مذاکره با سعودی‌ها محکوم به شکست است


مذاکره با سعودی‌ها محکوم به شکست است

اگر به شکل واقعی، عربستان به این ادراک برسد که دست از سیاست‌های تهاجمی، مداخله‌گری و همراهی با سیاست‌های استعماری بردارد و فاصله بگیرد، به راحتی این منطقه آرام‌ترین منطقه دنیا خواهد شد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، با توجه به تحرکات نظامی در خلیج فارس و افزایش تنش دریایی و ناامنی برای تردد نفتکش‌ها، برخی معتقدند با توجه به اظهارات مقامات عربستان سعودی و امارات زمان مناسبی برا سیاست تنش زدایی است و الان وقت مناسبی برای امتیاز گیری است و میوه مقاومت را الان باید چید اما در مقابل برخی اعتقاد دارند، مذاکرات در شرایط فعلی یک فریب است برای امتیاز گیری بیشتر و الان وقت مناسبی برای مذاکره با قدرت‌های منطقه‌ای نیست.

برخی معتقدند وقتی که جنگ به یک نقطه معینی می‌رسد، باید مذاکره کرد. یا مذاکره به یک نقطه مشخص و به یک بن بستی می‌رسد ممکن است که جنگ صورت بگیرد. ما می‌خواهیم ذیل این عنوان بدون اینکه به صحت و سقم این نظریه بپردازیم به این سؤال پاسخ بدهیم که در روندهای سطح ملی یک کشور چه موقع زمان مناسب برای مذاکره است؟ آیا هر لحظه و در هر شرایطی باید مذاکره کرد؟ و این هر زمان و هر شرایط می‌تواند تأمین‌کننده منافع ملی ما باشد یا خیر؟ در این رابطه با هادی محمدی کارشناس ارشد مسائل منطقه به گفتگو پرداختیم.

** مذاکره هاشمی با سعودی‌ها تله غربی‌ها بود / ما در پازل دیپلماسی حریف حرکت کردیم

هادی محمدی: در واقع شرط اصلی هر مذاکره این است که باید در نقطه‌ای انجام بگیرد که بتواند بیشترین و بالاترین و شفاف‌ترین سطح از امتیازات هدف‌گذاری شده را تضمین نماید. یک مسأله‌ای که مرتبط با موضوع مذاکره هست این است که گاهی اوقات گفته می‌شود که ما برای تنش‌زدایی دست به مذاکره بزنیم. مصداق این تنش‌زدایی را در سطح کشور ما با یک تاریخچه مشخص مطرح می‌کنند و آن دوره‌ای است که مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی با عربستان سعودی وارد گفتگو شد و یک مرحله جدید از مناسبات بین ایران و عربستان شکل گرفت.

کسانی که طرفدار تنش‌زدایی و موضوع مذاکره هستند غالباً به این مدل و به این نمونه استناد می‌کنند و در شرایط فعلی هم همان مدل را به عنوان دستورالعمل مذاکره مطرح نموده و می‌گویند این سیاست، امروز هم باید تکرار شود. ولی به جزییات و ابعاد حرفه‌ای این بحث توجه نمی‌شود. اولاً خوب هست که واکاوی کنیم ببینیم که آیا این مذاکره‌ای که در دوره مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی انجام گرفت، دارای چه ماهیتی است؟ آیا واقعاً یک مذاکره همتراز بین ما و عربستان با پشتوانه اراده ملی دو کشور صورت گرفت و حاصل آن یک دوره چندساله آرامش ظاهری در مناسبات ایران و عربستان بود که الان به همان دلایل و مزیت‌ها خواستار این باشیم که آن پدیده دوباره تکرار شود، یا نه این مسأله مرتبط با موضوعات دیگری بود و باید ماهیت این رفتار دیپلماتیک و سیاسی را در جای دیگری جستجو کرد. بنده تلاش می‌کنم به این سؤال پاسخ دهم.

 

بعد از پایان جنگ هشت ساله و بعد از سال 1367 در واقع شرایط عمومی کشور شرایط بسیار دشواری بود و به جهت منابع اقتصادی و به جهت وسعت خرابی‌ها، باید در واقع عرصه‌های سازندگی را دنبال می کردیم. و باید گام‌هایی را برمی‌داشتیم که بتواند مبنای حرکت توسعه اقتصادی، صنعتی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در کشورمان باشد. و از طرفی منابع کافی برای این کار نداشتیم، و فراز و نشیب‌هایی هم در قیمت نفت در آن دوره وجود داشت که گاهی اوقات چیزی را برای حرکت و یک گام بلند برای سازندگی در داخل کشور امکان پذیر نمی کرد. به همین دلیل بود که در واقع آقای هاشمی رفسنجانی وقتی که ریاست جمهوری خودش را در کشور می‌پذیرد و بدست می‌گیرد و چند شرط را برای خودش از تغییر در ساختار حکومتی، مفروض می‌گیرد که نخست وزیر را کنار بگذارد و رییس جمهور مستقیماً با یک سری از وزرا باید این کار را به سرانجام برساند و این کار در مجلس عملی و مورد تأیید قرار گرفت و ساختار جدید حکومتی اصلاح شد.

ثانیاً برای تأمین منابع لازم جهت سازندگی در کشور این مجوز را دریافت می‌کند که بتواند با استقراض خارجی این حرکت بزرگ را با یک پتانسیل قابل توجه به ثمر بنشاند چرا که منابع محدود داخلی حاصل از نفت، پاسخگوی یک حرکت فوری و گسترده برای سازندگی نبود. این نیاز ملی که قدرتهای غربی از آن آگاه بودند و می‌دانستند مقامات رسمی آن زمان و توسط مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی به صراحت بیان شده، مبنایی برای یک راهبردگذاری جدید در دوره پس از جنگ در ایران توسط دول غربی قرار گیرد. چرا؟ برای اینکه آمریکایی ها همانطور که جنگ را مهار جمهوری اسلامی در دوره پس از انقلاب اسلامی می دانستند و با فتنه های مختلف مانند کودتا و اقدامات مختلف ضد امنیتی و حتی اقتصادی به اجرا گذاشته بودند، حالا می بایست راهبردهای جدید عملی کنند. مراحلی که ما از جنگ خارج شده ایم و نیاز شدید و قابل توجه به منابع مالی داریم و باید کشورمان را بسازیم، چون انقلاب کردیم و باید از نتیجه انقلاب به اهداف مشخصی برسیم.

غرب برای این نیاز ما تله‌گذاری لازم را انجام می‌دهد. ما از طریق باشگاه پاریس و از طریق مسیرهای بین‌المللی که برای ما برنامه‌ریزی شده بود، قرار شد یک استقراض از طرف ایران شکل بگیرد ولی این زمینه‌سازی و مراحل اجرایی این پروسه را به عربستان می‌سپارند.

چرا که عربستان در دوره آقای ملک عبدالله یک رفتار محاسبه شده عقلانی را نسبت به بقیه پادشاهان و ولیعهدان از خود نشان می‌داد و از مهارت کافی برای گفتگو و دیپلماسی برخوردار بود و باید به عنوان یک عامل نزدیک، ذهن نامطیع ایران را به شکل غیرمستقیم، توسط یک فرد از منطقه آماده می‌کردند تا شروط آن استقراض مهیا شود. غربی‌ها نمی‌توانستند بعد از دشمنی که با ما در جنگ کردند، بیایند و بگویند که ما حاضریم به شما وام بدهیم، پول قرض بدهیم و بعد هم بگویند این شروط ماست. شروط فراوان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره که ریل گذاری مرحله جددید را شکل می داد، شامل می شد. قطعاً ما در مقابل آن با توجه به ذهنیت تاریخی و ذهنیت نزدیک در توطئه جنگ، کودتا و اقدامات مختلف نسبت به آن، واکنش مساعدی نشان نمی‌دادیم. پس باید یک کاتالیزور برای این کار فراهم می‌شد.

در واقع ما در پازل دیپلماسی حریف حرکت کردیم. ضمن اینکه ظاهر مسأله این است که بعد از اینکه عربستان در کمک به صدام به جهت مالی، سیاسی و تبلیغاتی بدنام شده، می‌خواست خودش را در برابر ایران با یک شرایط بهینه و یک شرایط جدید از مناسبات معرفی کند. این وظیفه را به عهده می‌گیرد که در واقع مشوق حرکت های جدید لیبرالی توسط مرحوم آقای هاشمی باشد. مباحث بسیار زیادی در این رابطه قابل طرح است. عربستان سعودی نمی‌توانست بپذیرد که ایران یک دولت اسلامی باشد و می‌خواهد مدل جدیدی از دولت‌سازی اسلامی را به تجربه بگذارد و بعد عربستان سعودی در سایه جمهوری اسلامی به بازیگر درجه دوم تبدیل شود. تا آن زمان عربستان سعودی خادم الحرمین الشرفین بود و در واقع اصلی‌ترین نگاه دنیا را به خودش، به عنوان یک دولت اسلامی و یک کشور اسلامی جلب کرده بود. حال انقلاب اسلامی و مدل جدید دولت‌سازی با مفاهیم ویژه مطرح بود که برای عربستان قابل قبول نبود.

 

** مزیت تنش زدایی، بیشتر برای خانواده هاشمی بود/ پشت پرده برخی مواضع عجیب فائزه هاشمی/ سود میلیاردی خانواده هاشمی از پروازهای سعودی ایر

نکته دوم اینکه اگر این کشور بتواند به شکل طبیعی در مسیر خودش باشد، غرب بیشتر به ایران نیازمند است و ممکن است که غرب ناچار شود به اینکه اگر نتواند ایران را مهار کند و به ایران صدمه بزند یا نتواند از مسیر خودش منحرف کند ممکن است که این برای عربستان یک خسارت استراتژیک باشد. چرا که ایران جایگاه برجسته خودش را در نگاه غربی حفظ کرده و عربستان و بقیه کشورهای عربی منطقه، بازیگر دست دوم محسوب می‌شوند و اهمیت خودشان را از دست می‌دهند. لذا عربستان انگیزه دارد برای اینکه بیاید در بازی مهار جمهوری اسلامی شرکت کند. اینگونه نبوده که عربستان سعودی بر اساس یک اراده برخاسته از یک نیازهای ملی و منافع ملی خود با مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی وارد گفتگو و تنش‌زدایی شود.

در واقع تحت عنوان تنش‌زدایی، بازی پیچیده‌ای را آغاز می‌کند که در واقع باید آقای هاشمی و تیم آقای هاشمی را در این مسیر تشویق نماید تحت این عنوان که اگر شما این مسیر را طی کنید از مزیت‌های مختلف بین المللی بهره‌مند می‌شوید و ما (عربستان) هم کمک می‌کنیم که مشکل اصلی شما حل شود. مشکل اصلی چه بود؟ مشکل مالی و تأمین منابع مالی برای سازندگی کشور.

ما در این پازل وارد یک بازی پیچیده دیپلماسی شدیم. در واقع ما به شرط قبول یک پروژه سیاسی، در بازی تنش‌زدایی شرکت کردیم، ضمن اینکه ما در دوره آقای هاشمی بدین سو، هیچگاه از سیاست‌های خبیثانه عربستان سعودی مصون نبودیم. آنها به شکل پنهان، کار زمینه‌سازی‌های براندازی در ایران را دنبال می‌کردند. نمونه‌های آن که مربوط به دهه هفتاد است، عربستان سعودی با احساس آرامشی که از طرف دولت ایرانی داشت و اعتمادی که جلب کرده بود، نسبت به جذب علمای سنی و آموزش آنها در دانشگاه مدینه و تشکیل یک لشکر وهابی از علما اقدامات خود را انجام می‌داد. در صورتی که آقای هاشمی به دستگاه‌های مسئول که دارای مأموریت‌های مشخصی بودند، دستور تعطیلی تمام مأموریت‌های خود را داده بود. یعنی از سوی دولت جمهوری اسلامی هیچگونه اقدامی علیه منافع ملی سعودی ذیل عنوان تنش زدایی انجام نمی گرفت، در صورتی که عربستان یک حرکت مرموز و اطلاعاتی و زیرپوستی را برای اقدامات آینده و کادر سازی و فتنه مذهبی و رشد جریان وهابیت در ایران انجام می‌داد.

همراهی فرزندان هاشمی (یاسر و مهدی) در سفر به ریاض

جذب عناصر و جریان‌های شرور مثل گروهک‌های جنوب شرق کشور و جذب عناصر مشخصی از استان‌های هرمزگان و استان‌های جنوبی و ساحلی ما و علمایی از استان گلستان و بویژه کردستان و مناطق غربی کشور، جزء برنامه‌های مشخص عربستان بود که به شکل آرام و بی‌سر و صدا در حال انجام بود.

ولی بازی بزرگتر، بازی تنش‌زدایی نبود، تنش‌زدایی عنوانی بود برای یک پروژه بزرگتر که آقای هاشمی احساس کند که نقش ملک عبدالله نقش تسهیل‌گر یا واسطه‌گر برای اینکه بتواند دیوار بی اعتمادی بین ایران و غرب را کوتاه نماید و آنرا تبدیل به یک پل ارتباطی نموده و برای ایران وام مالی تامین نماید. یعنی در واقع ملک عبدالله یک واسطه‌ی با چنین شرایطی است. مزیت‌های این دوره تنش‌زدایی قبل از اینکه مزیت‌های ملی برای ایران باشد، یک مزیت خانوادگی برای هاشمی بود.

خانواده آقای هاشمی در مناسبات مستقیم اقتصادی با بدنه‌ی شاهزادگان و پروژه‌های اقتصادی از طریق عربستان سعودی بهره‌مند می شدند. از جمله آنها قرارداد پروازهای سعودی ایر برای حجاج ایرانی بود، که در طول سال و در ایام حج غمره، سهمی از جابجایی حجاج ایرانی را به عهده گرفته که 30 درصد حجاج ما را شامل می شد. و امتیاز این شرکت در ایران به خانواده هاشمی داده شد و دفاتر آن در تعدادی از شهرهای بزرگ افتتاح شد که در همان موقع، ده ها میلیون دلار ارزش این امتیاز بود و تا امروز از آن بهره مند می باشند.

مناسبات تجاری و رفت و آمدها، آنقدر گسترده بین خانواده آقای هاشمی و بدنه اقتصادی شاهزادگان سعودی بود که ساختمان رزیدانس جمهوری اسلامی درریاض و در زیرزمین آن هدایای ویژه خانوادگی فرزندان آقای هاشمی برای شاهزادگان در آنجا مستقر می شد که شامل قالی‌های نفیس ابریشمی با تصاویر شاهزاده‌های سعودی بود. در واقع ما قبل از اینکه بخواهیم بهره و مزیت ملی از تنش‌زدایی با سعودی داشته باشیم در وهله‌ی اول شاهد بهره خانواده آقای هاشمی در این مناسبات بودیم.

در بُعد واقعی این قضیه چه اتفاقی افتاد؟ عربستان سعودی به سیاست‌های پنهان خود ادامه داد. جمهوری اسلامی سیاست‌های خودش را متوقف کرد و یک پروژه بسیار خطرناک دیگر به نام استقراض از خارج، همراه با شروط گسترده‌ی خود به اجرا گذاشته شد.

 

شروط چه بود؟ شروطی که هنوز به شکل دقیق برملا نشده ولی برخی از نشانه‌هایی که در اختیار داریم و در بعضی از نشست‌های تصمیم‌گیری کشور وجود داشته، این نشانه‌ها به ما می‌گوید که آن شروط دارای سموم خطرناکی بوده و یکباره خانم فائزه هاشمی در آن مقطع تاریخی که فرهنگ عمومی کشور چنین اجازه‌ای را نمی‌داده موضوع پوشیدن شلوار لی خانم‌ها و دوچرخه‌سواری و برخی از رفتارهای اجتماعی خاص و مرتبط با زنان و نوعی فمنیسم افسار گسیخته برای برهم زدن تعادل فرهنگی جامعه به راه افتد.

  • در برخی رفتارهای درون حکومتی نیز شاهد هستیم که پیام‌هایی به ایران می‌رسد که از همان ابتدای دهه‌ی هفتاد، جمهوری اسلامی باید حمایت خود را از مقاومت در سطح منطقه بویژه لبنان و فلسطین را قطع کند که در درون ساختارهای حکومتی عده‌ ای خاص، مروج این بودند که از جمله آنها آقای دکتر روحانی است ولی بقیه بدنه نظام و با آن مخالفت کرده و به آن تن ندادند. یعنی اگر امروز در بخشی از برجام‌های مطرح شده موضوعات مربوط به مسائل منطقه ای و توانمندی‌های ملی مطرح می شود، این مسبوق به سابقه است، یعنی مربوط به سال 98 هجری شمسی نیست. بلکه از 30 سال قبل این راهبرد در مورد ایران به شکل پنهان پایه‌ریزی شده است.

این رخدادها مسبوق به سابقه است. یعنی غرب در استراتژی پنهان خود از همان ابتدا و بعد از دوره‌ی جنگ، با یک دکترین مشخص برای حذف پیوندهای منطقه‌ای ایران، تلاش خود را به شکل اساسی پایه‌ریزی و دنبال کرده و بخشی از این راهبرد، شروطی است که در ازای استقراض از آقای هاشمی مطالبه شده است. بخش دیگری از آن، شروط سیاسی، اجتماعی، کارگری، فرهنگی و حتی نخبگی در کشور ما را شامل می شود. ما می‌بینیم یک نسل مشخصی در دوره آقای هاشمی تربیت می‌شوند که مدیران، نخبگان سیاسی و تحصیل کرده‌ها را شامل می شود، به نحوی که ما در آن دوره شاهد فساد گسترده اقتصادی در مجموعه‌ی پروژه‌های مختلف در کشور هستیم که تحت عنوان سردار سازندگی همه‌ی این مظاهر فساد توجیه می‌شود.

** شاهرودی سفیر هاشمی بود تا سفیر جمهوری اسلامی/ استقراضی که به تشکیل یک نسل از افراد غرب‌زده منجر شد

می‌بینیم که یک آشفتگی سیاسی و فرهنگی در دهه هفتاد شکل می‌گیرد که حاصل دوره حکومت آقای هاشمی است. می‌بینیم که در واقع یک عدم انسجام ملی در نوع تفکر سیاسی و دیپلماسی کشور شکل می‌گیرد و نغمه‌های مذاکره با آمریکا با دستور آقای هاشمی و توسط یادداشت آقای عطاءالله مهاجرانی در روزنامه‌ها، موجب سر و صدای سیاسی می‌شود، که آقای عطاء الله مهاجرانی به دستور آقای هاشمی آن یادداشت را نوشت که با واکنش شدید در حوزه‌های سیاسی کشور روبرو شد. یعنی در واقع می‌توانیم بگوییم این دوره به برکت این پروژه استقراض که یک پروژه بسیار پیچیده‌ی استعماری است که احتمالا مبلغ این استقراض 40 میلیارد دلار بوده که از اصل و فرع آن 10 میلیارد دلار هنوز باقی است ولی شروط پیوست این استقراض آن چیزی است که توانسته در کشور ما یک نسل جدید از افراد غرب‌زده، لیبرال و اندیشه‌های غیرمتناسب با انقلاب اسلامی را شکل دهد.

این پروژه ویژه‌ای بود که آمریکا برای بعد از دوره جنگ هشت ساله تدارک دیده و گام به گام این مسیر را ادامه داده است. ویترین این پروژه خطرناک تنش‌زدایی بوده که مبنای این تنش‌زدایی ایران و عربستان، اراده ملی دو کشور با خواست‌ها و باورهای همتراز نبوده است. تنش‌زدایی به این معناست که دو کشور به این نتیجه می‌رسند که منافع آنها در چارچوب کنترل رفتار متقابل با یک کشور خارجی است. یعنی هر دو طرف به این مسأله واقف می‌شوند، که منافع خودشان را در تعدیل رفتار و سیاست‌های خودشان قرار دهند و لذا هر دو کشور به تناسب از منافع سیاست تنش زدایی بهره‌مند می‌گردند.

در حالی که ما در قالب سیاست تنش‌زدایی نه تنها بهره‌ای نبردیم بلکه با طناب تنش‌زدایی وارد یک پروژه خطرناک ملی شدیم که آثار و نکبت‌های آن تا به امروز گریبان کشور ما را گرفته و بسیاری از آثار آن، حاصل این دوره سیاسی و فریب بزرگ، تحت عنوان تنش‌زدایی است و خانواده آقای هاشمی از امتیازات اقتصادی گسترده بهره‌مند شدند که تا امروز ادامه دارد و جناب آقای شاهرودی که هم اکنون به عنوان سفیر در پادشاهی عمان مستقر است، قبلاً به عنوان سفیر توسط آقای هاشمی در عربستان سعودی بوده و در آن زمان نیز بیشتر به سفیر آقای هاشمی معروف بود تا سفیر جمهوری اسلامی. ایشان هم اکنون نیز نقش بسیار زیادی در کارسازی با دول اروپایی و غربی به عهده دارد. و احساس می‌شود که حضور ایشان در پادشاهی عمان یک مأموریت ویژه محسوب می شود که از طرف افراد خاصی در ایران به ایشان واگذار شده است و چینش عناصر سیاسی در کشور هم در واقع این استمرار تیم‌سازی و نیروسازی و کادرسازی آقای هاشمی را حفظ کرده است.

محمدرضا نوری شاهرودی سفیر اسبق ایران در عربستان و سفیر فعلی ایران در عمان

** استراتژی سعودی‌ها در مذاکره دقیقا استراتژی غربی‌هاست / چرا سعودی‌ها و اماراتی‌ها پیشنهاد ظریف را نپذیرفتند؟

این یک تجربه بود که ما ماهیت‌شناسی کردیم. آیا تنش‌زدایی و مذاکره با طرف‌های خارجی می‌تواند در هر شرایطی انجام بگیرد؟ آیا اگر طرف مقابل به این احساس نرسیده که باید سیاست‌های خودش را تعدیل کند و یک باور همتراز در دو طرف شکل گرفته و جلوی یک فاجعه‌ای را بگیرد، اگر چنین باوری شکل نگرفته باشد و اگر فقط یک طرف در سیاست تنش‌زدایی اصرار نماید و بر سیاست مذاکره تاکید کند، در واقع خود را در شرایط پایین‌تری قرار داده و باید امتیاز بیشتری به طرف مقابل بدهد تا رضایت آنها را کسب نماید. چون در واقع تنش‌زدایی نوعی بده بستان برای کسب حداقل منافع برای دوطرف هست. ولی آن چیزی که امروز در شرایط فعلی منطقه می‌بینیم، این است که، عربستان سعودی یا امارات با وجود آسیب‌های جدی و راهبردی و بلکه موجودیتی، مواضع سیاسی، رسانه‌ای و تبلیغاتی آنها و آن چیزی که از زبان مقامات آنها شنیده می‌شود، بازگشت به این ضرورت برای کنترل رفتاری و سیاست خارجی در قبال نظام جمهوری اسلامی نیست بلکه نوعی مطالبه‌گری و طلبکار بودن در سیاست منطقه‌ای است که در واقع بخش اصلی سیاست خارجی آمریکا از زبان آنها شنیده می‌شود.

یعنی عربستان سعودی و امارات در زبان دیپلماسی خودشان به موضوع هسته‌ای، به موضوع موشکی و موضوع منطقه‌ای که عیناً استراتژی‌های آمریکایی و غربی است به عنوان مطالبه و شروط مذاکره و عادی‌سازی مناسبات با ایران مطرح اصرار می‌کنند و به این معنی است که ما در شرایط متوازن و همترازی برای اینکه دو طرف به نتیجه‌ای دست یابند و سطح تنش‌های خودشان را مدیریت کنند و کاهش بدهند قرار نداریم.

با اینکه همواره سیاست‌های سعودی و امارات، سیاست شیطنت، سیاست آسیب‌زدن و سیاست فشار بر روی جمهوری اسلامی و به موازات سیاست‌های غربی و آمریکایی بوده ولی باز امروز از موضع طلبکار و در چارچوب سیاست‌های غربی و استعماری از ما مطالبه‌گری می‌کند. به نظر می‌رسد که ما در زمان مناسب قرار نداریم.

شاخص بعدی این است که ما چارچوب‌های همتراز باید بایکدیگر داشته باشیم. اگر موضوعات مورد علاقه ما یعنی احساس واحدی از موضوعات مشترک بین ما شکل نگیرد، گفتگو و مذاکره و چیزی به نام تنش‌زدایی امکان تحقق نخواهد داشت. مثلاً هر دو طرف ایرانی و سعودی- ایرانی و اماراتی به این احساس مشترک و درک واحد و یکسان برسند که امنیت در حوزه خلیج فارس منافع هر دو طرف را تأمین می‌کند. اگر هر دو به این درک نرسیم که امنیت ما در سایه همکاری‌های منطقه‌ای است نمی‌توانیم گفتگو و مذاکره‌ی مؤثری را انجام دهیم.

 

اگر سعودی و امارات امنیت خودشان را در گروی پیوند کامل با غرب ببینند و در پیمان‌های امنیتی و نظامی با غرب قرار گیرند، مذاکره با این کشورها برای تأمین امنیت منطقه‌ای بی‌فایده است. آنها به موضوعات با اولویت یک موضوع مشترک است اعتقاد ندارند، آنها معتقد هستند که ما هم ذیل همان سیاست استعماری و در واقع در چارچوب سیاست‌های غربی قرار بگیریم نه اینکه با همکاری مشترک، امنیت منطقه را بسازیم.

پیشنهاد آقای دکتر ظریف به عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس مبنی بر اینکه ما آمادگی داریم با تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس، پیمان عدم تعرض نظامی ببندیم پیشنهاد خوبی بود ولی هیچ‌یک از این کشورها اجازه پاسخ مثبت به این پیشنهاد ایرانی را ندارند. چرا؟ برای اینکه اراده ملی در آن کشورها، اراده ملی واقعی نیست و اراده تحت حمایت و هدایت غربی ست.

در نتیجه کدام کشوری است که امنیت کشور خودش را در گرو یک بازیگر بزرگتر قرار بدهد و بعد مدعی بشود که سیاست مستقل ملی دارد. این پیشنهاد ایران هیچگاه از طرف کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس پاسخ مثبت دریافت نکرده و این یک قاعده بین‌المللی است، که باید مقدمه تنش زدایی قرار بگیرد.

تجربه‌ اروپا در قرن‌های گذشته مقدمه شکل‌گیری دولت - ملت در اروپا بوده که همکاری‌های امنیتی دست‌جمعی، مبنای آرام سازی، ثبات‌سازی و تضمین امنیت برای همه کشورهای آن حوزه قرار گیرد. این چیزی است که در واقع سیاست‌های استعماری و غربی برای ما نمی‌پسندند. چرا؟ برای اینکه اینها دنبال هژمونی منطقه‌ای و جهانی هستند و اصلاً برای بازیگران منطقه‌ای اصالت و در واقع مشروعیتی قائل نیستند. حاکمیت‌های ملی را به رسمیت نمی‌شناسند. درنتیجه منافع آنها در گروی هژمونی و سلطه بر کشورهای دیگر است.

چرا امروز آمریکا و انگلیس اصرار دارند به بهانه امنیت آبراه‌ها و تنگه‌ها، یک ائتلاف نظامی درست کند؟ البته موفق نمی‌شوند و نتیجه نمی‌گیرند. چرا اصرار دارند به حقوق قانونی ایران در تنگه هرمز و سواحل بیش از هزار کیلومتری ایران در حاشیه خلیج فارس و دریای عمان بیش از حد تعرض نموده و به بهانه امنیت‌سازی، منطقه را به یک هرج و مرج مدیریت شده برای فشار به جمهوری اسلامی ایران بکشانند. یعنی حاضرند امنیت یک منطقه را بهم بزنند؛ برای اینکه آن سلطه و هژمونی را ایجاد کنند. پس شاخص اول برای هر مذاکره و تنش‌زدایی زمان مناسب است. و شاخص دوم احساس مشترک و ضرورت مشترک برای کسب منافع حداقلی است و شاخص سوم موضوعات با چارچوب و نگاه مشترک و مستقل است.

** تا زمانی که سعودی‌ها زیر سلطه آمریکا و غرب هستند سیاست تنش زدایی به جایی نمی‌رسد/ مذاکره با سعودی‌ها محکوم به شکست است

«موضوعات مشترک» مورد اعتقاد دو طرف عنوان دیگری است که باید هر دو طرف با آن اعتقاد داشته باشند. مثلا امنیت‌سازی از طریق همکاری مشترک یا امنیت‌سازی در چتر قدرت‌های مداخله‌گری که دنبال هژمونی هستند. اگر موضوع مشترکی بین ما وجود نداشته باشد دو طرف باید این احساس را بکنند که از منافع این امنیت بهره‌مند نمی‌شوند. اگر عدم همترازی و عدم انسجام بین موضوعات مذاکره باشد، مذاکره و تنش‌زدایی نمی‌تواند به نتیجه‌ای برسد. اگر امنیت بخواهد فقط برای یک طرف باشد آن مذاکره و سیاست تنش‌زدایی به نتیجه نمی‌رسد.

معنی آن همین چیزیست که امروز در خلیج فارس وجود دارد. آمریکا می‌خواهد با شرکای خودش از یک طرف، بی‌ثباتی و عدم امنیت در صادرات نفت ایران را تحقق بخشد و بگوید که ایران حق ندارد صادرات نفت داشته باشد، در صورتی که به عربستان و امارات و شرکای خودش می‌گوید که جایگزین نفت ایران، تولید اضافی بکنند و بازارهای نفت و امنیت و اقتصاد برای یک طرف و عدم امنیت برای طرف مقابل حاصل آن است. این غیرهمتراز بودن موضوعات برای اینکه هر دو طرف از منافع واحد بهره‌مند شوند، در شرایط فعلی احساس نمی‌شود.

آیا می‌بایست تنش‌زدایی را کنار گذاشت؟ آیا باید مذاکره را نفی کرد؟ خیر. ولی هر کدام از این مقوله‌ها زمان و شرایط خودش را دارد. عربستان سعودی و حتی آمریکا تا زمانی که احساس نکنند برای سیاست‌های غیر طبیعی هزینه اضافی می‌پردازند بخاطر اینکه منطق سیاست‌ورزی غربی و همه شرکای‌شان منطق هزینه - فایده هست، یعنی یک نوع نگاه تجاری به سیاست خارجی ست. اگر این منافع با هزینه مضاعف همراه شود آن موقع ممکن است که سیاست‌های غیرعادی این کشورها تغییر کند.

عربستان سعودی با یک روح استکباری و در یک پروژه استعماری به یمن ضعیف و مظلوم حمله می‌کند و با وحشیانه‌ترین ابزار و روش و همه تدابیر و سیاست‌ها، محاصره کامل هوایی و دریایی، کشتار مردم، نابودی زیرساخت‌ها و بی‌رحمی وحشیانه به همه عرصه‌های زندگی مردم حمله کرده و با امید به تسلط بر مهمترین جغرافیای ژئوپلتیک منطقه، تسلط بر آبراه‌ها و تغییر در موازنه قدرت منطقه، از حمایت سازمان‌های بین‌المللی تحت اشراف آمریکا هم بهره‌مند می‌شوند، ولی وقتی که اینها به آغاز یک مرحله پرآسیب نزدیک می‌شوند، صحبت از ضرورت مذاکره در یمن هم شنیده می‌شود. امروز نه تنها سعودی بلکه امریکا نیز آماده مذاکره با انصارالله می شود.

ولی باز چون هنوز آن ادراک واقعی از ضرورت صلح در یمن شکل نگرفته و عربستان هنوز آسیب‌های جدی ندیده احساس نمی‌کند که واقعاً پایان جنگ یک منفعت ملی برای عربستان هم هست. برای جلوگیری از خسارت‌های استراتژیک باید به سمت صلح و مذاکره به طرف یمنی‌ها برود ولی اینکار را نمی‌کند و معتقد است که باید از مذاکره هم نتایج جنگ را بگیرد. و اگر الان در عرصه سیاسی دعوت به مذاکره می‌کند نه برای اینکه حقوق مردم مظلوم یمن را به رسمیت بشناسد بلکه می‌خواهد از طریق مذاکره و شرایط برتر با حمایت غربی اهداف جنگ را در این مذاکره محقق کند. این به معنای عدم ادراک واحد یا نزدیک از یک موضوع برای مذاکره است.

 

ولی وقتی که عربستان سعودی به یک نقطه تسلیم می‌رسد آن موقع به شکل همتراز عمل خواهد کرد. یمن که به عربستان تجاوز نکرده، این عربستان است که به یمن تجاوز کرده است. اگر این سیاست در ادراک عمیق سیاست خارجی عربستان شکل نگیرد هر مذاکره‌ای با عربستان در این زمینه منتهی به نتیجه نمی‌شود و به ثمر نمی‌نشیند.

پیشنهاد مذاکره‌ای سعودی‌ها با جمهوری اسلامی هم همین شرایط را دارد. باید از خودمان بپرسیم که آیا سعودی‌ها حاضرند به موضوعات مشترکی که بین خودمان و آنهاست باهم مذاکره کنیم؟ و آیا این ادراک، ادراک ملی خود عربستان است؟ یا دیکته شده‌ی سیاست‌های استعماریست؟ آیا زمان مناسب برای اینکار فرا رسیده؟ آیا هر دو طرف از موضوعات مشترک منافع مشترک می‌بریم یا نگاه یک جانبه به منافع است؟ اگر این شرایط به لحاظ موضوعی و زمانی و ادراک از منافع شکل نگرفته، هر مذاکره‌ای تضییع وقت است و برای مانور تبلیغاتی و سیاسی است.

اگر به شکل واقعی، عربستان به این ادراک برسد که دست از سیاست‌های تهاجمی، مداخله‌گری و همراهی با سیاست‌های استعماری بردارد و فاصله بگیرد، به راحتی این منطقه آرام‌ترین منطقه دنیا خواهد شد. ولی آرام شدن و باثبات شدن این منطقه در چارچوب منافع رژیم صهیونیستی و آمریکا قرار ندارد. آنها هرج و مرج سازنده را برای این پایه‌ریزی کرده‌اند که حوزه‌هایی که تحت سیطره‌ی آنها نیست از طریق نظریه هرج و مرج سازنده از دست بازیگران رقیب، خارج کنند و خروجی و حاصل آن پروسه را قرین مصالح خودشان قرار دهند. و حاصل این سیاست هرج و مرج و جنگ افروزی، غارت ثروت های متحدان عرب آمریکا و فروش تسلیحات جنگی و وابستگی بیشتر این متحدان خواهد بود.

ملاحظه می کنیم که مذاکرات هسته‌ای ما، مذاکرات جدیدی که آقای ترامپ مطرح می‌کند یا حتی آقای پمپئو مطرح می‌کند، اینها یا یک بخش اعظم آن در واقع مانورهای تبلیغاتی و جنگ روانی و امثال اینهاست و فریب است و ثانیاً با رعایت همه ضوابط دستیابی به یک نتیجه عملی بوجود نمی‌آید و نیامده است. بخاطر همین هم هست که شما اجرای توافق برجام را با همه فراز و فرود آن و با همه اشکالاتش، می‌بینیم که جمهوری اسلامی دنبال می‌کند ولی نوع نگاهی که ما به مذاکره کردیم با نوع نگاهی که آنها به مذاکره کردند و ماهیت‌سازی که کردند، متفاوت بوده و به همین دلیل امروز در این نقطه قرار داریم.

** نمی‌شود دو طرفی که باهم مذاکره می‌کنند منافع متضاد داشته باشند/ امارات و عربستان فکر می‌کنند ایران به آنها بدهکار است/ از ایران می خواهند به یمنی‌ها بگوید از حق خود بگذرند

آیا غرب فکر می‌کرد که چماق تحریم و فشار اقتصادی را از سر ما بردارد؟ خیر. ما با نگاه اعتمادسازی به مذاکره رفتیم و اعتماد کردیم و بنا به آن چیزی که آقای ظریف و آقای دکتر روحانی گفتند عمل نمودیم تا با اعتمادسازی هسته‌ای، اهرم‌های فشار اقتصادی و تحریم برداشته شود. ولی می‌بینیم ابزار اصلی راهبرد غرب همان تحریم‌هاست و آنها تحریم را بر نمی‌دارند. فلذا همه می‌بینیم و نخبگان هم به این نتیجه می‌رسند که هر مذاکره با طرف آمریکایی بویژه آقای ترامپ یک سم مهلک و مضاعف است و یک فریب و یک تلاش بی‌فایده هست که منجر به نتیجه واقعی نمی‌شود. یعنی شما می‌خواهید صلح‌سازی کنید، آرامش ایجاد کنید، روابط طبیعی ایجاد کنید، آنها اولویت اصلی‌شان این نیست. شما دنبال عادی‌سازی شرایط هستید در صورتی‌که طرف مقابل دنبال سلطه و تشنج هست.

از طریق مذاکره و از طریق اهرم‌های فشار می‌خواهد سلطه و هژمونی تولید کنند. نمی‌خواهد آرام‌سازی کند و با شما روابط طبیعی داشته باشند، روابط یک طرفه مسلط و زیر سلطه را می‌خواهند و اگر شما مذاکره‌ای کنید و این سلطه ثبت نشود مذاکره از نگاه آمریکایی اصلاً غیر مفید است. به خاطر همین آقای پمپئو دوازده شرط برای ایران می‌گذارد که اول تسلیم شوید و بعد بیایید امضاء کنید که شما تحت سیطره آن چیزی هستید که ما به شما می‌گوییم. مذاکره به معنای واقعی یا تنش‌زدایی، به معنای واقعی کلمه نیست.

چرا مقامات امنیتی امارات متحده امروز به ایران سفر می‌کنند و درخواست‌های ویژه‌ای دارند و تعهداتی می‌دهند؟ به این دلیل که خودشان را در نقطه آسیب می‌بینند. اگر یک رخداد نظامی در منطقه شکل بگیرد اولین ویرانه‌ها در این کشور شکل خواهد گرفت و نابودی آنها را رقم می‌زند.

 

برای مثال اماراتی ها تعهد می دهند که آزادی بیشتر به صرافی های ایرانی برای تبادل ارز با ایران ایجاد نموده و این اقدام را برای جلوگیری از آسیب بیشتر در هر رخداد امنیتی انجام می دهند و این سیاست، سیاست قطعی و ملی آنها نیست و با هماهنگی آمریکا و انگلیس به تهران آمده اند، زیرا این قدرت ها نمی خواهند شرکا و ثروتی که در آنجا هست و برای آمریکا مفید است را از دست بدهند. به همین دلیل با هماهنگی آمریکاست البته مابه ازای آن، این است که بیش از سه ماه هست که امارات مورد هدف یک پهپاد هم قرار نگرفته است. اماراتی ها از چه چیزی می‌ترسند که به تهران آمدند؟ از اینکه هدف موشک و یا هواپیماهای بدون سرنشین انصارالله قرار بگیرند. این چیزیست که امروز عربستان سعودی را هم در چهار فرودگاه جنوب عربستان به سطوح آورده است. جیزان، نجران، ابها و خمیس مشیط. وگرنه عربستان سعودی هیچگاه دنبال مذاکره با ایران، حتی صلح در یمن نبوده که امروز نماینده آنها در سازمان ملل اعلام می‌کند که وقت اعلام پایان جنگ در یمن است. چرا؟ برای اینکه آسیب‌ها جدی هستند و می توانند آسیب‌های راهبردی نیز به آنها وارد شود.

آیا ما و امارات برای کاهش تنش در منطقه خلیج فارس برداشت و درک واحدی داریم؟ یا امارات می‌گوید من آسیب نبینم ولی شما تحت فشار آمریکایی، صادرات نفت‌تان صفر شود ولی به من کاری نداشته باشید. این یعنی ما داریم خودمان را خلع سلاح می‌کنیم. امارات که در چارچوب سیاست‌های آمریکا و انگلیس حرکت می‌کند می‌خواهد خودش را از هر گونه خسارت‌های سخت و جدید مصون کند. در صورتی که ما در شرایط فشار هستیم. در مقابل صفر شدن صادرات نفت ما، یعنی امنیت برای همه. نمی‌شود فقط برای یک طرف باشد. نمی‌تواند دو طرفی که باهم مذاکره می‌کنند از منافع متضاد بهره مند شوند و باید منافع مشترک داشته باشند. یعنی شما از منافع امنیت برخوردار باشید ما هم برخوردار شویم. اگر شما برخوردار شوید و ما برخوردار نشویم این مذاکره و تنش‌زدایی به جایی نمی‌رسد. امنیت یا برای همه یا برای هیچکس. ثبات یا برای همه یا برای هیچکس.

مثلاً مذاکره در یمن و یا صلح در یمن آیا نسبتش با جمهوری اسلامی این است که ما بگوییم مردم یمن، شما تسلیم عربستان بشوید، اجازه دهید که ثروت نفت‌تان را غارت کنند و ببرند و به آنها این را بگوییم؟ پس درک‌ از مذاکره این چنین است؟ در صورتی که ما می‌گوییم شما درکی از صلح سازی مشترک ندارید او می‌گوید که شما از نفوذ خودت استفاده کن به طرف یمنی بگویید که شروط ما را بپذیرد. در صورتی که ما چنین ادراکی نداریم ما این را می‌گوییم اگر عربستان سعودی در یمن مداخلات‌شان را متوقف کنند و جلوی این جنایاتی را که مرتکب می‌شوند را بگیرند. اگر چنین شد یمن به سرعت به سمت نوعی ثبات، آرامش و توقف جنگ پیش می‌رود. و به سادگی مسایل سیاسی بین گروه‌ها و جناح‌های مختلف به راحتی قابل حل و فصل خواهد بود.

لذا من تصور می‌کنم که ما از جهت زمانی و موضوعی و درک از منافع مشترک، در هر مذاکره‌ای هنوز به مرحله پختگی کامل و یا ادراک مناسب نرسیده‌ایم. و طرف مقابل هنوز فکر می‌کند که جمهوری اسلامی بدهکار است و باید در مورد مسائل هسته‌ای هم به امارات توضیح دهیم! و به عربستان هم توضیح دهیم! و برای اعتمادسازی به آنها امتیاز بدهیم تا آنها رضایت بدهند! در صورتی که این چنین نیست. اعتمادسازی دوجانبه است، با ادراک صحیح از شرایط سه گانه‌ای که گفتیم؛ 1. زمان مناسب در هر مذاکره و سیاست تنش‌زدایی 2. ادراک واحد از موضوع 3. تقارب ادراک از منافع همسان و مشابه نه همتراز و نه یکسان و لذا هر دو طرف باید از حاصل مذاکره و موضوعات آن بتوانند سود ببرند.

منبع:مشرق

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon