گفتگو| رجبی دوانی: مشروطیت چگونه بعد از فتح تهران به دیکتاتوری رسید؟/چرا شیخ فضلالله اعدام شد؟
محمدحسن رجبی دوانی پژوهشگر تاریخ معاصر در گفتگو با خبرنگار تسنیم به واکاوی جریانها و حوادث مشروطه پرداخت و درس مشروطه برای امروز را جلوگیری از به وجود آمدن زمینههای داخلی برای بهرهبرداری خارجیها دانست.
گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- حوادث و وقایع دوره مشروطه به قدری زیاد و پیچیده است، که با وجود پژوهشهای فراوان و بسیاری که در این زمینه انجام گرفته، باز هم ابهامات و سوالهای بسیاری در این رابطه وجود دارد.
بسیاری از مسائل مربوط به مشروطه هنوز به نحو دقیقی روشن نیست، اما میتوان حوادثی را دید که مجموعاً دلایل پیدایش مشروطیت است از جمله شکست ایران در دو جنگ با روسیه و انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمنچای، برقراری کاپیتولاسیون به ضرر ملت ایران که عملاً مشکلاتی را ایجاد کرده بود، بیاعتباری دولتمردان در خارج از کشور، توسعه ارتباط بین ایران و بعضی کشورها و آگاهی جمعی از ایرانیان از وضع کشورهای اروپا، امتیازاتی که دولتهای روس و انگلیس با رقابت در ایران به دست میآوردند و قرضهایی که به دلایل خاص اخذ میشد، عدم توجه زمامداران ایران به حقوق واقعی مردم و به سرنوشت کشور و از دست رفتن قسمتی از خاک ایران در شمال و شرق، آمادگی گروههای زیادی از مردم برای تحول که آزمایش آن را در واقعه تنباکو نشان داده بودند و ظلم و جور و تعدی عینالدوله و شاهزادگان قاجار قسمتی از عواملی است که در انقلاب تاثیر داشت و مبارزه غیرفعال مردم ایران را به تدریج به مبارزه فعال تبدیل کرد.
به دنبال آگاهی مردم در سال 1322 قمری، در خیابان گمرک اجتماعی تشکیل شد و سوگند یاد کردند که در راه انقلاب مجاهدت کنند. کمیتهای 9 نفره انتخاب کردند و با نظر سه روحانی برجسته شبنامههایی منتشر ساختند. جمعی از اعضای کمیته دستگیر شدند و نفرت عمومی افزایش یافت.
پس از اتفاقاتی دو سید روحانی و شیخ فضلالله نوری یک ماه در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شدند. علاالدوله عزل و بنا شد عدالتخانه تاسیس شود. اما اعتراضات و درگیریها همچنان ادامه پیدا کرد. علما تصمیم گرفتند مهاجرت کنند. حدود هزار نفر به سوی قم راه افتاده و مهاجرت کبیر را شروع کردند.
محمدحسن رجبی دوانی از جمله پژوهشگران تاریخ معاصر است که در حوزه تاریخ مشروطیت و به خصوص تاریخ علمای مجاهد و مبارز ایران تحقیقات و پژوهشهای بسیاری داشته است. برای واکاوی و پدیدارشناسی مشروطه به مناسبت سالروز صدور فرمان مشروطه توسط ناصرالدین شاه به گفتگو با او پرداختیم که در ادامه متن کامل آن گفتگو را میخوانید:
تسنیم: ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنیم. در سالگرد صدور فرمان مشروطیت و شهادت آیتالله شیخ فضل الله نوری قرار داریم. هرچند بیش از یک قرن از آن نهضت و یا انقلاب میگذرد، اما همچنان سوالات بسیاری در خصوص مشروطه مطرح میشود. یکی از ابهامات نیز در خصوص نقش گروهها و جریانهای فکری در مشروطیت است. از این رو سوال نخست ما این است که در جریان مشروطه چه گرایشهای فکری وجود داشتند و یا به عبارت دیگر نقش داشتند؟ و سوال دوم این است که چرا شیخ فضلالله نوری که در ابتدا از حامیان مشروطه بود و در جریان مهاجرت حضور داشت، در ادامه به منتقدان مشروطه تبدیل شد و در نهایت محاکمه و اعدام شد؟
رجبیدوانی: بسم الله الرحمن الرحیم. در آستانه انقلاب مشروطه آنچه که گرایش غالب بود، تمایل به ایجاد یک دموکراسی پارلمانی بود. این وجه غالب مشروطهخواهان اواخر قاجار بود. جریان دیگری هم بود، اما بسیار خفیف و نازل بود که بتدریج قوت گرفت و با وجود قِلَّت عددی توانست با حرکتهایی مجلس را در اختیار بگیرد؛ آن جریان سوسیال دموکراسی بود.
با این وجود در آن دوره (در آستانه مشروطیت) سه جریان عمده دیده میشود. یک جریان نمایندگان آن علمای تهران و علما و مراجع مشروطهخواه نجف بودند. علما و مراجع نجف از علمای تهران که نمایندگان عموم مردم معترض بودند، حمایت میکردند. خواسته اصلی مردم معترض، تشکیل عدالتخانه بود. منظور از عدالتخانه جایی بود که به شکایات مردم ستمدیده رسیدگی و احکام عادلانه صادر کند. همه طبقات و گروهها تقریباً استنباط روشنی از مفهوم عدالتخانه داشتند.
این خواسته وقتی که مورد موافقت شاه قرار گرفت، حوادث و پیامدهایی به وجود آمد که تناسبی با آن حرکت اولیه نداشت. این همان جریان مشروطهخواهی بود که به تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی انجامید. این حرکت در واقع حرکتی به سمت ایجاد مشروطه دموکراسی و دومین جریان بود.
چون در آغاز کار و پیش از تدوین قانون اساسی، وجوه عدم تباین (اختلاف) با احکام اسلامی و شریعت مشخص نبود، مورد حمایت علما هم قرار گرفت.
** چرایی مخالفت شیخ فضل الله با روشنفکران مشروطه
پدران جریان به اصطلاح روشنفکری از جمله میرزا ملکم خان و میرزایوسف مستشارالدوله که از دوره ناصری در فواید قانون رسالاتی نوشتند، به قول مرحوم عبدالهادی حائری به عمد نخواستند که وجوه عدم تباین مجموعه نظام دموکراسی پارلمانی که دنبال میکردند را با احکام اسلامی و شریعت مشخص کنند و در هالهای از ابهام باقی گذاشتند؛ چراکه اگر آشکارا وجوه تمایز را برمیشمردند، ممکن بود مورد موافقت علما قرار نگیرد.
از این نظر این عدم تباین در هنگام وضع قانون رخ داد. لذا منجر به یک دودستگی در تایید و عدم تایید آنچه در تهران جریان داشت، تبدیل شد. در تهران، شیخ فضلالله نوری رهبر این جریان مخالف بود و در نجف، سیدکاظم یزدی که از مراجع بزرگ آن دوره بود، رهبر این جریان مخالف بود.
** علمای مشروطه خواه فکر میکردند دموکراسی غربی مبتنی بر شریعت است!
یک جریان هم تصور دیگری داشت. تصور عمده علما (علمای مشروطهخواه) این بود که دموکراسی پارلمانی موجود در اروپا مبتنی بر شریعت مسیحیت است؛ در واقع آنگونه به علما تفهیم کرده بودند که مبتنی بر شریعت است. در نتیجه علمای مشروطهخواه اینگونه فکر میکردند باتوجه به اینکه اسلام دین کامل است، اگر مشروطه مبتنی بر شریعت حاکم شود، نه تنها این مزیت را دارد، بلکه ممکن است، نواقص آن را هم نداشته باشد.
تصور جریان دوم، نگاه غالب بود. رسائلی هم که علما در تایید و حمایت از مشروطه نوشتند، از این منظر بود. اما شیخ فضل الله نوری هم در آغاز و هم در بطن ماجرا فهمید که نه آن دموکراسی پارلمانی نسبتی با شریعت دارد و نه اینها ملتزم و پایبند به شریعت هستند. از این رو اگرچه شیخ فضلالله در ابتدا از این حرکت حمایت کرد، اما وقتی که متوجه این قضیه شد که مفاد قانون هیچگونه التزامی به شریعت ندارد و با احکام و فقه شیعه متباین است، درصدد مخالفت برآمد و پیشنهاد اصل دوم را مطرح کرد. البته در ابتدا مخالفتهای بسیاری با اصل دوم شد، اما وقتی که به تایید علمای نجف رسید و برخی طرفدار آن شدند، بالاخره به تصویب رسید. حتی گفته شد که قانون دیگری نوشته شود تا از ورود اعضای فرقه ضاله همچون بهائیت به مجلس جلوگیری شود.
پیشنهاد اصل دوم این بود که چند نفر از علمای طراز بر مصوبات مجلس نظارت داشته باشند و مشروعیت قانون در صورتی است که از صحه علما گذشته باشد، وگرنه مشروعیت پیدا نخواهد کرد. این جریان دوم است.
شیخ فضل الله نوری هم در آغاز و هم در بطن ماجرا فهمید که نه آن دموکراسی پارلمانی نسبتی با شریعت دارد و نه اینها ملتزم و پایبند به شریعت هستند
اصل دوم که به تصویب رسید، موافقت شیخ فضلالله نوری هم شروع شد؛ اما روند مجلس به گونهای نبود که با این اصل تباین را به پایان برساند، بلکه مذاکرات و مفاد دیگری به وجود آمد که در تضاد با احکام و شریعت بود. شیخ فضلالله سکوت اختیار کرد؛ سکوتی که توام با اعتراض بود و در ادامه به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی مهاجرت کرد. این مهاجرت حدود 100 روز به طول انجامید.
** علت تماس شیخ فضل الله با دربار در دوران استبداد صغیر
حوادثی که پس از فتح تهران رخ داد، حاکمیت گروه مخالف شیخ فضلالله را تثبیت کرد. شیخ فضلالله در دورهِ معروف به استبداد صغیر تماسهایی با دربار پیدا کرد و برای اینکه حوادث یک سال و نیم مجلس تکرار نشود، تلاش کرد تا جریان جدیدی مانند لویی جرگه جایگزین مجلس مشروطه شود. لویی جرگه جایی متشکل از 60-70 نفر از بزرگان کشوری و لشکری بود که خوشنام و وطندوست بودند و جایگزین دولت و مجلس میشدند. لویی جرگه اختیارات بسیار بیشتری نسبت به مجلس مشروطه داشت. از یک سو میتوانست قانون وضع کند و لوایحی را به دولت پیشنهاد بدهد و از سوی دیگر میتوانست بر حُسن اجرای قوانین نظارت داشته باشد.
وقتی که این تلاشها به ثمر نرسید و برخی علما خواهان استمرار آن مشروطه بودند، فاتحان تهران شیخ فضلالله نوری را به اتهام مخالفت با مشروطه و طرفداری از استبداد، دستگیر و دو سه روز بعد طی یک محاکمه فرمایشی و فرمالیته ایشان را محکوم به اعدام کردند و در میدان توپخانه تهران اعدام کردند.
تسنیم: فاتحان تهران گرایش فکریِ سیاسی و مذهبیشان چه بود که اقدام به اعدام مجتهد طراز تهران یعنی شیخ فضلالله نوری کردند و آیا در آن دادگاه فرمایشی نیروهایی از جریانها و گروههای دیگر حضور و یا نقش داشتند؟
رجبیدوانی: فاتحان تهران از گروهها و طیفهای گوناگونی بودند. به طور مثال یکی از اعضای آنان برادر امام جمعه تهران بود که خود بعدها امام جمعه تهران شد. روشنفکرها و عناصر چپگرا نیز در بین فاتحان تهران بودند. به هر حال همه اینها به عنوان مشروطهخواهان شناخته میشدند. اما همه آنان در یک چیز اشتراک داشتند و آن مخالفت با حاکمیت محمدعلی شاه به عنوان استبداد بود.
** هفت نفر از اعضای محکمه شیخ فضل الله فراماسون بودند
اعضای آن شورایی که آن محکمه را تشکیل دادند، کسانی بودند که هفت تن از آنان فراماسون بودند و افرادی بودند که تمایلات آشکار و پنهان آنگلوفیلی (کسانی که طرفدار انگلستان هستند) داشتند. افراد آن شورا در دولتهای پس از مشروطه به چهرههای سرشناسی تبدیل شدند.
تسنیم: فضای عمومی جامعه ایران و به خصوص تهران به چه صورت بود که پذیرای محاکمه و اعدام یک مجتهد طراز بود؟ در واقع چه چیزی موجب شد که مردم در برابر اعدام یک مجتهد سکوت کنند و حتی موافق انجام آن باشند؟
رجبیدوانی: بعد از اینکه مجلس بسته شد، مشروطهخواهان به خصوص در تبریز سرکوب شدند. در مقابل این سرکوب، جریانی به رهبری ستارخان به وجود آمد که مورد حمایت مردم و علما و مراجع نجف قرار گرفت.
دولت این جریان را دیگر نتوانست سرکوب کند. در نتیجه مشروطه که به محاق رفته بود، احیا شد. اما نهایتاً گروههای تندرو و گروههایی که به روس و انگلیس وابستگی داشتند، فضای جامعه را به گونهای آماده پذیرش اعدام و محاکمه شیخ فضلالله نوری کردند.
تصویری از تحصن مشروطه خواهان در باغ سفارت انگلستان
تسنیم: روشنفکران چه نقشی در انقلاب مشروطه داشتند و دیدگاهشان در خصوص مشروطه چه بود؟ و اینکه آنان چه نقشی در به انحراف کشیده شدن مشروطه داشتند؟
رجبی دوانی: روشنفکران عصر مشروطه شاگردان و یا الهامگرفتگان از عصر ناصری بودند. اینگونه تصور نشود که روشنفکران آن دوره فقط سکولار بودند، بلکه انسانهای مذهبی و روحانی هم بین آنها بود. حتی چهرههایی همچون مرحوم بهبهانی و طباطبایی نیز اینگونه میاندیشیدند. همانگونه که گفته شد، آن چیزی که موجب میشد، چنین افرادی حمایت کنند، پنهان نگاه داشتن وجوه عدم تباین بود.
تسنیم: شما به برخی از انتقادات شیخ فضلالله نوری به موضوع مشروطه اشاره فرمودید، اگر ممکن است آن انتقادات را به صورت مبسوط شرح بفرمایید.
رجبی دوانی: برخورد شیخ فضلالله نوری با مشروطه شامل چند مرحله است. مرحله نخست موافقت مشروط ایشان با مشروطه است که شامل زمان مهاجرت تا تدوین قانون اساسی است. مواضع ایشان در این دوره، مواضع تاییدآمیز است.
زمانی که قانون در کمیسیون مجلس تدوین میشد و ایشان به عنوان ناظر و نه واضع در مجلس شرکت میکرد، متوجه شد که مفاد و قوانین بر مبنای شریعت و اسلام نیست، از این رو درصدد برآمد تا قانون که روح سکولار دارد منطبق با شریعت کند و اصل دوم را پیشنهاد داد. به دلیل جو عمومی که به وجود آمده بود و حمایتهایی که مراجع انجام داده بودند، اصل دوم وضع شد.
باوجود وضع اصل دوم، اما قانون همچنان روح سکولار داشت و باتوجه به مخالفتهایی که با شیخ فضلالله میشد، نشان میدهد که نمایندگان در باطن با اصل دوم مخالف هستند.
مرحله سوم زمانی است که مجلس تعطیل شد و محمدعلی شاه توانست مشروطهخواهان را به طور موقت سرکوب کند. در نتیجه یک امنیت و آرامش نسبی برقرار شد و این تصور برای برخی به وجود آمد که مشروطه عامل دودستگی و هرج و مرج است. از این رو با گشایش مجدد مجلس مخالفت کردند و زمانی که محمدعلی شاه به پیشنهاد روسیه و انگلیس تصمیم به برگزاری انتخابات مجلس و بازگشایی مجلس گرفت، در تهران تجمع کردند و پیشنهاد تشکیل لویی جرگه را دادند. لویی جرگه تشکیل شد و چند جلسه هم برگزار کردند، اما چون رجالی که عضو آن بودند مذبذب بودند و نگران بودند که پا نگیرد و شاه هم مردد بود و زیر فشار روسیه و انگلیس قرار داشت، به سرانجام نرسید. از سوی دیگر جنبش آذربایجان از سوی روسیه گسترش پیدا کرده و نیروهای دولتی از سرکوب آن ناتوان شده بودند و از همه مهمتر مخالفت علما و مراجع مشروطهخواه نجف بود که از جریان مشروطهخواهی و ستارخان حمایت و نیروهای دولتی را محکوم میکردند. حتی بیانیه صادر کردند که جنگیدن در رکاب ستارخان و نیروهای آذربایجان، جنگیدن در رکاب امام زمان (عج) است.
در نتیجه طبیعی بود که لویی جرگه پا نگیرد و بعد از دو سه ماه که تهران سقوط کرد، مجلس مشروطه مجدد بازگشایی شد.
** 5 هدف مشروطه که هیچکدام محقق نشد
تسنیم: بالاخره چه شد که پس از دو دهه از وقوع انقلاب مشروطه، یک حکومت دیکتاتوری رضاخانی بر سر کار آمد و مشروطه نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند؟
رجبیدوانی: البته نشانههای بارز دیکتاتوری در دوران مشروطه و پس از فتح تهران هم قابل مشاهده است. مجلس صورتی بیش نبود و دولتها و حکومتهای وقت با قوانینی که وضع کردند و مالیاتهای سنگینی که از مردم گرفتند، وضعیت جدیدی را برای مردم به وجود آورده بودند.
مشروطه چند هدف را تعقیب میکرد؛ نخست تثبیت آزادیهای سیاسی، دوم تثبیت حقوق شهروندی، سوم تامین استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، چهارم پیشرفت و پنجم امنیت. واقعیت این است که بعد از استقرار مجلس اول تا زمان کودتای رضاخان، هیچکدام از این اهداف به غیر از ظاهری از آزادی محقق نشد. آن آزادی هم به قدری لجام گسیخته بود که به درگیری بین احزاب و ترور رهبران موافق و مخالف انجامید. لذا آنچه که مردم در تکاپوی آن بودند و سخت به دنبال آن بودند، امنیت بود.
حتی گفته میشود مرحوم نائینی که نظریهپرداز مشروطه اسلامی است، رسالهاش را به دجله ریخت و دیگر اسم مشروطه در مجامع دینی و حوزوی برده نمیشد.
در تهران که پایتخت بود، امنیت نبود و مردم به دنبال امنیتی بودند که به جان و مال خود برسند. از زمان آغاز مشروطه تا دولت رضاشاه که 15 سال طول کشید، 35 دولت آمدند و رفتند. مفهوم ناپایداری این دولتها این بود که امنیت و رفاه وجود ندارد.
وقتی که رضاخان کودتا کرد امیدی برای همه به وجود آمد که آن چیزی که ما میخواستیم تا رضاخان میتواند محقق کند. ضمن اینکه چهره مذهبی به خود گرفته بود و در هیئات مذهبی شرکت میکرد. البته بعدها رضاخان چهره واقعی خود را نشان داد و مردم در فقر و گرسنگی گرفتار شدند و زمینه آشوب و هرج مرجی بزرگ در کشور به وجود آمد.
تسنیم: بعد از نهضت مشروطه دو نهضت دیگر نیز در کشور شکل گرفت که یکی نهضت ملی شدن صنعت بود و دیگری نهضت اسلامی بود که از بین این سه نهضت تنها نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی نهایی رسید و منجر به شکلگیری نظام جمهوری اسلامی ایران شد. اگر بخواهیم این سه نهضت و چرایی شکستها و پیروزیهای هر کدام از نهضتها را با هم مقایسه کنیم، تحلیل و ارزیابی شما چیست؟
رجبی دوانی: دلایل متعددی میتواند داشته باشد. انقلاب مشروطه جنبشی بود که رهبری واحد نداشت. سه تن از مراجع شاخص جزو مراجع و علما موافق مشروطه بودند و در مقابل مراجع و علمایی دیگر مخالف بودند. پس قول واحد وحدت کلمه نبود.
آنهایی که درصدد احیای مشروطه بودند مانند میرزاکوچکخان و... هیچگاه نتوانستند از حیطه جغرافیای خود فراتر بروند. نمیتوان آنها را جنبش ملی و سراسری برشمرد.
مسئله دیگر این بود که مردم نمیفهمیدند که مشروطه چه نفعی برای آنها دارد. آنها میدانستند که برای برطرف شدن ظلم قیام کرده بودند، اما نمیدانستند که مجلس و قانون چه دردی از دردهای انان را دوا میکند. و اینکه انقلاب مشروطه بیشتر وجه ضداستبدادی داشت تا ضداستعماری. به همین دلیل نهضت مشروطه ناکام ماند.
در نهضت ملی، به دلیل شرایطی که جنگ به وجود آورده بود، موج آزادیخواهی نیز در ایران پدیدار شد. آمریکا نیز برای مقابله با انگلیس از این جریانها حمایت میکرد. چون شیشه عمر انگلستان در ایران، شرکت نفت بود، لذا جریانی پیدا شد که رهبری آن را دکتر مصدق برعهده داشت و با حمایت آیتالله کاشانی نفت ملی شد. نهضت ملی جریان ضداستعماری بود و زیاد متوجه سلطنت نشد.
اتکا و خوشبینی دولت وقت به حمایت سیاسی آمریکا و غفلت از توطئههای دربار و ایجاد یک نیروی شبهنظامی برای حفاظت از نهضت موجب شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت شد.
انقلاب اسلامی هم رهبری واحد و مشخصی داشت. هم اینکه مبارزهای کاملاً ضداستبدادی و ضداستعماری بود. رهبر انقلاب در سمت مرجعیت مذهبی بود و اوامرش برای مقلدانش مطاع بود و از قداستی برخوردار بود. چرا که جنبش مبتنی بر مکتب بود و بر باورهای مردم بنا نهاده شده بود. مدعیان دیگر هم یعنی هم چپها و هم ملیون، ناکامی خود را نشان داده بودند. در نتیجه در همان زمان انقلاب شروع شد و بدون اتکا به اینها به اهدافی که در نظر داشت، دست یابد.
تسنیم: به عنوان آخرین سوال بفرمایید که با توجه به شرایط سیاسی امروز و جامعه چه درسهایی از مشروطه میتوان گرفت؟
رجبیدوانی: باید علل ناکامی هر جنبش و حرکتی را در دو چیز جستجو کرد. یک علتهای قابلی، دو علتهای فاعلی. یعنی آن زمینههای مستعدی که در بطن جنبش است و زمینهساز قبول اوامر استعماری و بیگانه میشود و دوم عوامل بیرونی.
هیچگاه عامل خارجی نمیتواند بدون زمینههای داخلی نفوذ داشته باشد و برنامههای خود را اجرا کند. باید اینها شناسایی بشود. این در نهضت مشروطه بود و در نهضت و انقلاب اسلامی نیز به قدری وجود دارد. از این رو باید هوشیاری وجود داشته باشد تا طرحهای دشمنان خنثی شود.
عامل خارجی را باید مقابله کرد، اما تا زمانی که زمینههای داخلی نباشد نمیتواند آن حد موثر باشد. دستگاهها و مسئولان باید بکوشند، حفرههای داخلی را برطرف کنند تا زمینههای آماده برای اجرای طرحهای خارجی به دنبال نداشته باشد. این بزرگترین درسی است که هم از نهضت ملی و هم از نهضت مشروطه میتوان گرفت.
تسنیم: مجدد از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنیم.
انتهای پیام/