نگاهی به "سربسته از تهران"؛ مبهم‌های سرباز، آشکاراهای سربسته

نگاهی به "سربسته از تهران"؛ مبهم‌های سرباز، آشکاراهای سربسته

«سربسته از تهران» یک بازی است که در آن موارد مبهم در نهایت به وجوه معین و مشخص بدل می‌شود و این ناشی از نظام دوتایی زن/مردی است که تفاوت را رقم می‌زند.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

«سربسته از تهران» زمانی در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه می‌رود که بیش از دیگر آثار جشنواره مسیر پختگی را طی کرده است. نمایشی که در جشنواره هجدهم تئاتر دانشگاهی موفق می‌شود جوایز مهم را درو کند، از رسیدن به فجر 34 باز می‌ماند، بیش از یکسال معطل حضور در مولوی می‌شود تا در نهایت در تالار سایه روی صحنه رود. در سایه دیده می‌شود تا پا به اجرای فجر بگذارد. یعنی نمایش از یک جشنواره سخت حرکت تکاملی خود را آغاز تا در نقطه پایانی به نام فجر نتیجه تلاش سه ساله خود را ببیند.

مجتبی کریمی در این مسیر به نحوی از تولید اثر هنری دیگری بازمی‌ماند. اگرچه در پروژه هملت خیل‌نژاد-باپیری، قطعه‌ای خلق می‌کند؛ اما باید گفت نمی‌توان آن را حرکتی جدی برای او دانست. به یاد دارم در اختتامیه جشنواره تئاتر دانشگاهی زمانی که رضا ثروتی قصد داشت نام کریمی را به عنوان پیروز ماراتون دانشگاهی بخواند حس تماشای اثر او را با حس تماشای «رقص روی لیوان‌ها»ی امیررضا کوهستانی مقایسه کرد. این قیاس شاید برای بسیاری از دانشجویان آن روز - که ثروتی را بر عرش فضای هنر تئاتر می‌دیدند- یک قیاس قطعی می‌بود. کریمی با تمام استعدادهایش، به سبب نگرش مینی‌مالیستی در اثرش، با کارگردانی موفق در عرصه بین‌المللی قیاس می‌شد؛ اما این قیاس تا چه اندازه درست بود؟

«سربسته از تهران» داستان زنی است که ما را می‌بیند. ما، یعنی مخاطبان حاضر در سالن، عاملی هستیم برای به جنون کشیدن یک زن، جنونی که با درک درست از حضورمان دیگر جنون نیست؛ بلکه جنون متعلق به کسی می‌شود که ما را نمی‌بیند. پس زن به واسطه گفتارش توسط مرد نادیده گرفته می‌شود. مرد صرفاً تلاش می‌کند با دادن دارو، باعث التیام زن شود؛ اما زن می‌داند مرد آنچه او می‌بیند را نمی‌بیند. این دیدن/ندیدنِ زن/مرد، با یک پارچ آب و یک لیوان نشانه‌گذاری شده است.

نهایت جدال میان زن/مرد، مرگ/زندگی است. مرد زن را شاید به واسطه عشق به قتل می‌رساند تا او را از زجر درک حقیقت رهایی دهد. همه چیز نیز در همین راستاست. گویی زن یک نظم معمول را بر هم می‌ریزد و مرد موظف است این آشفتگی و آشوب را بازگرداند؛ حتی اگر به قیمت از دست دادن باشد. او نظم را بازمی‌گرداند. نظمی که در آن دیدنِ نادیده ، امری عبث به حساب می‌آید. پس برای عبور از عبث و بازگشت به امر عادی آیا همه چیز عادی می‌شود؟

مخاطب «سربسته از تهران» با دو چیز روبه‌روست که یکی به نظر ملموس و قابل درک است و دیگر مبهم و گنگ. امر نخست رویه‌ای است که مرد و زن از ابتدا طی می‌کنند و با فروپاشی رابطه‌اشان، بحران و ضربه نهایی نمود پیدا می‌کند و با حذف یکی تلاشی برای بازگشت به آرامش می‌شود. این مسئله در ظاهر قابل‌درک و ملموس است؛ اما در سوی دیگر زن مدام از نادیدنی‌هایی سخن می‌گوید که به اثر قرار است ابهام ببخشد. با این حال واقعیت چیز دیگری است. ما آنچه را نمی‌بینیم بیشتر درک می‌کنیم و می‌پذیریم؛ چون ما بخشی از این ابهام ظاهری هستیم. در مقابل کنش مرد در قبال زن مبهم‌تر به نظر می‌رسد که چرا باید برای کشتن همسرش چنان شیوه سختی را برگزیند و چرا او را به یک تیمارستان نمی‌سپارد. حتی کمی پیشتر رویم که چرا مرد نمی‌تواند مجنون واقعی باشد؟ چرا که زن در واقع ما را تماشا کند، ما را می‌بیند و می‌داند بی‌کنشی و انفعال ماست که او را به سوی مرگ سوق می‌دهد. ما نیز می‌دانیم سکوت و نگاه خیره‌امان موجبات مرگ را پدید می‌آورد.

در چنین شرایطی برای من احساس مواجه با اثر مجتبی کریمی بیش از آنکه با «رقص روی لیوان‌ها» شباهت داشته باشد، با «خاکستر به خاکستر» پینتر مشابهت دارد. جایی که مردی در حال خفه کردن زنی است؛ اما علی الظاهر نمی‌دانیم برای چه. او زن را در حال یادآوری خاطره‌ای خفه می‌کند که برای ما گنگ است، با این حال می‌توانیم به ادارکی دست یابیم که در پایان پینتر به ما اعطا می‌کند. ابهام زمانی رخ می‌دهد که چرا مرد، زن را نمی‌کشد. ابهامی که در کنش مرد است ما را گیج از سالن تئاتر خارج می‌کند. این خاصیت ابزوردیسم پینتر است. مثل جایی که در «بازگشت به خانه» مرد، زنش را بدون مقاومت رها می‌کند.

مجتبی کریمی بیش از آنکه گرایش به مینی‌مالیسم کوهستانی داشته باشد، به سوی تضادپردازی پینتر می‌رود و به او شباهت دارد. فضاسازی نمایش، یک میز و نیمکت و آن تلویزیون - که بخشی از آثار مجبتی کریمی شده است - به نوعی لختی و برهنگی صحنه نمایشنامه‌های دهه هشتاد پینتر را یادآور می‌شود. جهانی که در آن تنها مکانی لازم است برای حرف زدن درباره تضادها. تضادهایی که همانند همان جهان پینتر در مرد/زن خلاصه می‌شود. یک نظام دوتایی برای جدل و آشوب تا سرحد مرگ. تصمیم‌گیری نهایی در بازی مرگ بر عهده مرد است و مرد کریمی مرگ را برمی‌گزیند. آن هم مرگی که بدان شکل و فرم، عجیب و قسی‌القلب‌وار، با گریه‌های ممتد و مستمر مرد، برای زنی که جنون‌زده می‌پنداریمش.

شیوه کار کریمی در خلق تضاد در مفاهیم مبهم و غیرمبهم پیشتر در «آتونال» نیز تجربه کرده‌ام. از این منظر بیش از آنکه او چون کوهستانی سعی در برجسته‌سازی یک موقعیت ملموس اجتماعی مثل مهاجرت یا رخوت باشد، در پی بازی است و این بازی در ساختار کنونیش خوش نشسته است. تنها باید دید در این مسیر او موفق می‌شود اثر تازه‌ای خلق کند یا قرار است از این مسیر جدا شده و به سراغ شیوه‌های داستان‌پردازی دیگری رود. او در روزگار ضدروایی تئاتر ایران، روایتگری را پیشه کرده است.

انتهای پیام/

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران