای گرفتن عکس یادگاری به آن رجوع می‌کنند. فرق ما با اروپایی ها در این است که ما به هنر نگاهی تعالی بخش داریم اما آنها به هنر نگاهی تفننی دارند. ما هنر را برای تعالی بشر میخواهیم اما آنها هنر را برای پر کردن اوقات فراغت می خواهند. طرح و نقش قالی ما پر از گل و سنبل است و ما با دعوت از مهمان در واقع او را با باغی از گل دعوت می کنیم. هنر معماری مساجدمان نیز این چنین است. همه هنرهای مهم و اصیل ما در مساجد جامع شهرهایمان جمع شده اند تا مردم در آنجا برای عبادت حضور پیدا کنند. این گنبد و بارگاه بلند و این رنگ لاجوردی که در ساخت مساجد از آن استفاده می‌کنیم، همه و همه ریشه در هنر اصیل و ناب اسلامی-ایرانی ریشه دارد. رنگ لاجوردی در روانشناسی رنگ ها، باعث تنظیم ضربان قلب می‌شود. این هنر، هنر کاربردی است. هنرهای ما افزون بر کاربردی بودن در تعالی روح بشر نیز موثر هستند. هنرمندان ما انسان های بسیار بلندنظر، عارف و وارسته ای بودند. این ویژگی در همه هنرهای اصیل اسلامی-ایرانی ما دیده می شود. در تعلیم و تربیت یک مثلث باید شکل بگیرد که من آن را مثلث تعلیم و تربیت می نامم. هر یک از سه راس این مثلث به تنهایی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار هستند اما فرایند تعلیم و تربیت زمانی به طور کامل محقق میشود که به این سه راس در کنار یکدیگر توجه و اهتمام داشته باشیم. این سه راس عبارتند از: دانش، بینش و عشق. این سه راس در مناسک حج ما نیز وجود دارد؛ یعنی در عرفات، مشعر  و منا هم قابل رویت است. من اگر نتوانم در وجود دانشجویم عشق به عکاسی را ایجاد کنم، اگر هزاران دوربین عکاسی حرفه ای نیز در اختیار او قرار دهیم، باز تمایلی به ثبت عکس و خلق تصویر پیدا نمی‌کند اما هنگامی که عشق را در او به وجود بیاوریم، در دمای 18 درجه زیر صفر نیز حاضر میشود و از طبیعت عکس میگیرد. اگر شده برای خود کفش نمی خرد و هزینه آن را خرج کرایه دوربین می کند تا بتواند تصاویر مورد نظرش را عکاسی کند.

عشق، روح حاکم بر هنر اسلامی- ایرانی است

در تمام هنرهای ما در آغاز، عشق حاکم بوده است و عشق، روح حاکم بر هنر اسلامی- ایرانی است. وقتی معمار ما بهترین بنا را می‌ساخته، نام خود را به صورت آشکار به عنوان خالق اثر در آن ذکر نمیکرده؛ بلکه آن را در گوشه ای پنهان و در ابعادی بسیار کوچک درج می کرده است. استاد حسن بنا از جمله این هنرمندان بوده است. تواضع در هنر، یکی از ویژگی های کلیدی هنر اسلامی- ایرانی ما بوده است.

شما در خلال صحبت هایتان به مثلث تعلیم و تربیت اشاره کردید. به نظر میرسد در آغاز، آنچه مشی غالب هنرمندان ما را شکل میداده، اهتمام به هر سه ضلع دانش، بینش و عشق به صورت توأمان بوده است اما اکنون این سه ضلع همچون گذشته مبنای عمل هنرمندان به ویژه عکاسان قرار نمی گیرند و توجه به آنها در بین عکاسان نسبت به گذشته کمرنگ تر شده است. تحلیل شما از این موضوع چیست؟

عکاسان در کنار دانش، به بینش هم توجه کنند

پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است نکته ای را مقدمتا به شما بگویم. پیغمبران ما بر اساس فهم مردم معجزاتی را برای آنها به همراه می آوردند که هر یک از این معجزات در عصر هر پیامبر با پیامبران اعصار دیگر متفاوت بود. رفته رفته آنقدر فهم مردم بالا رفت که معجزه پیامبر اکرم(ص) به عنوان آخرین معجزه پیامبران الهی، به کتاب تبدیل شد. چطور میشود که آخرین معجزه پیامبران الهی کتاب باشد اما پیامبر صاحب این معجزه اُمی باشد؟ آیا خداوند نمیتوانست پیامبری را انتخاب کند که خواندن و نوشتن بداند؟ بی شک میتوانست اما چرا این کار را نکرد؟ دلیل آن این بود که برای خداوند، دانش مهم نبود، بلکه بینش اهمیت داشت. بدین معنا، بی شک اهمیت بینش بیش از دانش و فراتر از آن است. با این وجود، عشق از هر دوی این مفاهیم مهم تر است. اگر در میان دانشجویان عشق به عکاسی شعله ور باشد، دانشجو دیگر کمبودهای موجود را نمی بیند و تنها و تنها با عشق به دنبال عکاسی و تحقق اهداف خود می‌رود. فیلم های چارلی چاپلین از حیث فنی و تکنیکال، کیفیت مطلوبی ندارد اما آنچه باعث میشود مخاطبان به آثار او اقبال نشان دهند، بینش و عشق چاپلین به حرفه‌اش است. بنابراین لازم است عکاسان ما در کنار توجه به دانش به عنوان یکی از اضلاع مثلث تعلیم و تربیت، بیش از پیش به دو ضلع دیگر این مثلث یعنی بینش و عشق به عکاسی نیز توجه کنند.

از دیگر سو، عکاسی ایران در 30 سال اخیر به گواه بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران حوزه عکاسی به یک سبک رسیده است. دلیل آن این است که تمام هنرهای ما برخاسته از یک فضای انسانی است و به یک ریشه ای انسانی و عاطفی گره خورده است. سبکی که متشکل از معیارهای انسانی باشد، به راحتی به دل می نشیند. اگر دقت کنید، می بینید که 90 درصد عکس های ما مربوط به سوژه های انسانی است. چراکه عواطف  واحساسات عکاسان ما پرورش یافته تر است.

با توجه به اینکه فروردین، ماه عملیات فتح المبین است و شما نیز به عنوان عکاس، تجربه حضور در این عملیات را داشته اید، اجازه بدهید قدری به مرور خاطرات شما و تجربه حضورتان در این عملیات بپردازیم.

برخی مسئولین از روحیه سال‌های دفاع مقدس سوء استفاده کردند

خدا را شاکرم که در برهه زمانی ای متولد شدم که بتوانم سالهای دفاع مقدس را به عنوان یک رزمنده در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشته باشم. حقیقتا ما در این دوران با انسانهایی برخورد و زندگی کردیم که به معنای واقعی کلمه جوانمرد بودند. نگذاریم این روحیه در کشور ما بایکوت شود؛ بلکه باید آن را به حوزه های مختلف کشور اعم از فرهنگ، صنعت، اقتصاد، کشاورزی و... نیز تسری دهیم اما متاسفانه در سالهای اخیر دیدیم که برخی از مسئولین از این روحیه سوء استفاده کردند. امثال شهید همت ها، شهید خرازی ها، شهید باکری ها و... همگی انسانهای ویژه ای بودند. ما باید نسل های بعدی را نسل هایی از جنس این شهدا پرورش می دادیم اما متاسفانه این اتفاق آن‌گونه که باید رخ نداد. تداوم این وضعیت به شدت خطرناک است.

دوران دفاع مقدس، دوران عجیبی بود. رزمندگان ما واقعا مردانه در مقابل تجاوز دشمن ایستادند و از وجب به وجب مرزهای کشورمان دفاع کردند. من به وفور می دیدم که رزمندگان ما هنگامی که یک سرباز بعثی را به اسارت می گرفتند، ابتدا به او آب میدادند، اگر مجروح یا مصدوم بود، او را قلم دوش میکردند و به طور کلی ارزش های انسانی و اخلاقی را در معنای تام و تمام خود نسبت به اسرای رژیم بعث رعایت میکردند. در دوران دفاع مقدس ما، بذر انسانیت در بین ما ایرانیان گل داد اما این گل ها متاسفانه آنطور که باید تبدیل به میوه نشد. میوه شدن به چه معنا؟ به این معنا که اگر درختی در یک سال حجم مشخصی میوه میدهد، آن درخت طی سالهای آینده پربارتر شود و میوه هایش بیشتر و بیشتر شود.

حکایت حضور من در عملیات فتح المبین نیز اینگونه آغاز شد که من در حوزه هنری مشغول بودم. در ادامه، بهمن 1360 بود که به عنوان عکاس در خبرگزاری جمهوری اسلامی استخدام شدم. در همین اثنا، در حالیکه سه چهار روز به عید نوروز باقی مانده بود، اعلام شد که عملیات تازه ای در پیش است. خوشبختانه روحیه من به گونه ای بود که همواره برای حضور در عملیات‌ها داوطلب بودم. بدین ترتیب، ما برای شرکت در عملیات فتح المبین اعزام شدیم.

نیروهای خودی فکر کردند من ستون پنجم هستم

خاطرم هست که در دشت عباس بودیم و شور و حال عجیبی بر فضا غالب بود. هوا بهاری و فوق العاده دلپذیر بود. این نخستین تجربه حضور من در جبهه بود و همه چیز برایم تازگی و جذابیت داشت. هریک از عکاسان حاضر در عملیات با یک گروه تلویزیونی همراه شده بودند و من نیز با گروه امجد همراه بودم و همراه با یک فیلمبردار، یک صدابردار و یک خبرنگار، سوار بر ماشین های آهو شدیم. در ادامه به یک قرارگاه رفتیم و قرار شد شب را در آنجا سپری کنیم. من بسیار کنجکاو بودم و در آن لحظه صدای شلیک گلوله‌های مختلف و امواج نور را شنیده و میدیدم. در آن تاریکی مطلق، از قرارگاه بیرون آمدم و شروع به پیشروی در مسیر کوه کردم. اصلا نمی‌دانستم دارم به کجا می‌روم. ازقضا دوربینم را نیز همراه خود آورده بودم تا در صورت لزوم، از شلیک‌ها و آتش‌هایی که از دور دیده می شوند،‌ عکاسی کنم. در تاریکی شب به بالای یک تپه رسیدم. در آنجا یک شیاری وجود داشت که معلوم بود آن را با دست کنده اند. مسیرم را با پیشروی در این شیار ادامه دادم تا اینکه متوجه صدای دو نفر شدم. گوشهایم را تیز کردم که مبادا بعثی باشند اما در ادامه متوجه شدم که ایرانی هستند و فارسی صحبت می کنند. همچنان به پیشروی‌ام ادامه دادم تا اینکه به محل استقرار دیده بان رسیدم. همین که دیده‌بان ها مرا دیدند،‌ وحشت کردند. ابتدا فکر کردند که ستون پنجم هستم اما هنگامی که کارت خبرنگاری ام را به آنها نشان دادم خیالشان راحت شد که خودی هستم. آنها از اینکه من چگونه این مسیر طولانی و کوهستانی را تا آن ارتفاع طی کرده ام، بسیار متعجب بودند و در ادامه مرا مذمت کردند و گفتند نباید تا اینجا بالا می آمدی! این منطقه یک منطقه محرمانه است. من نیز توضیح دادم که به دلیل شغلم،‌ کنجکاو بودم که از این منطقه عکاسی کنم و خوشبختانه آنها نیز کم کم به من اعتماد پیدا کردند.

در ادامه چه اتفاقی افتاد؟ آیا توانستید عکس‌هایی که مدنظرتان بود را در آن مناطق ثبت کنید؟

آنها بسیار تلاش کردند که مرا به پایین هدایت کنند اما اصرار مضاعف من باعث شد به حضورم در آن منطقه رضایت دهند. بله تصاویری را ثبت کردم اما به دلیل فاصله زیاد و کیفیت فنی پایین دوربین ها، عکسها آنچنان که باید واضح و گویا از آب درنیامدند. در عین حال من تمام آن آتش ها، انفجارها و روشنایی منورها را به چشم می‌دیدم. از دیگر سو حجم و دقت آتش دشمن در آن منطقه بسیار بالا بود و به راحتی میتوانست محل استقرار ما را مورد هدف قرار دهد. من در حالیکه در آن شیار محبوس شده بودم،‌ با خود فکر کردم که اکنون باید به قرارگاه برگردم و بچه ها را خبر کنم تا برای ثبت آن لحظات در منطقه حضور پیدا کنند. همین که از شیار خارج شدم، مسیر را گم کردم. در آن تاریکی مطلق،‌ در حالیکه چشم مسیر پیش پا را نمیدید، ناگهان از یک تپه به پایین سقوط کردم. در لحظه سقوط، کیف دوربین را بین خودم و زمین حائل کردم و فشار ناشی از ضربه دوربین، باعث شد برای لحظاتی نفسم به سختی بالا بیاید؛ به نحوی که احساس کردم دیگر قادر به نفس کشیدن نخواهم بود. وضعیت بسیار سختی بود و ضربه به قدری شدید بود که من در یک لحظه مرگ را مقابل چشمانم دیدم. با این حال، از آنجا که داخل کیف دوربینم ابری را قرار داده بودم تا به هنگام اصابت ضربه، از دوربینم محافظت کند، خوشبختانه به دوربین آسیبی نرسید. مدتی در همان حال گذشت و تدریجا نفسم بالا آمد. از جا برخاستم و به سختی به مسیرم ادامه دادم و هر مشقتی بود که به قرارگاه رسیدم. بلافاصله بچه ها را بیدار کردم و به آنها گفتم در ارتفاعات دشت عباس،‌حجم آتش دشمن بسیار سنگین است و شرایط برای ثبت تصویر و تهیه گزارش فراهم است. در نهایت به هر زحمتی که بود گروهمان را متقاعد کردم که با تجهیزات به منطقه بیایند و به تصویربرداری اقدام کنند.

اولین عکس مربوط به صف اُسرای عملیات فتح المبین را مخابره کردم

بدین ترتیب، بار دیگر به همان منطقه دیده بانی بازگشتیم و این بار نیروهای حاضر در آن منطقه شاکی تر شدند که چرا دوباره به اینجا آمدی و این بار نه یک نفره بلکه که یک گروه را هم با خود آورده ای؟ امجد که سرپرست گروه ما بود،‌ از ثبت تصاویری که آن شب در آن منطقه موفق به خلق آنها شده بود، خیلی خوشحال شد. فردای آن روز متوجه شدیم که شب گذشته چه محشری در منطقه بر پا بوده است؛ از هر طرف اسرای بعث می آمدند و غنائم بسیاری نصیب ما شده بود چراکه ما در یک منطقه وسیع پیشروی کرده بودیم و موفق به فتح مواضع دشمن شده بودیم. بدین ترتیب مرحله اول عملیات فتح المبین با پیشروی مطلق ما به پایان رسید. در حین پیشروی، دوربین عکاسی بر دوشم بود و من به فراخور،‌ از آنچه در مسیر میدیدم عکاسی میکردم. خاطرم هست که اولین عکس مربوط به صف اسرای عملیات فتح المبین را من مخابره کردم و خوشبختانه عکسهای بسیار خوبی در آن لحظه از این عملیات مخابره شد. به لطف خدا در فتح خرمشهر نیز، توانستم عکسهای ماندگاری را به ثبت برسانم و در واقع من به اتفاق کاظم اخوان، اولین عکاسی بودم که به خرمشهر رسیدم؛ درحالیکه هنوز نیروهای خودمان به منطقه نرسیده بودند. هنگامی که عکسهایمان را مخابره کردیم، همگان متوجه شدند که خرمشهر آزاد شده است.

در ادامه جنگ نیز، من به همراه کاظم اخوان برای عکاسی به مناطق مختلف رفتیم. او در آن زمان یک ماشین آهو در اختیار داشت و ما دو نفر گاها در شرایط بسیار سخت، با حضور در مناطق خطرناک و صعب العبور، اقدام به عکاسی از مناطق جنگی می‌کردیم. از آنجا که او همراه با شهید چمران در جنگهای نامنظم شرکت کرده بود، خمپاره ها و موشک های دشمن را به خوبی میشناخت. من به واسطه همراهی با او بود که یاد گرفتم هنگامی که صدای سوت خمپاره را می‌شنوم، باید روی زمین دراز بکشم. کاظم چنان به مختصات جنگ مسلط بود که همواره ماشین را در موقعیتی مستقر میکرد که دشمن هرگز گرای آن موقعیت را نداشت. 

ماندگارترین عکسی که در عملیات فتح المبین به ثبت رساندید و اکنون پس از گذشت سالها همچنان خاطره لحظه ثبت آن عکس در ذهن شما باقی مانده است، کدام یک از عکسهایتان است؟

ماندگارترین عکسم در فتح المبین، ثبت لحظه حرکت سیل اُسرا بود

ماندگارترین عکسم در فتح المبین، عکسی است که در آن سیل اسرا در حال حرکت هستند و من لحظه حرکت آنها را در قاب دوربین ثبت کرده ام. این عکس و مجموعه عکس‌هایم از عملیات فتح المبین، سال 93 در کتاب قابهای ماندگار؛ جلد سوم به چاپ رسیده است.

یکی دیگر از عکس‌های ماندگارم در فتح المبین، تصویر چند رزمنده است که در حال آب دادن به اسرای رژیم بعث هستند. همچنین مجموعه عکس‌هایم در تنگه رقابیه که همراه با کاظم اخوان ثبت کردیم، در زمره عکسهای ماندگار دیگری هستند که موفق به ثبت آنها شدم.

از هیچ‌کس انتظار تشویق و دریافت پاداش نداریم

در جمع بندی نهایی، می‌خواهم بگویم من کار خاصی نکردم و هر آنچه که در طول سالهای دفاع مقدس انجام دادم، یک وظیفه بوده است و به آن افتخار میکنم. کمترین کاری که ما میتوانستیم در این سالهای مقدس انجام دهیم، این بود که به عنوان عکاس در مناطق جنگی حضور پیدا کنیم و به ثبت تصاویر و خاطرات ماندگار سالهای دفاع مقدس بپردازیم. نه از کسی انتظار تشویق داریم و نه می‌خواهیم کسی در برابر انجام این وظیفه به ما پاداشی بدهد. ما با خدا معامله کردیم و امیدوارم این معامله مورد رضایت و پذیرش خداوند قرار گرفته باشد. 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران