دلنوشتۀ یک مداح دربارۀ مرحوم "حبیب‌پور"/ مطمئن بود می‌شود مافیای چادر را شکست

دلنوشتۀ یک مداح دربارۀ مرحوم "حبیب‌پور"/ مطمئن بود می‌شود مافیای چادر را شکست

هر بار چهره‌ متبسّمش را می‌دیدی، متوجه می‌شدی برنامه‌ها و کارهای دفعه‌ قبلی‌اش محقق شده و حالا دنبال برنامه‌ جدیدی است. کارها را نیمه رها نمی‌کرد. دغدغه‌اش در حوزه حجاب، تولید ارزانِ چادر مشکی بود. غیرتش اجازه نمی‌داد مملکت شیعه وارد کننده چادر باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، داغ سنگین‌تر از تصور بود؛ این را می‌شد از حال جماعتِ گرد آمده دور مزارش، در بهشت ‌زهرا فهمید. با وجود محذورات کرونایی اما خیلی‌ها آمده بودند، شده بود انگار محل تجمعِ دسته‌ عزا؛ عین محرم‌ها؛ عین صبح تاسوعا که دسته می‌خواست برود بیرونِ حسینیه.

یکی دو ساعت مداح‌‌ها دور هم روضه خواندند و زبان می‌گرفتند. میاندارها و گریه‌کن‌ها ضجه می‌زدند. حسابی فضا بوی محرم می‌داد. بیشتر مردم سیاه‌ پوشیده ‌بودند، یاد پیراهن مشکی‌ افتادم. پیراهنی که محرم دوسال پیش حاج مهدی، هدیه داد که یادش باشم.

مردها هم بلند‌بلند گریه می‌کردند؛ "مثل زن‌ها" و اینها اثرات گریه‌های بلندبلندِ خودش، پای روضه‌های حاج اصغر(1) بود. بعضی آدم‌ها را که می‌بینی از خودت خجالت می‌کشی. از بودن و تأثیر زیادشان، حقارت خودت خیلی به چشم می‌آید. "حاج مهدی" یکی از آن آدم‌ها بود! یکی از آن آدم‌ها هست...هر بار چهره‌ متبسّمش را می‌دیدی، متوجه می‌شدی برنامه‌ها و کارهای دفعه‌ی قبلی‌اش محقق شده و حالا دنبال برنامه‌ جدیدی است. کارها را نیمه رها نمی‌کرد. بار را به مقصد می‌رساند و بعد کار بعدی. تکالیف و برنامه‌های‌ آینده‌اش را، نیازهایِ انقلاب اسلامی معین می‌کرد.

از برگزاری نمایشگاه‌های عرضه‌ کتاب شروع کرده بود، خیریه جوادالائمه علیه‌السلام را تأسیس کرده بود. کلی زن سرپرست خانوار را در کار تولیدی پوشاک "کساپوشان" مشغول کرده بود و شعبات این تولیدی را در حاشیه‌های تهران راه انداخته بود تا همین روزهای آخر، دغدغه‌اش در حوزه حجاب، تولید ارزانِ چادر مشکی بود. غیرتش اجازه نمی‌داد مملکت شیعه وارد کننده چادر باشد. مطمئن بود می‌شود مافیای چادر را شکست. همیشه فکر می‌کردم اگر کسی قرار است در این کشور برای خودکفایی پوشاک برنامه و همت داشته باشد، آن آدم، "حاج مهدی" است.

دنبال کار مستضعفین بود و خیلی دغدغه‌مند خانواده‌ مدافعین حرم فاطمیون. پارسال دنبالِ زیارتِ کربلا نرفته‌ها بود و اربعین‌ش وقف زیارت اولی‌ها شد.

تولیدی پوشاک برایش انتفاع شخصی نداشت و بهره‌ اقتصادیِ تمام این مجاهدت‌ها دو نیم می‌شد. نصفش برای خیریه‌ جوادالائمه بود و نیم دیگرش خرج کارهای فرهنگی. خیریه‌ هم پشتیبان خانواده‌های بی‌بضاعت، ایتام و مستضعفین بود. توفیق داشت هیأت حضرت جوادالائمه را هم نوکری کند و افتخارش این بود سال‌هاست برای امام حسن مجتبی علیه‌السلام روضه ماهانه دارد و سفره می‌اندازد. وقف بود؛ خودش، خانواده‌اش، عباس هفده‌ساله‌اش، دارایی‌‌اش و همه زندگی‌اش...

همیشه روح بلندش از پیکرش بیرون می‌زد، دائماً عجله داشت، فرصت نشستن نداشت و انگار می‌دانست فرصت زراعتش در دنیا کوتاه است و همین بی‌قرارش می‌کرد.

کرونا خیلی‌ از مدعیان را خانه‌نشین کرد. عافیت‌اندیشان، با نگاه عاقلانه‌! خود، عشّاق را در این جهادِمقدس، ملامت می‌کردند اما چه باک که "حاج مهدی" دلباخته‌ جانبازی بود و حسرت این مقام را سال‌ها در روضه ابالفضل العباس علیه‌السلام خورده بود. خط‌شکنِ تولید انبوهِ ماسک، گان و ملزومات بیمارستانی شد و بچه‌های کارگاه‌های تولیدی اسلام‌شهر و ورامین را وارد خط مقدم جبهه‌یِ "جهاد سلامت" کرد.

در عرصه‌هایی که وارد می‌شد میانداری می‌کرد. برای همین داغش کمرشکن شد. نه فقط در هیأت و دستگاه سیدالشهداء علیه‌السلام در اربعین میان‌داری می‌کرد، هر جا که می‌ایستاد ستون خیمه می‌شد و رفقا به او تکیه می‌کردند.
آخرین حرف‌هایش با حضرت ارباب این بود که: "ارباب! اربعین کربلا نیام، می‌میرم..." شاید سِرّ این رفتنش در همین خواهش بود.

آری! "حاج مهدی حبیب‌پور" جبهه‌ها را درنوردید تا خود را به قافله‌ شهدا، در جوار "حبیبِ‌الحسین" برساند و در حلقه‌ شیدائیان حرم عشق، گردِ شمع وجودی حضرت ثارالله، تا قیامت قهقه‌ مستانه سر دهد...
تا باد چنین بادا...

1- حاج علی‌اصغر پیراحمدی مداحان و پیرغلامان اسلام‌شهر

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران