روایت نوجوان ۱۵ ساله از زندان‌های دو دیکتاتور


روایت نوجوان 15 ساله از زندان‌های دو دیکتاتور

رمان «زندانی دو دیکتاتور» نوشته یوسف قوجق که شخصیت محوری آن، شهید «حسن حسین‌زاده موحد» است، در کمتر از سه ماه، به چاپ دوم رسید.

یوسف قوجق، نویسنده کتاب «زندانی دو دیکتاتور»، در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ضمن اعلام این خبر گفت: این کتاب که با شمارگان دو هزار نسخه در پاییز 97 منتشر شده بود، در روزهای پایانی سال 97 با شمارگان دو هزار نسخه، به چاپ دوم رسید.

 

قوجق درباره ویژگی این اثر اضافه کرد: در این رُمان، سجایای شهید و چگونگی مبارزاتش در قبل از انقلاب و شرح استقامت‌هایش در زمان اسارت در اردوگاه تکریت را از نگاه دیگران بیان کردم. به تبعیت از این بیت از مثنوی مولانا که می‌گوید: «خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران». این رمان در 13 فصل نوشته شده و هر فصل، راویان متفاوتی دارد که هر کدام از آنها نماینده طیف‌های متفاوتی از دوست و دشمن هستند.

شهید حاج حسن حسین‌زاده موحد، کم‌سن‌ترین زندانی سیاسی قبل از انقلاب است که در 15 سالگی بازداشت و به مدت هشت سال و هفت ماه در زندان‌های ستمشاهی و چهار سال در زندان حزب بعث محبوس بود. ناشر این کتاب، موزه عبرت ایران است.

در بخشی از این کتاب آمده است:

بعد از آن همه سال، فکر نمیکردم زنده باشد، اما بود. زنده بود که داشتم هاج و واج نگاهش میکردم. بین آن همه پیاده، این بود که تا رسیده بود آنجا، جلوتر نرفته بود. نشسته بود مقابل جایی که من و جاسم ایستاده بودیم معطل ماشین‌مان. ماشینی که نیم ساعت پیش، باید ما را می‌رساند به روستای جعاره، که نرسانده بود و همان ابتدای جاده نجف به کربلا، ریپ زده بود. پیاده‌مان کرده بود کنار ساختمانی نیمه‌تمام، که پارچه‌نوشته‌ای روی دیوارش بود به نام «موکب الحسینی» و دست به آچارمان کرده بود.

 

جاسم فقط هم‌راز و همکارم نبود. همیشه دست راستم بود. همه جا به دردم خورده بود. فنی‌کار ماهری هم بود. تا پیاده شده بودیم، رفته بود سراغ موتور، و گریس خواسته بود و من، تا رفته بودم سمت صندوق عقب ماشین، همان موقع بین آن همه پیاده، که می‌رفتند سمت کربلا، چشمم افتاده بود به آن مرد. مردی که دو به شک، مانده بودم همان است یا نه. دیدم وزن بدن نحیفش را داده به عصایی که گیر دست‌هایش بود. نگاه به پارچه‌نوشته کرده بود و ایستاده بود. چند نفر دیگر هم باهاش ایستاده بودند. مرد، چیزهایی به همراهانش گفته بود و بعد، خودش را کشیده بود کنار جاده، نشسته بود روی تکه گاردریل بتُنی کنار جاده، رو به ساختمان نیمه‌ساخته و «حسین حسین» کرده بود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران