در گیر و دار مبارزه با کلیشه

در گیر و دار مبارزه با کلیشه

نویسنده در «خط مرزی» کوشیده است که با زبانی پاکیزه و نثری درست، داستان‌ها را جلو ببرد و تلاش کرده تا جای امکان از کلیشه‌های رایج در ادبیات جنگ، فاصلۀ خود را حفظ کند.

خبرگزاری تسنیم، حمید بابایی:

ادبیات جنگ در ایران به‌واسطۀ درگیری کشور با جنگ هشت‌ساله دارای نمونه‌های متنوع و غنی در ادبیات فارسی است. گره‌خوردن مفاهیمی تاریخی و اسطوره‌ای به‌ویژه مسئلۀ فرهنگ شهادت که از مباحث مهم فرهنگ تشیع است و می‌توان آن را جزو لاینفکی از این فرهنگ دانست، در ادبیات ما ریشه دارد. هرگاه به سراغ جنگ می‌رویم، این مفاهیم در کنار داستان شکل می‌گیرند. نوشتن در چنین شرایطی می‌تواند نویسنده را به‌شدت دچار شعارزدگی و سطحی‌نگری کند.

در تقسیم‌بندی کلی، می‌توان ادبیات جنگ را در دو بخش قرار داد؛ ادبیات ضدجنگ و ادبیات جنگ. به‌نظر می‌رسد بخش ابتدایی مشخص است و نیازی به توضیح ندارد، اما بخش دوم را باید کمی باز کرد. هیچ‌عقل سلیمی جنگ را مسئله‌ای مثبت نمی‌داند، پس چطور می‌توان از جنگ دفاع کرد؟ و ادبیات به‌عنوان ترویج‌دهندۀ فرهنگ زندگی و ارزش‌های مهم انسانی از پلیدترین دستاورد بشری یعنی جنگ دفاع کند؟

در واقع باید برگردیم به اصل و اساس مبارزه. اگرچه جنگ امری مذموم است، اما دفاع امری است پذیرفته. اگر در ادبیات و همین‌طور سینمای دهۀ 60 موجی از آثار ترویج‌دهندۀ جنگ منتشر شد، هیچ‌کدام مسئله‌شان جنگ نبود، بلکه به مسئلۀ دفاع می‌پرداختند و دفاع، امری است عقلانی و همین‌طور اخلاقی در برابر دشمنی که در مقابل ما قرار گرفته است. در این میان می‌توان جنگ را به‌عنوان پدیده‌ای دید که رخ داده و ما به‌عنوان مخاطبان، با وقوع‌یافتن آن متأثر از این پدیده شده‌ایم. این تأثیرها را می‌توانیم تجربه کنیم. تأثیرهایی که روی جامعه و فرد بوده و هرکدام به‌نوعی حیات تک‌تک ما را تحت‌تأثیر قرار داده است. در واقع ما متأثر از پیامدهای جنگ هستیم و هنوز با این پیامدها زندگی می‌کنیم. به بیان دیگر ما مدافع جنگ و فرهنگ کشتار آن نیستیم، بلکه می‌کوشیم از دفاع مشروع در ادبیات یاد کنیم و دفاع کنیم.

حال از این منظر و با این مقدمه می‌توان داستان‌های این مجموعه را در قالب داستان‌های جنگ و داستان‌های پیامد جنگ تقسیم‌بندی کرد. به‌طورمثال در داستان «خط مرزی» ما با اثری روبرو هستیم که به خود مسئلۀ جنگ می‌پردازد. قهرمان اصلی داستان با تصوراتی از مفهوم جنگیدن و جبهه آشنایی دارد، اما به هنگامۀ برخورد و مواجهه با این مسئله می‌بیند که مرد میدان عمل نیست. این وجه در داستان را می‌توان تلاش برای پرهیز از کلیشه‌سازی از مسئلۀ نبرد دانست. به بیان دیگر در داستان‌های جنگی که وجوهی تبلیغی دارند، شخصیت‌های داستانی بیشتر پیرو مفهوم و بن‌مایۀ مبارزه با دشمن هستند تا وجوهی واقعی و ملموس. از این منظر داستان کوشیده وجهی واقعی از شخصیت اصلی داستان به ما ارائه کند.

یا در داستان ابتدایی مجموعه با نام دیدگاه، نویسنده کوشیده منظر روایت را از خودی‌ها به سوی دشمن ببرد؛ یعنی روایت داستانی از دل دشمن این اثر را جذاب و خواندنی کرده است. داستانی که در آن گویی نویسنده خط و سیر روایت واقع‌گرا را طی می‌کند و سطحی جدید را برای مخاطب باز می‌کند. جایی که فرمانده در برزخی که خود ساخته، گیر می‌کند و گویی راه فراری از آن ندارد.

اما در مورد داستان «روزی روزگاری پدری» نیز می‌توان به چندنکته اشاره کرد. اول آن‌که داستان را می‌توان جزو آثاری دانست که به پیامد‌های جنگ می‌پردازد. فرزندی که پدرش جزو مجروحین اعصاب و روان است و در مدرسه و محلۀ خود دارای چالش‌های خاصی است. به‌طورکلی این‌که نویسنده کوشیده به این قشر از جامعه بپردازد، خود دارای ارزش است. افرادی که زمانی با معیارهایی خاص برای دفاع از کشور به جبهه‌ها شتافته‌اند و اکنون، بعد از سپری‌شدن جنگ در وضعیتی خاص هستند و آسیب دیده‌اند، گویی گوشی شنوا برای پذیرش آلام آنان نیست، اما در این میان می‌توان نقدی نیز بر این داستان داشت. آیا نویسنده کاری به جز بیان آن‌چه که هست بر عهده دارد یا نه؟ به بیان دیگر آیا داستان، بیان آن‌چه ما می‌دانیم است و یا فراتر از آن باید برود؟ در واقع داستان روزی روزگاری پدری، بیان همۀ آن چیزهایی است که ما در مورد بیماران اعصاب و روان می‌دانیم و نویسنده چیزی فراتر از آن‌چه که هست را بیان نمی‌کند. این فراتر رفتن می‌تواند تحلیلی و یا هر آن چیزی باشد که داستان را از این حالت که به ظاهر بیان واقعیات است، نجات دهد. هرچند روایت داستان دارای بار حسی نیرومندی است و مخاطب را به‌خوبی منقلب کرده و تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

 

در پایان می‌توان مجموعه‌داستان «خط مرزی» نوشتۀ «سیدحسین موسوی‌نیا» را تجربۀ خوبی در زمینۀ ادبیات جنگ دانست. نویسنده کوشیده است که با زبانی پاکیزه و نثری درست، داستان‌ها را جلو ببرد و تلاش کرده تا جای امکان از کلیشه‌های رایج در ادبیات جنگ، فاصلۀ خود را حفظ کند. روایت‌هایی که کوشیده‌اند انسان را در وجه انسانی خویش تصویر کنند نه حیوانی آن و نه قدیس‌هایی غیرقابل باور و درک.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران