سفر خسرو به مسکو| تجربه‌های شیرین دانشجویی

سفر خسرو به مسکو| تجربه‌های شیرین دانشجویی

«سفر خسرو به مسکو» یکی از چند نمایشی است که به ناشدن اجرای تئاترهای دانشجویی در ایران اشاره دارد، هر چند نمایش روی صحنه رفته است؛ اما محصولش مطلوب نیست.

خبرگزاری تسنیم- احسان زیورعالم

شاید اگر تاریخ نمایشنامه‌نویسی را بالا و پایین کنیم، حتی به یک مورد نمایشنامه درباره تولید یک نمایش دانشجویی توسط چند دانشجوی تئاتر نرسیم. شخصاً نمایشنامه‌ مشهوری را نمی‌توانم به یاد آورم که موضوعش تولید یک تئاتر دانشگاهی باشد. در عوض، در ایران میل به تولید اثری درباره تولید یک اثر آماتوری دانشگاهی بسیار زیاد است. حتی شخصاً در دوران دانشجویی چند اثر با این موضوع و البته از سر ذوق خویش نگاشتم. نمایشنامه‌هایی که عمده تمایلشان به شکل‌گیری روابط درون‌گروهی میان دانشجویان جوان و آینده درخشانی است که منجر به فروپاشی گروه آنان می‌شود. یک پیش‌بینی از آینده‌ای که نمی‌دانیم هست یا نیست. در یک سال گذشته چندین نمایش با همین موضوع تماشا کرده‌ام. از «کات‌داگ» گرفته تا «سفر خسرو به مسکو» که همگی به تولید یک اثر هنری جوانانه می‌پردازند و از قضا موضوعیتشان هم نوعی پیش‌بینی فروپاشی است.

«سفر خسرو به مسکو» داستان گروهی از عوامل تئاتری هستند که در مراسم وداع خسرو برای سفرش به مسکو گرد هم آمده‌اند. خسرو شخصیت خلاق و آزمایشگری است که شیطنت‌هایش برای گروه دلالت بر هوش او دارد. آنان که در تلاش برای تولید یک اثر هنری با فضای روسیه - به سبب علاقه شدید خسرو به این کشور - بوده‌اند، اکنون در یک مهمانی و در فقدان خسرو با تمام مشکلات خود دست و پنجه نرم‌ می‌کنند. روابطشان مغشوش است و گویی خسرو حکم نخی را داشته است که آنان را گرد هم نگاه داشته است. حالا که خسرو نیست این گروه می‌پاشد. آنان متوجه می‌شوند خسرو دیگر در تهران نیست و برای آنان نامه‌های مجزایی گذاشته است که به نقطه پایانی رابطه‌اشان با خسرو بدل می‌شود. گروه به نظر از هم می‌پاشد؛ اما این هم یک بازی متعلق به خسرو است.

تئاتر , نمایش , تماشاخانه نوفل‌لوشاتو ,

نمایشنامه سپهر حیدری‌نژاد بدون در نظر گرفتن آنچه روی صحنه رفته است و حتی زوائدش جذاب می‌آید. چیزی شبیه نمایش «کارآگاه» آنتونی شیفر است. یک بازی بی‌پایان میان یک گروه اجراگر، در نمایشنامه شیفر نیز داستان تودرتوی تقابل دو شخصیتی است که مدام با یکدیگر بازی می‌کنند و این بازی در نهایت مرگبار می‌شود. هر چند نمایش حیدری‌نژاد به چنین نقطه‌ای نمی‌رسد؛ اما از همان کمدی سیاه بهره می‌برد. جایی که امیال آدم‌ها آنان را به سوی خواسته‌هایشان سوق می‌دهد. آنان را نامعقول می‌کند و مصلحتشان را  منهدم. پس عجیب نیست شخصیت‌ها مدام با یکدیگر نزاع می‌کنند و در تقابل با یکدیگر به هیچ نقطه اشتراکی نمی‌رسند. آنان بی‌خسرو فرو می‌پاشند.

نمایش قصد ندارد رشد کند. نمی‌خواهد از آن فضای دانشگاه خارج شود. نمی‌خواهد مثلاً دنیای ساخته شدن یک اثر تئاتری را تا جایی مثل «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» پیش برد، هر چند به نوعی نمایش وام‌دار آن است و گاهی وارد آن فضای سوررئال آن هم می‌شود، مثل پرده نخست که شخصیت‌ها در حال بازی یکی از آثار خسرو هستند. داستان هم با اینکه یک ملودرام با طعم جنایی است؛ اما در همان گیرودار فضای میان شخصیت‌هاست. دلیل مهمش آن است که شخصیت‌ها واقعی هستند. گویی این نشدن‌های بسیار درون اثر، از همان نشدن‌های گروه‌های تئاتری جوان نشأت گرفته شده است. گروه‌هایی که با عدم‌رشد امکانات آموزشی و اجرایی در کنار رشد متقاضیان تئاتر، به یک بن‌بست رسیده‌اند. این بن‌بست دو رو داشته است، نخست مانع ورود فارغ‌التحصیلان به بازار کار شده است و دوم آنکه از کیفیت آثار کاسته است. این مسأله در «سفر خسرو به مسکو» مشهود است.

در واقعیت اثر حیدری‌نژاد ناچار شده است بازیگرانش را عوض کند. حتی در نمایش شخصیت «رضا»یی وجود دارد که آن را نمی‌بینیم و این رضا بازیگر غایبی است که دیگر به اجرای نمایش در نوفل‌لوشاتو نرسیده است. پس گویی نمایش و موضوع و محتوا و فرمش همه در گرو شرایط تولید بوده است. این وضعیتی دوپهلو برای نمایش پدید آورده است. از سوی مثبت است؛ چون مدام به شرایط کنونی تئاتر نوک می‌زند، مثل تلاش برای اجرا در تئاتر شهر و صحبت کردن از اجرای آتیلا پسیانی در تئاتر شهر – که حقیقت دارد – که خودش به یک مانع بدل می‌شود. چرا که بیشتر مناسبت‌های ترسیم شده در اثر برای تئاتری‌ها جذابیت دارد و ممکن است شوخی‌ها برای افرادی خارج از این جامعه معنایی نداشته باشد.

از سوی منفی است؛ چرا که به نمایش مدام ضربه می‌زند. نمایش می‌خواهد صمیمی باشد و همان صمیمیتی که در حیاط دانشکده‌های سینما و تئاتر یا هنرهای زیبا جاری است را روی صحنه بازآفرینی کند. کافی است به دیالوگ‌ها دقت کنیم. اصلاً مهم نیست کسی بیانش خوب باشد یا خیر. مهم نیست کلمات به خوبی ادا شود یا خیر. اصلاً مهم نیست دیالوگی که گفته می‌شود اسلوب خاصی را رعایت کند. این یک بازی صمیمی میان چند دوست است. با همان ساختار؛ اما صحنه تصنعی تئاتر مانع این صمیمیت می‌شود. کار را به جای می‌کشاند که می‌گویی چقدر آماتوری است. چقدر ناهمگون است. صمیمیت میان شخصیت‌ها نمی‌تواند مثلاً به آن صمیمیت «لانچر پنج» برسد. یک مانع است برای شکل‌گیری روابط و کشمکش‌ها. گاهی‌اوقات احساس می‌شود دیگر شخصیت‌ها نمایشی اجرا نمی‌کنند و ما به عنوان مخاطب نادیده‌ گرفته می‌شویم. فضا به شدت شخصی می‌شود و این شخصی بودن مخاطب‌گریز است.

هر چند این همگونی محصول همان کمدی سیاه درون نمایش است؛ اما این هم برای یک تئاتری آشناست و برای مخاطب معمولی تئاتر معنایی ندارد. وقتی درباره پروسه تولید یک نمایش سخن گفته می‌شود. مدام مخاطب از خود می‌پرسد میان این پروسه و روایت روی صحنه چه اشتراکی وجود دارد و او پاسخی برای این پرسش ندارد. نمایش هم به این پرسش پاسخی نمی‌دهد.

ولی بیایید یک گام به عقب برگردیم. تصور کنید نمایش درباره یک گروه تئاتری نبود؛ بلکه داستان یک گروه تجاری است که مغز متفکرش بازی خداحافظی را راه انداخته است. آن وقت وضعیت به چه نحوی پیش می‌رفت؟ آیا باز هم با همان فروپاشی یک نظام و تغییر روابط روبه‌رو نمی‌شدیم؟ آیا این وضعیت شما را به یاد آثار مهم تئاتری نمی‌اندازد؟ آیا به یک الگوی نمایشی آشنا نمی‌رسیم؟

«سفر خسرو به مسکو» یک تجربه دانشجویی است با همان انگاره‌های زمانه‌اش. درباره تلاش‌هایی برای حرفه‌ای شدن و آرزوهایی که به نظر در این روزگار برای جوانان ناشدنی می‌آیند و روی صحنه رفتن «سفر خسرو به مسکو» هم به یک معجزه شبیه است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران