کارگردان قدیمی دفاع‌مقدس درگذشت/ خاطرات و ناگفته‌های جالب "رحیمی‌پور" از دوران فیلمسازی‌اش

کارگردان قدیمی دفاع‌مقدس درگذشت/ خاطرات و ناگفته‌های جالب "رحیمی‌پور" از دوران فیلمسازی‌اش

رحیم رحیمی‌پور تهیه‌کننده سریال "فرار" بر اثر کرونا درگذشت؛ شخصیتی که همیشه تلاش کرد تا دفاع‌مقدس را با قهرمانانش روایت کند و در گفت‌وگو با تسنیم هم این تأکیدات را داشته است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،  رحیم رحیمی‌پور تهیه‌کننده، فیلمنامه‌نویس و کارگردان سینما در سن 64 سالگی بر اثر ابتلا به ویروس کرونا جان به جان آفرین تسلیم کرد.

زنده یاد رحیمی‌پور فارغ‌التحصیل از مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی بود و در کنار بسیاری از آثار همچون آبدارشاه(1376)، شیرین و فرهاد (1374)، مستاجر (1371)، انفجار در اتاق عمل (1370)، الماس بنفش (1368)، اتاق یک (1365)، زندان دوله تو (1363)، آبدارشاه (1379) کارگردانی کرده و نویسندگی و تهیه‌کنندگی آثار دیگری را در کارنامه خود دارد که یکی از آنها سریال تلویزیونی "فرار" است. 

پیام تسلیت رئیس سازمان سینمایی 

رئیس سازمان سینمایی با انتشار پیامی درگذشت «رحیم رحیمی پور» کارگردان سینمای دفاع مقدس را تسلیت گفت.

 متن پیام آقای محمد خزاعی به این شرح است:

خبر درگذشت زنده یاد حاج «رحیم رحیمی پور» فیلمساز متعهد عرصه دفاع مقدس موجب ناراحتی و اندوه بسیار شد. بی‌تردید، این سینماگر پیشکسوت کشور و تهیه‌کننده، فیلمنامه نویس و کارگردان سینمای دفاع مقدس؛ با آثار خاطره انگیزش همچون: زندان دوله تو، اتاق یک، الماس بنفش، شیرین و فرهاد و ... در تاریخ سینمای دفاع مقدس و در یاد‌ها خواهد ماند.

زنده یاد «رحیمی‌پور» از جمله هنرمندانی بود که در طول چهار دهه فعالیتش همواره، دل در گروی سینمای آرمانی اش یعنی سینمای انقلاب و دفاع مقدس داشت و در طول زندگی‌اش همیشه نسبت به آرمان‌های انقلاب دغدغه‌مند بود. در این ایام ربیع، باشد که شفاعت پیامبر رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) روزیش در عالم برزخ و قیامت باشد و رفقای شهیدش از او به خوبی پذیرایی کنند.

فقدان این کارگردان متعهد و دلسوز عرصه انقلاب و دفاع مقدس را به جامعه سینمایی، سینماگران دفاع مقدس و بویژه، به خانواده این هنرمند تسلیت می‌گویم و از خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت و مغفرت و برای خانواده ایشان صبر و شکیبایی مسألت دارم.

سینمای ایران , صدا و سیما , سریال , دفاع مقدس ,

مراسم تشییع

رحیم رحیمی‌پور تهیه‌کننده، فیلمنامه‌نویس و کارگردان سینمای ایران صبح امروز 25 مهرماه 1400 درگذشت. رحیمی‌پور متولد 1336 اصفهان، فارغ التحصیل از مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی بود. وی فعالیت هنری خود را با کارگردانی فیلم‌های کوتاه آغاز کرد. از آثار این هنرمند در مقام کارگردان می‌توان فیلم‌های «شیرین و فرهاد»، «مستاجر»، «انفجار در اتاق عمل»و.. را نام برد. مراسم تشییع این هنرمند یکشنبه 25 مهرماه ساعت 10 صبح در بهشت زهرا انجام شد.

گفتنی‌های جذاب تهیه‌کننده فقید سینما و تلویزیون با تسنیم/ چطور قصه و قهرمان را از سینما گرفتند؟

فیلمسازی که کارش را با ساخت زندان «دوله‌تو» آغاز کرد و با « اتاق یک» کارش را ادامه داد. آیا کسی جرأت می‌کرد در دهه شصت زمانی‌ سربازانمان را سر می‌بریدند یک فیلم درباره حزب کوموله و یک فیلم درباره حزب دموکرات کردستان بسازد؟ او کارش با فیلم‌های دفاع مقدسی الماس بنفش و انفجار در اتاق عمل ادامه داد اما به طرز نامحسوسی از سینمای ایران پاکسازی شد. آنچه در پی خواهد آمد گواهی بر عملیات پاکسازی در سینمای ایران است.

** مشروح مصاحبه

* به چه دلیلی به سینما علاقه‌مند هستید؟

یادم است از بچه­‌گی و شاید از وقتی مادرم خدابیامرز مرا حامله بود به سینما می­‌رفتم و بعداً با توجه به رهنمودهای امام«ره» به این رسیدم که سینما یکی از مظاهر تمدن و از آفرینشهای الهی است و مثل هر چیزی که ملکوت دارد سینما هم در دستگاه خلقت طرح و فیلم­نامه و ملکوت دارد و لذا اضافه کردن هر لفظی مثل معناگرا و فاخر به سینما غلط و مثل همان ژن برتر و نوعی نژادگرایی و رانت خواری است چون­ که خود سینما ملکوتی و از مظاهر است و نور که عامل اصلی در سینما است مولفه مورد توجه و عنایت خداست. حضرت حق در قرآن می‌فرماید:  ۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ؛  خداوند نور آسمان‌ها و زمین است.( آیه 35 سوره نور)- یعنی هر چیزی که روی پردۀ جهان هستی دیده و سینمایی می­‌شود به وسیلۀ نور الهی است. بنابراین تنها هنری که بیشتر از همه  به  آفرینش نزدیک است سینماست، چون سینما بدون نور معنی پیدا نمی‌کند، راستی چه شده که شما به سراغ بنده آمدید؟

سینمای ایران , صدا و سیما , سریال , دفاع مقدس ,

*من فیلم زندان «دوله تو» شما را در 6، 7 سالگی تماشا کردم. خیلی برایم هیجان داشت و همکارم که همراه من آمده، 10 سال پس اینکه شما فیلم زندان دوله‌تو را ساختید به دنیا آمد. اخیرا بازهم فیلم زیبای «شب دهم» را دیدم که نوشته شما بود و آقای شورجه کارگردانی کرده است. در محفل کوچکمان با یک نسل سومی دیگر صحبت کردیم و علاقه‌مند شدیم ببینیم ،کارگردان انفجار اتاق عمل کجاست؟ چون فیلم‌های شما لحنی منتج از جریان انقلاب داشت و از سوی دیگر مسئله پاکسازی فیلمسازان انقلابی را به صورت جدی داریم در عرصه رسانه پیگیری می‌کنیم. خیلی جالب است سریال «فرار از زندان» با آن پروپاگاندا و آن هیاهو در ایران آمد و دوبله شد و همه می‌دیدند. من همیشه به خودم می‌‎گفتم، این قصه را من قبلا در فیلمی ایرانی دیدم. چون فیلم «اتاق یک» را در نوجوانی و در سن شش هفت سالگی روی پرده سینما دیده بودم. شما در آن قصه به روایت واقعی «شهید ابراهیم علی اصغرلو» ارتشی قهرمانی که در چنگال تجزیه طلبان اسیر شده بود، اشاره کردید. در منطقه‌ای که کومله‌ها استقرار نظامی داشتند پرواز کرده بود و اسیر شده بود و همراه سایر زندانی‌ها چاله‌ای حفر کرد و از زندان فرار می‌کند. شما به عنوان فیلمساز برای جمع سه نفره ما هنوز جذاب هستید. داستانتان را از ورود به عصره سینما بگویید.

من از یازده سالگی خیلی به شعر علاقه داشتم. یادم هست یکبار خون دماغ شدم. مادرم خدا بیامرز من را برد کلینیک که باند در بینی­ام بگذارند و با فشار باند مویرگ‌های بینی‌ام را ببندند. در راه رسیدیم به فلکۀ جوی­شاه در اصفهان که حالا شده فلکه شهید بهشتی، «آنجا محله ی لنبان و محله شهید بهشتی بود.» من به شدت گریه می‌کردم. گفتم نمی‌آیم ، یکدفعه چشمم خورد به یک کتابفروشی که «کمالی‌‌‌نژاد» نام داشت، به مادرم گفتم اگر یک «دیوان حافظ» برای من بخری، می‌آیم، رفتیم داخل کتابفروشی مادرم 5 ریال داد یک دیوانِ حافظ برایم خرید، بعد رفتیم کلینیک، آن کتاب حافظ همیشه دست من بود. دبیرستان هم که می‌رفتم برای بچه‌های کلاس فال می‌گرفتم. نفری 5 ریال از آنها می‌گرفتم و پول توجیبی‌ام را اینطوری به دست می‌آوردم. از آن زمان شروع کردم به شعر گفتن. یکی از اشعارم را که در انجمن ادبی اصفهان خواندم، آقای متین که استاد آنجا بود تایید کرد و گفت رحیمی خوب است، شعرش این بود:

«در این شهرِ غم‌آلودِ پر از درد / نگاهی در نگاهِ زارم افتاد / به دل گفتم که ما را دلبر آمد / بگفتا رونقی در کارم افتاد / از او تصویرِ آغشته به مهری / به دیوارِ دلِ بیمارم افتاد / که تا مرز ابد با او نشینم / چو خواب از دیدۀ بیدارم افتاد. »  

اما دل در عصر جوانی ما را سویی می‌برد و عقل معیشت سوی دیگر به این ترتیب در رشته علوم آزمایشگاهی دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم، آمدم تهران و شروع به درس خواندن و 57 واحد هم پاس کردم، ولی با رشته و واحدهای درسی‌ام نمی‌توانستم، ارتباط برقرار کنم. انقلاب فرهنگی که شد در خوابگاه در حال جمع کردن وسایلم بودم که به اصفهان بروم، یکی از بچه‌ها به نام «عباس درگهی» که او هم به هنر علاقه­مند بود آمد و گفت بیا برویم یک جایی سینما یاد می­‌دهند و بدین ترتیب شد که من وسایلم را باز کردم و هم اکنون حدود چهل سال است که در تهران ماندگار شده‌­ام.

*تا آن مقطع اصلاً فیلم دیده بودید؟

خیلی،  هفته‌ای یکبار صبح‌های جمعه با دایی عباسم که گچ‌بُر بود می‌رفتیم سینما. دایی عباس خدا بیامرز می­‌آمد دم درِ اتاق ما می‌ایستاد، یک اتاقِ سه در چهار از سه اتاق یک خانه هفتاد متری مال ما بود که من و پدر و مادر و خواهر و برادرم پنج نفری در آن اتاق زندگی می‌کردیم. دایی عباس صبح­های‌ جمعه‌ با دوچرخه‌اش دم اتاق ما منتظر می‌ماند و پدرم 5 زار به من و 5 زار هم به برادرم می‌داد و میرفتیم سینما، جمعه‌ها صبح کار ما این بود، در خیابان چهارباغ اصفهان از ساعت هشت داخل صف خرید بلیط و بعد صف داخل شدن در سینما می‌ایستادیم تا ساعت ده به داخل سینما برویم و فیلم ببینیم و عجب حالی داشت، متاسفانه بعد از انقلاب مدعیان معماری نوین سینما که این حال را تجربه نکرده و سواد سینمایی نداشتند و «سینما از مظاهر تمدن است» را نمی­‌فهمیدند این حال را که اصلش قصه و قهرمان­پروری و رویاپردازی است از سینما گرفتند و در واقع جوهره سینما را از بین بردند در حالی که پیامبر اعظم«ص» فرموده (احسن القصص هذالقرآن) یعنی در تمدن الهی تمام قرآن قصه و درام و کشمکش بین دانایی و نادانی است یعنی همان قصه اول که شیطان و نادانی به آدمیت و عقل و دانایی سجده نکرد.

*کدام فیلم‌ها را آن زمان دوست داشتید.

فیلم‌هایی که آن‌ زمان دیدم و روی محتوای آنها فکر می­کنم مثلا گنج قارون سلطان قلب‌ها و قیصر بودند. که از همان بچگی با قصیر مشکل داشتم و بعد از انقلاب هم که دوباره فیلمها را دیدم، متوجه شدم این فیلم یک جوهرۀ خاصی دارد که اگر ما ابتذال درونش، یعنی رقص و آواز و برهنگی آن را درست می­کردیم، امروز یک سینمای خوب و مردمی و مثل گذشته پر رونق داشتیم، مثلا در فیلم گنج قارون آدمی را نشان می‌دهد که به ناامیدی مطلق رسیده و می­خواهد خودکشی کند، اسمش قارون اسم ثروتمندترین مرد جهان است، او در موقعیتی قرار می‌گیرد و امیدوار می‌شود، موضوع امید است، چه می‌شود؟ با یکسری آدم‌های عامی همراه می‌شود و در زندگی آنها امید می‌بیند و جالب است که در ترانه فیلم هم می­گوید: ( گنج قارون نمی‌­خوام / مال فراون نمی­‌خوام / جام جمشید جم و تاج فریدون نمی‌­خوام.) ولی تو فیلمهای بعد از انقلاب بدلیل سیاست مانور تجملات بیشتر فیلمها در اقتصاد دنبال مال فراون و در سیاست دنبال تاج فریدونند.

* در واقع از منظر تاریخ نگارانه ما اولین پاکسازی بچه مسلمان‌ها از این مقطع صورت گرفت و این دعوایی که بین بچه مسلمان‌های انقلابی سینما و جریان خانه سینما سالها به صورت موازی وجود داشته در طی 30 سال گذشته در واقع از تل فیلم شروع شد. حرفت حسابتان چه بود؟

ما می‌گفتیم یک نوعِ سینمایی را می‌خواهیم با نگاهِ انقلابی و رئالیستی و وقایعی که اتفاق افتاده ، آنها می‌گفتند اصلاً سینما نباید رئالیستی و سیاسی و تابع توده باشد مثلا ساخت فیلمِ زندان دوله‌تو، مشخص می‌کند که اختلاف بر سر چه چیزی  بود و این دعوا طی سی سال هنوز ادامه دارد و البته در طول تاریخ این دعوا بوده و شبه روشنفکران می­گفته­اند چرا وحی بر یک آدم امی بیسواد نازل میشود و بر یک مثلا فیلسوف آنچنانی نازل نمی­‌گردد.

سینمای ایران , صدا و سیما , سریال , دفاع مقدس ,

* پارادوکس قضیه اینجاست که خود آنها به شما پروانه ساخت و نمایش دادند.

این جریان در واقع از دل سینما آغاز شد اما ببیند که در یک سیر تاریخی مشخص وارد جریان سیاست شد. این دو دستگی در واقع از سینما آغاز شد و با روی کار آمدن هاشمی رفسنجانی و طرح مانور تجملات و هر جایی برای خودش درآمدزایی و یا دزدی و اختلاس داشته باشد زمینه برخورد به وجود آمد و دوم خرداد با ژست و آرایش دانایی و شبه روشنفکری که داشت به تقابل دو گروه جنبه رسمی بخشید.  همین مسائلی که امروز در انقلاب پیش آمده مشخص می‌شود که ریشه تاریخی این جریان چگونه است.

* از زندان دوله‌تو  بگویید. گویا فیلم بر اساس واقعیت ساخته شده است.

 زندان دوله‌تو وقتی من تحقیقات و نگارش را شروع کردم،  حسین یزدان‌پناه و اصغر غواصیه شهید شده بودند و مهدی یزدان پناه و محمد الهی و غلامرضا اسلامی هنوز زنده در زندان دوله تو بودند، آن زمان رفتم دنبال این قصه رفتم مادر یزدان‌پناه را در اصفهان دیدم.

* اسم‌ها درست هستند؟

بله عینِ اسم خودشان است، رفتیم بچه‌هایی که با اینها بودند را پیدا کردیم و از اینها شروع کردیم به تحقیقات و قصه را نوشتیم وقتی قصه را نوشتم اختلاف بر سر ساخت ایجاد شد. فارابی آنزمان تازه تشکیل شده بود.

* چه سالی قصه را نوشتید؟

 59 شروع کردم تا حدود  60الی  61 طول کشید و همزمان در سازمان تبلیغات فعالیت می‌کردم، آقای «محمدعلی زم» سرپرست سازمان تبلیغات بود و ما زیرنظر آنها بودیم. یک ساختمانی در سمیه بود به نام ساختمان سمعی‌بصری، ما آنجا بودیم و قصه را من آنجا نوشتم، حوزۀ هنری این طرف بود ما آن ‌طرف‌ بودیم ، یک ساختمان چند طبقه به ما داده بودند و ما را از بچه‌های مخملباف جدا کرده بودند.

* با این همه دربه دری چی شد که به فکر فیلمسازی افتادی. چه به تو انگیزه داد. ذات سینما با بچه مسلمانی ما در تعارض است.

 سال قبلش حسن کاربخش دیار عاشقان را ساخته بود. حسن کاربخش هم جزء تیم بود، حسن که دیار عاشقان را ساخت همه ما مخصوصاً من تحریک شدیم. با دیدن دیار عاشقان فهمیدم که سینما هیچ تعارضی با ذات بچه مسلمانی ما ندارد و اتفاقا تنها ابزار جهاد امروز ما، سینماست.

قبل از ساخت «زندان دوله‌تو» من در تل فیلم ً فوتورمان کار می‌کردم، من شعر می‌گفتم  و بعد شورجه برای این شعرها نقاشی می‌کرد و شهید سیفی اسلاید می­گرفت، شعر اولین فتو رمان ما چنین شروع می شد « بر دوش گلی به باغی از غم/ تابوت یکی غنچه روان است/ بر چهره گل شبنمی از اشگ/ افتاده و در راه زمان است...» و....

* و بعد....

 یک شعر درباره شهادت بود که خواهر شریفی دکلمه کرد. وقتی به عنوان فوتو‌رمان کار کردیم اثر خاصی شده بود. دیدیم با همه کارها متفاوت است بعد کاربخش دیار عاشقان را ساخت و فهمیدیم می‌توانیم فیلم بسازیم. تصمیم گرفتم زندان دوله‌تو را بسازم، خط‌شکن ما حسن کاربخش بود، کلهر هم حامی و پشتیبان ما بود. مهدی کلهر از معدود افرادی است که همچنان انقلابی اصیل باقی مانده است.

* تا چه زمانی کلهر ایستاد؟ آیا هنوز کلهر همچنان پشت بچه مسلمانان ایستاده است؟

کلهر هنوز که هنوز است ایستاده است، به غیر از رفتارهای سیاسی که همه‌چیز ما را آلوده کرد از جمله اقتصاد، سیاست و فرهنگ ما را، ولی نگاهِ کلهر هنوز همان است. خیلی مهم است که آدم انقلابی از دهه شصت تا کنون نگاه انقلابی‌اش آلوده هیچ جریانی نشود. کلهر همان مرد انقلابی اصیلی است که بهمن 1357 بود. فیلمنامه را دادیم به آقای زم خواند، گفت خیلی خوب است، نمی‌دانم مخملباف هم خوانده بود.

* نکته مهم قصه زندان دوله‌تو حضور احمدرضا درویش در این فیلم است.

 درویش آن زمان در گشت ثارالله بود در سپاه، من عکس او را دیدم، دیدم شبیه شهید «اصغر غواصیه» است به او زنگ زدم گفتم بیا. قبول نمی‌کرد. تئاتر هم بازی کرده بود. نمی‌آمد و می‌گفت من فرمانده‌ام و درگیرم. گفتم بیا نقش اصغر غواصیه را بازی کن، گفتم اگر نیایی روز قیامت جلوی تو را می‌گیرم.  چند ساعت گذشت، من و شورجه در دفترمان در فاطمی نشسته بودیم دیدیم در باز شد و درویش آمد داخل. اصلاً درویش سینما نخوانده بود و فقط چند نمایش بازی کرده بود. چند روز پیش به او گفتم یادت است پشت موتور من می‌نشستیم و با هم قال رسول‌الله نور العینی، حسینُ منی می‌خواندیم و با هم می‌رفتیم سر صحنه، یادت است سر جوادیه یک اتاق اجاره‌ای داشتی، صاحبخانه داشت تو را بیرون می‌کرد، من در خوابگاه زعفرانیه دو اتاق داشتم، به خانمم گفت یک اتاق را بدهیم درویش، یادت هست در دیزین مسجد را خراب کرده بودند، به دخترم که الان دو تا بچه دارد، آن زمان بچه بود می‌گفتم نغمه مسجد را چه کسی خراب کرده؟ می‌گفت درویش. گفتم دوباره بیا خانه ما تا از نوه‌‌هایم این بار بپرسم مسجد را چه کسی خراب کرد؟ بگویند درویش. گفت یادم رفته، گفتم آلزایمر گرفتی، گفتم معمولاً آدمهای بزرگ، سعی می­کنند گذشته‌‌هایشان را فراموش نکنند که ببیند چه کسی بودند و از کجا و چطور آمده­اند.

*عبدالرضا اکبری چطور؟

 یکی از بچه‌ها او را معرفی کرد، در تلویزیون کار کرده بود و اصلاً با ریش شبیه شهید مهدی یزدان‌پناه بود، یک تیپ متفاوتی داشت. عبدالرضا اکبری خیلی به نقش یزدان پناه شباهت داشت. هنوز که هنوز است من را می‌بیند تشکر می‌کند، بعد هم در چند فیلم دیگر از من بازی کرد.

سینمای ایران , صدا و سیما , سریال , دفاع مقدس ,

* گویا فیلم شما متوقف شد دلیلش چه بود؟

عوامل سینمایی وقت و شوراهای فارابی با ساخته شدن فیلم زندان دوله‌تو مخالف بودند، ولی به واسطه حمایت کلهر ساخته شد و همان یک میلیون و ششصد هزار تومان بودجه ساخت فیلم تمام شد و پروسه تولید فیلم خوابید. گفتند راش‌ها را ببینید. اعتماد نداشتند راش‌ها را دادند به منوچهر محمدی در شبکه 2 آن را دید تا شبکه 2 پول بدهد فیلم ساخته شود. منوچهر محمدی راش‌ها را دید فیلم را تائید کرد ما را فرستادند شبکه 2 برویم با منوچهر محمدی صحبت کنیم که پول بدهند بقیه فیلم را بسازیم. دم در آسانسور من منوچهر محمدی را دیدم، دستم را بردم جلو به او دست بدهم او به من دست نداد. یک نگاهی عجیبی به من کرد چون من را قبول و باور نداشت اما بعدا فیلم را قبول کردند و باقی پول ساخت فیلم را دادند. فیلم را اکران کردیم، احمدنصر، که نقش استوار را بازی می‌کرد و در زندان در فیلم شهید می‌شد.

گفت من شیراز بودم دیدم فیلم‌ در سینماها اکران شده چه خبر شده بود و مردم می‌رفتند و فیلم را می‌دیدند. درست در زمان اکران فیلم شبکه 2 فیلم را پخش کرد. وقتی شبکه 2 فیلم را پخش کرد، حضرت آقا فیلم را دیدند، زنگ زده بودند به مهندس موسوی که نخست وزیر بود و پرسیده بودند این فیلم را دیدی؟ او گفت بود بله ، آقا پرسیده بودند فیلم را چه کسی ساخته است؟ مهندس موسوی هم فیلم را دیده بود و خوشش آمده بود. حضرت آقا فرموده بودند که این فیلم، فیلم درستی است، آن زمان فیلم تاتوره هم ساخته شده بود که خیلی تحویلش گرفته بودند اما مثل اینکه مهندس موسوی به فیلم اعتراض داشت! به نظر من نگاهِ مهندس موسوی با نگاهِ رهبری و نگاهِ انقلاب نزدیک به هم و یکی بود که اتفاق نظر بر فیلم زندان «دوله­‌تو»دلیل این نزدیکی است ولی اتفاقات دیگری داشت از همان زمان می‌افتاد.

اطرافیان مهندس موسوی که جزو شاگرد تنبل‌های حسینیه ارشاد بودند و زمان شریعتی هم با تک ماده قبول می­شدند و تحلیل علمی از سینما و هنر و امور سیاسی نداشتند و دانش دینی آنها هم سطحی و احساسی و شعرگونه است کار را به اینجا کشاندند و بعد نتیجه‌اش فتنه 88 شد که مصداق آیه « وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» هستند، حتی خود شریعتی هم مدعی شناخت کامل معارف الهی و نظریه‌پردازی در این مورد نبود که این شاگردهای تک ماده­ای مدعی شدند و انقلاب و اقتصاد و فرهنگ و سینما را به اینجا کشاندند.

 آری با انتخاب‌های فرهنگی باید افراد را شناخت، نگاهِ مهندس موسوی سمت زندان دوله‌تو بود نه سمت تاتوره، نه سمت بنیاد فارابی. انحراف از نوعِ نگاه زهرا رهنورد که به قولش خودش می‌گوید هنری بود آغاز شد همان امور محسوس را بدون امور معقول دیدن، مخملباف‌ به خاطر مشاوره گرفتن از همین نوع نگاه به مسیر دیگری رفت و از توبه نصوح به فلسفه و جنسیت رسید، سیدمحمد بهشتی هم با زهرا رهنورد هماهنگ بود، مهندس موسوی این وسط با انقلاب یک ارتباطی داشت اما اطرافش را این افراد پر کرده بودند و نمیتواند از این‌‌ها جدا شود چون دوستان و خانواده‌اش‌اند.

بله وقتی زندان دوله تو پخش شد و پس از تماسی که حضرت آقا با مهندس موسوی داشتند مهندس موسوی زنگ زده بود به انوار که این فیلم را چه کسی ساخته است؟ او هم گفته بود یک دانشجوی اصفهانی آن را ساخته است.گفت رئیس‌جمهور (حضرت آیت الله سید علی خامنه‌ای) زنگ زده و گفته او بازهم فیلم بسازد. ما این نوع سینما را می‌خواهیم. آن زمان من در خوابگاه زعفرانیه بودم، طبقه پایین حیدریان بود، طبقه بالا من بودم، حیدریان صبح آمد یک پاکتی به من دادند. ده هزار تومان داخلش بود که تتمه دستمزدم بود، گفت این را آقای فخرالدین انوار فرستاده، گفته این را بگیر و بیا وزارتخانه با تو کار دارم، گفتم چه کاری دارد؟ گفت گفته اگر فیلمنامه داری بیاوری، من یک فیلمنامه داشتم به نام خاطره‌ها.

خاطره‌ها قصۀ آن دواتگر اصفهانی است که وقتی یک سماور از روسیه می‌آورند، امیرکبیر سماور را می‌بیند، و دواتگر را صدا می‌کند به او می‌گوید مانند این سماور را بسازد، بعد دویست تومان به او می‌دهد می‌گوید برو اصفهان کارگاه تاسیس کن و می‌خواهد کارگاه سماورسازی تاسیس کند، امیرکبیر عزل می‌شود و او را می‌‌گیرند که این پول را پس بده، بعد او پول ندارد که پس بدهد و او را حسابی می‌زنند او به گدایی می‌افتد 170 تومانش را تهیه می‌کند می‌دهد کور می‌شود و قصه از جایی شروع می‌‌شود که او کور می‌شود، فیلم نامه را دادم به ارحام صدر حواند که نقش دواتگر را بازی کند و او قبول کرد.

من چون سابقه سرودن شعر داشتم با نثر مسجع فیلمنامه این قصه را نوشته بودم. دوباره اینها  فیلمنامه را فرستادند فارابی. عبدالله اسفندیاری از اول تا آخرش به من متلک گفت، من اصلاً با شعر به سینما آمدم، آخرین شعرم را برای هر کسی می‌خوانم می‌گوید خیلی خوب است، وقتی مادرم فوت کرد رفتم اصفهان در راه اصفهان یک شعری که 45 سال پیش گفته بودم یادم رفته بود.ناگهان تو راه اصفهان یادم اومد که «به پای ننهِ خوب و عزیزم/ دلم می‌خواد همیشه گل بریزم/می‌گن کرده منو گنده بلالی/ امیدوارم ننه هیچ وقت ننالی.../خلاصه ننه تو خیلی زحمت کشیدی / و خیری از رحیم خود ندیدی.

بله آقای «عبدالله اسفندیاری» که پرفسور سینماست و فیلمنامه­هایی نوشته که در جهان بی نظیر است و یکی از همان تک ماده­ایهای حسینه ارشاد است، از سر تا پای فیلم­نامه را ایراد گرفت و چون قصه درباره شهدا نبود،  حمایت نشد و می­گفتند تو می‌خواهی ادای .علی حاتمی را دربیاوری گفتم علی حاتمی چه ربطی به این فیلمنامه دارد؟ من با او چه کار دارم؟ فیلم من تاریخی است با نثر مسجع؛ خلاصه نگذاشتند و فیلم نامه خاطره‌ها ماند و از همه غم انگیزتر این که ارحام صدر مُرد و در آن بازی نکرد و من­هم گفتم بروم قصه‌های زندان دوله‌تو را ادامه بدهم که نتیجه‌اش شد فیلم اتاق یک.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران