اشغال، تجدید دیکتاتوری و دیگر هیچ!
انزجار ملت از رضاخان به قدری بود که با وجود قحطی و اشغال کشور توسط بیگانگان و خروج شاه از کشور، در خیابانها به پایکوبی پرداختند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، شهریورماه هر سال، تداعیگر دو یورش نظامی به کشور ماست؛ یورش متفقین در شهریور 1320 و یورش رژیم بعث عراق در شهریور 1359. اما یورش نظامی شوروی و انگلیس با همراهی امریکا در شهریورماه 1320 به کشورمان سبب شد تمامی تأسیسات نظامی، راهآهن و بنادر ایران در اختیار اشغالگران قرار گیرد و تمامی تولیدات کشاورزی و صنعتی کشور مصروف نیروهای متفقین شود که به موجب آن مردم ایران دچار قحطی و تلفات جانی شدند. در مقال پیش رو سعی داریم به علل و پیامدهای این اشغالگری بپردازیم. امید آنکه پژوهشگران را مقبول افتد.
با آغاز جنگ جهانی دوم در سال 1939 شوروی و آلمان تصمیم گرفتند برای همکاری با یکدیگر قراردادی به نام «مولوتوف - ریبنتروپ» را به امضا برسانند. در این قرارداد آلمان پذیرفت در خصوص نفوذ شوروی در ایران دخالتی نداشته باشد و این نفوذ را به رسمیت بشناسد. اما با گذشت دو سال از آغاز جنگ جهانی در اواخر ماه ژوئن 1941 مقارن با تیرماه 1320 آلمان ادعا کرد شوروی با تجاوز به خاک لهستان و رومانی قرارداد مذکور را نقض کرده است. البته هدف آلمان از مطرح کردن این مسئله حمله به خاک شوروی بود و این اقدامش سبب شد آرایش نظامی جنگ جهانی دچار تغییراتی شود. در واقع آلمان قصد داشت با شکست دادن شوروی، به خاک ایران دست یافته و از طریق ایران به هند که مستعمره انگلستان بود، دسترسی پیدا کند و منافع انگلستان در آنجا را به خطر بیندازد. در چنین شرایطی انگلستان با آنکه تا آن هنگام با شوروی مراوده چندانی نداشت، در پی همکاری با او برآمد. در آن دوران انگلستان برای رساندن کمکهای تسلیحاتی و اقتصادی به شوروی از سه راه مورمانسک، دریای سیاه و خلیج فارس میتوانست اقدام کند، اما به دلیل آنکه در آن بازه زمانی کمکرسانی به شوروی از راه مورمانسک، دریای سیاه، تنگه داردانل و بسفر بسیار خطرناک بود، انگلستان مسیر خلیج فارس را برگزید. البته این مسیر چند امتیاز هم داشت: وجود راهآهن سراسری از شمال تا جنوب. راهی بیخطر و بدون مزاحمت و حملات دریایی، هوایی و زمینی آلمان. شرایط خوب جوی و کوتاهی مسیر برای انتقال سریع کمکها.
از آنجایی که انگلستان و شوروی از دیرباز به دنبال اشغال ایران به منظور بهرهمندی از ذخایر نفتی بودند، علاوه بر برگزیدن این مسیر برای انتقال کمکها حضور آلمانها در ایران را بهانه قرار داده و ایران را به اشغال خود درآوردند. شاهد این امر پیام «چرچیل» نخستوزیر بریتانیا یک روز قبل از اشغال ایران به فرمانده نیروهای نظامی انگلیس در عراق است که به وی دستور میدهد خودش را برای اشغال نظامی پالایشگاه نفت آبادان و چاههای نفت مجاور آن و همچنین چاههای نفت خانقین در صورت عکسالعمل ایران علیه انگلستان آماده سازد؛ لذا به این بهانه نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، به ایران حمله کردند و کشور ایران را به اشغال خود درآوردند. هرچند ایران نسبت به این تجاوز رسماً اعتراض کرد ولی به دلیل دست نشاندگی و ضعف دولت این اعتراض راه به جایی نبرد.
علت حضور آلمانها در ایران
آلمان بعد از جنگ جهانی اول با کمک قدرتهای غربی، برای بازسازی خود روابط اقتصادی را با برخی کشورهای دنیا از جمله ایران آغاز کرده بود. این روابط تجاری تا دوسال آغازین جنگ جهانی دوم همچنان ادامه داشت و انگلستان هم با وجود این روابط و حضور نیروهای آلمانی در ایران مشکلی نداشت. اما ملت ایران، چون از ابتدای حکومت قاجار همواره تحت سلطه روسیه تزاری و بعدها شوروی و بریتانیا بودند، احساس میکردند که نفوذ این قدرتها باعث عقبماندگی کشورشان است؛ لذا به دنبال این بودند که قدرت سومی را جایگزین آنها کنند. به همین خاطر پس از جنگ جهانی اول دولتمردان ایران علاوه بر برقراری روابط با امریکا گرایشاتی نیز به آلمان پیدا کردند، ولی در نهایت رجال ایرانی آلمان را به عنوان قدرت سوم و راه نجات کشور از سلطه شوروی و انگلستان برگزیدند. در آن دوران سه گروه آلمانی در ایران حضور داشتند: تکنسینها، تجار و بازرگانان و دیپلماتهای رسمی سفارتخانه آلمان که در مجموع تعدادشان به حدود 2 هزار و 700 نفر میرسید، اما با حمله ناگهانی آلمان به خاک شوروی و اجرای عملیات بارباروسا، انگلستان و شوروی نسبت به حضور نیروهای آلمانی در ایران احساس خطر کردند. حتی خبرگزاری «فرانسه آزاد» 10 مردادماه 1320 در گزارشی خبر از وجود ستون پنجم آلمان در ایران و افغانستان و خرابکاریهای آنان در مراکز صنعتی قفقاز، ترکستان و شمال هندوستان داد و نظر روسیه و انگلستان را به فعالیتهای آنان جلب کرد و این بهانهای برای اشغال ایران شد. بهانهجویی انگلیس به قدری عیان بود که والاس موری رئیس اداره خاور نزدیک وزارت خارجه امریکا هم به کاردلهال وزیر امور خارجه این کشور اظهار داشت به عقیده او دولت بریتانیا قصد اشغال ایران را دارد و خواستههایش نیز بهانهای بیش نیست. البته دولت ایران در چنین شرایطی سعی کرد از دولت امریکا کمک بگیرد و حتی یک روز پیش از اشغال کشور «سیاح» مدیرکل وزارت خارجه ایران در تماس تلفنی از «لوئیس دریفوس»
- وزیر مختار امریکا در ایران- خواست تا پیام رسمی رضاشاه را که در آن خواستار دخالت رئیسجمهور امریکا و جلوگیری از هجوم نیروهای شوروی و انگلیس به ایران شده بود به دولتش ابلاغ کند، اما همزمان با حمله متفقین به ایران مقامات وزارت خارجه امریکا در ملاقات با «محمد شایسته» وزیر مختار ایران در امریکا درخواست دخالت امریکا در مسئله ایران را رد و اعلام کرد: «ما هدف بریتانیا را هدف خودمان به شمار میآوریم.» چراکه پیشتر، فرانکلین روزولت -رئیسجمهور امریکا- در دیدار با چرچیل با برنامههای انگلیس برای اشغال ایران موافقت کرده بود.
آلمانها بهانهای برای اشغالگری
انگلیس و شوروی در حالی برای خروج آلمانهای مقیم ایران پافشاری میکردند که به استناد گزارشهای دیپلماتهای انگلیس و امریکا حضور آلمانها خطری را متوجه منافع انگلستان و شوروی نمیکرد. به عنوان نمونه وزیرمختار امریکا در تهران در گزارشی به وزیر خارجه دولت متبوع خود اعلام کرده بود: «انگلیسیها با اخبار دروغ یا تحریف شده به جنگ تبلیغاتی ایران آمدهاند. من اطمینان دارم انگلیسیها خطر اتباع آلمان را بهانهای برای اشغال آتی ایران قرار دادهاند.» البته اخراج آلمانها از ایران تبعات مالی را هم برای انگلستان به همراه داشت. در همین رابطه «سر جان اندرسن» رئیس کابینه جنگ انگلستان در گرماگرم تهدیدات کشورش علیه ایران 13 مردادماه اظهار داشت اخراج همه کارشناسان آلمانی از ایران باعث بروز مشکلاتی در مراکز صنعتی و فنی ایران خواهد شد و از این رو باید در ازای آن اخراجها کمکهای مالی و فنی به ایران داده شود. با این حال آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلیس دو روز بعد در مجلس آن کشور هشدار داد حضور متخصصان آلمانی در ایران خطر بزرگی برای لندن ایجاد کرده است. با وجود تمام این هشدارها دولت ایران همچنان حاضر به اخراج آلمانها از کشور نبود. به طوری که وزیرمختار امریکا در تهران در گزارشی به وزیر خارجه کشورش نوشت: «دیشب مذاکرات بیپردهای با نخستوزیر ایران به عمل آوردم. ایشان به من گفت که خواسته انگلیسیها و روسها در مورد اخراج آلمانیها غیرمنصفانه، خلاف عدل و مقدمه توقعات بیشتر و بزرگتر آنهاست و ما نمیتوانیم به این تقاضای غیرعادی تن دهیم.» با این وجود سفیرکبیر امریکا در انگلستان 17 مردادماه در تلگرافی به وزیر خارجه کشور متبوع خود خبر داد «ایدن» وزیر خارجه انگلستان تصریح کرده است دولت ایران تا نهم شهریور 1320 باید تعداد آلمانیهای مقیم ایران را به 80 درصد کاهش دهد. پس از آن هم وزارت امور خارجه انگلیس در یادداشت شدیداللحنی به دولت ایران پاسخهای ایران به هشدارهای مکرر بریتانیا در مورد حضور گسترده اتباع آلمان در ایران را رضایتبخش ندانست. حتی اولتیماتومی نیز در همین رابطه از سوی شوروی و بریتانیا به ایران داده شد. فشار متفقین برای خروج اتباع آلمان از ایران سبب شد رضاخان اول شهریورماه 1320 در دستوری بیحاصل خواستار خروج آلمانیهایی شود که به وجودشان در ایران نیازی نیست. این دستور در واقع به امید منصرف کردن روسیه و انگلیس از اشغالگری ایران صادر شده بود، هر چند که تأثیری نداشت. ناگفته نماند که در چنین شرایطی و دو روز مانده به اشغال ایران، سفیر آلمان از طرف هیتلر در پیام شخصی رضاشاه را به «ادامه سیاست بیطرفی و مقاومت همه جانبه در برابر بریتانیا» تشویق کرد.
همراهی رقبای دیرینه
در آستانه حمله نظامی متفقین به ایران و در ملاقاتی که 22 مردادماه بین سفیرکبیر شوروی در لندن و وزیر امور خارجه انگلستان صورت گرفت، سفیر شوروی اطلاع داد که دولت شوروی مطالعات خود را برای حمله نظامی به ایران انجام داده و آماده اعزام نیروهای خود به ایران است مشروط بر اینکه انگلستان نیز در این حمله شرکت کند. یک روز پس از آن وزیر خارجه انگلیس نیز به کابینه جنگی کشورش اطلاع داد که، چون دولت شوروی یادداشت اولتیماتوم خود را به دولت ایران برای اخراج آلمانیها روز 25 مردادماه تسلیم خواهد کرد، ما نیز در همین روز و همزمان یادداشت مشابهی تسلیم دولت ایران خواهیم کرد. پس از اولتیماتوم مشترک روسیه و انگلیس به رضاشاه، 26 مردادماه سفیر آلمان در تهران به شاه پیشنهاد کمک نظامی داد و از وی خواست تا فرودگاههایش را در اختیار آلمان بگذارد. به دنبال اخطارهای پیشین دولتهای انگلیس و شوروی 27 مردادماه این دو کشور موافقت کردند اقدام نظامی علیه ایران را بدون هشدار قبلی و با محدودیت زمانی انجام دهند. در همین رابطه یک روز پیش از اشغال ایران و با وجود آگاهی دولت ایران از استقرار نیروهای انگلیسی مستقر در عراق، در مرز ایران «اسمیرنوف» سفیر شوروی و «بولارد» سفیر انگلیس در تهران هرگونه شایعه در مورد تصمیم دو کشور برای اشغال ایران را تکذیب کردند.
سهم ملت ایران از اشغال
بامداد سوم شهریور 1320 نیروهای شوروی از شمال و انگلستان از جنوب، ایران را مورد حملات زمینی، هوایی و دریایی قرار دادند. در پی این حملات ایران متحمل تلفات جانی و اقتصادی سنگینی شد، اما در چنین شرایطی تنها اقدامی که از دولت ایران برآمد دعوت مردم به آرامش و خویشتنداری بود. هرچند هواپیماهای متفقین پس از روزها بمباران شهرهای ایران با پخش اعلامیههایی به این مضمون که: «نترسید، ما به شما کاری نداریم، ما وارد مملکت شما میشویم که کمکتان کنیم!» سعی کردند از میزان وحشت مردم بکاهند، اما استقرار و سنگربندی نیروهای روس در شرق و نیروهای انگلیس در جنوب تهران خبر از حادثه بزرگتری میداد. حادثهای که «دریفوس» وزیرمختار امریکا پیشتر در گزارش خود به وزارت خارجه کشورش به آن اشاره کرده بود: «وزیرمختار انگلیس به من اطلاع داده که غیرمحتمل نمیداند که در صورت تهاجم انگلیس و روسیه به ایران، شاه تاج و تخت خود را از دست بدهد.» با یورش نیروهای شوروی و انگلستان به خاک ایران تمامی تأسیسات نظامی، راهآهن و بنادر ایران جهت حمل و نقل و ارتباط نظامی در اختیار اشغالگران قرار گرفت. علاوه بر این به دلیل در اختیار گرفتن تولیدات کشاورزی و صنعتی کشور توسط نیروهای متفقین، مردم ایران از استفاده از این تولیدات محروم شدند. در چنین شرایطی، چون استخراج و تولید نفت ایران به عهده انگلستان بود و توسط آنان به فروش میرسید، در چرخه درآمد کشور نقشی نداشت. این مسائل سبب ایجاد وضعیت بد اقتصادی و بحران غذایی در ایران شد، چراکه سفارتخانههای انگلستان و روسیه در یادداشتهای جداگانهای به وزارت خارجه تصریح کرده بودند در شهرهای تحت اشغالشان تمامی امور اداری باید زیرنظر فرماندهی نظامی قوای آنان اداره و مسکن و آذوقه آنان باید توسط دولت ایران تأمین شود. طبق آمارها سهم ملت ایران در دوران چهار ساله اشغال متفقین، از بین رفتن 2 تا 4 میلیون نفر از جمعیت کشورمان بر اثر عوامل مختلف اعم از بمبارانهای نظامی، قحطی و بیماری بود.
تلاش برای ابقای فرزند رضاخان
درپی اشغال ایران توسط متفقین، کابینه علی منصور سقوط کرد و محمدعلی فروغی به حکم رضاخان ریاست دولت را به عهده گرفت. وی پس از ملاقات سفیران انگلیس و امریکا در منزل خود آنها را از تصمیم رضاخان مبنی بر ترک مخاصمه آگاه کرد. دولت ایران همچنین 18 شهریورماه 1320 به اصرار متفقین و در حالی که بخش اعظم خاک کشور در اشغال بود، با تعطیلی سفارتخانههای آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان موافقت کرد و تحت فشار روسیه و انگلیس به آلمان اعلام جنگ داد. خواستههای مهاجمان اصلاً تمامی نداشت، به طوری که چندی بعد وزیرمختار انگلیس در هشداری به دولت ایران اعلام کرد اگر دولت ایران در برابر خواستههای متفقین کوتاهی کند به زودی تهران به اشغال نظامی در خواهد آمد. البته این هشدار بخشی از برنامههای دولتهای اشغالگر بود چراکه نهایتاً نیروهای انگلیس و شوروی در ادامه پیشرویهای خود 24 شهریورماه به حومه تهران رسیدند و همین مسئله موجب کنارهگیری رضاخان از سلطنت شد. رضاخان که 7 شهریورماه خانواده خود را - به استثنای محمدرضا که عنوان ولیعهدی داشت- روانه اصفهان کرده بود، خود نیز به آنها پیوست.
پس از کنارهگیری رضاخان از سلطنت، استالین، روزولت و چرچیل به تصمیمگیری در خصوص سرنوشت ایران پرداختند. در این میان استالین اعتقادی به ادامه حکومت پهلوی نداشت و انگلستان هم در فکر آن بود که فردی از خاندان قاجار را به سلطنت برساند، حتی با محمدحسن میرزا برادر احمدشاه نیز صحبتهایی انجام شد که بینتیجه ماند. امریکاییها هم به دنبال آن بودند که با تغییر سیستم حکومت از پادشاهی به جمهوری یک رئیسجمهور دستنشانده را در ایران روی کار بیاورند. در چنین شرایطی نهایتاً انگلیسیها دست به دامان محمدعلی فروغی کارگزار دیرینه خود در ایران شدند. فروغی نیز به عنوان آخرین نخستوزیر رضاخان برای به سلطنت رساندن محمدرضا بسیار تلاش کرد، چراکه پیشتر رضاخان به وی توصیه کرده بود «هر کاری که میکنی بکن، فقط شاه بودن محمدرضا را تضمین کن!» تلاشهای فروغی نتیجه داد و «وینستون چرچیل» وزیر خارجه انگلستان و «فرانکلین دلانو روزولت» رئیسجمهور امریکا موافقتشان را با سلطنت محمدرضا اعلام کردند. در این میان تنها استالین مخالف این مسئله بود. در خاطرات حسین فردوست آمده است: «در چند روزی که رضاشاه رفت و تکلیف محمدرضا معلوم نبود، محمدرضا مستأصل، مردد و گرفتار بود و حتی از من خواست به سفارت انگلستان مراجعه کنم و از سفیر انگلستان بپرسم سرنوشتش چه خواهد شد و آیا او شاه میشود یا نه؟» نهایتاً با پادرمیانی محمدعلی فروغی محمدرضا برای حکومت بر ایران انتخاب شد. در همین رابطه چرچیل نخستوزیر انگلیس در مجلس عوام گفته بود: «ما دیکتاتور ایران را به تبعید فرستادیم و جای او پادشاهی را نشاندیم که قول داده است مجموعهای از اصلاحاتی را که بسیار دیر شده و سخت مورد نیاز است، انجام دهد.» سفیر امریکا در لندن نیز در گزارشی به وزارتخانه متبوع خود اعلام کرد: «ما بیآنکه تلفات جانی داشته باشیم با سرعتی شگفتآور و با هماهنگی نزدیک با همپیمانان خود ریشه عناصر شرور در تهران را از جا کندیم. یک دیکتاتور را به تبعید فرستادیم و یک پادشاه مشروطه روی کار آوردیم.»
مزد نوکری
رضاخان مهره انگلیس بود و گزارش مجلس لردها هم کاملاً این مطلب را نشان میدهد. حتی نامه سفیر انگلستان به رضاخان و خطاب وی با عنوان «رئیسالوزرای عزیزم!» به خوبی گویای این مسئله است. به گفته همین شخص تمام مسائل بریتانیا با ایران در دوره رضاخان حل شد و این دوره طلاییترین دوره نفوذ بر ایران بوده است، اما رضاخان از سال 1310 به بعد با ایجاد شرایط خفقان آور کار را به جایی کشاند که ایران در آستانه آشوب و انقلاب قرار گیرد. انزجار ملت از رضاخان به قدری بود که با وجود قحطی و اشغال کشور توسط بیگانگان و خروج شاه از کشور، در خیابانها به پایکوبی پرداختند. در همین رابطه «دریفوس» سفیر امریکا در تهران در تلگرامی به وزیر خارجه کشورش با اشاره به سقوط رژیم رضاشاه و به قدرت رسیدن پسرش مینویسد: «واکنش ایرانیان به خلع شاه شکلی از حس رهایی و شادمانی است که عموماً با رفتن یک ستمگر رخ میدهد، چراکه خفقان و ظلم رضاخانی به پایان رسیده بود.» از جمله دلایل شادی مردم پس از تبعید رضاخان برداشته شدن مأموران سانسور از ادارات پست و صندوقهای پستی و لغو پروانه مسافرت از اداره کل شهربانی برای سفر از شهری به شهر دیگر بود. در اصل مردمی که اموال و زمینهایشان را با تهدید از دست داده و بیدلیل به زندان افتاده بودند، با رفتن رضاخان خود را آزاد احساس میکردند. بیش از 6 هزار سند شکایت به محاکم رسمی قضایی از سوی مردم پس از شهریور 1320 که عمدتاً به خاطر زمینخواری و غصب اموال بود، خود گویای جنایتهای رضاخان بود. در نهایت سیام شهریورماه رضاخان این مهره سوخته انگلیس همراه با خانوادهاش از اصفهان به سوی یزد، کرمان و بندرعباس حرکت و پنجم مهرماه سوار بر کشتی انگلیسی - هلندی «باندرا» خاک ایران را به سوی بمبئی ترک کرد. انگلیسیها چنان پشت رضاخان را خالی کرده بودند که پس از رسیدن کشتی وی به مقصد به او و همراهانش اجازه ورود به بندر داده نشد. همان عاقبتی که پسرش، محمدرضا هم پس از خوشخدمتی به امریکا در پایان کار گرفتارش شد. سرانجام کشتی حامل رضاخان و دو پسرش - علیرضا و عبدالرضا- که عازم تبعیدگاه بودند، هجدهم مهرماه 1320 به بندر پورت لوئی در جزیره موریس رسید. البته رضاخان قرار بود به آرژانتین یا کانادا برود و ویزای او هم صادر شده بود، اما در میانه راه مدتی او را به جزیره موریس بردند تا تکلیفش روشن شود. اتفاقا آب وهوای جزیره موریس به او نساخت و بعد از مدتی او را به جای بهتری، یعنی ژوهانسبورگ در آفریقایجنوبی، بردند که منطقه بسیار زیبا و خوش آب وهوایی است. رضاخان به آنجا رفت تا حالش بهتر شود و بعد به کانادا و آرژانتین برود، اما در همان جا ماندگار شد. وی نهایتاً پس از گذشت سه سال از سرنگونی حکومتش 4 مردادماه 1323 در حالی که دچار مشکلات روحی و افسردگی شده بود، عمرش به پایان رسید.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/