ادبیات پس از انقلاب اسلامی و سمبل‌گرایی نویسندگان چپ!

ادبیات پس از انقلاب اسلامی و سمبل‌گرایی نویسندگان چپ!

داشتن نگاه سمبولیک در عوض نگاه رئالیستی و واقعگرا به انقلاب اسلامی، همان نقطه بغرنج و تهدیدکننده ادبیات انقلاب اسلامی در سال‌های ابتدایی انقلاب است.

خبرگزاری تسنیم،‌ سعید تشکری ـ هنر و ادبیات انقلاب اسلامی ـ گفت بیست و یکم

اگر به سال‌های نزدیکِ پس از انقلاب 57 برگردیم، کانون پرورش فکری کودک و نوجوانان با چاپ رمان‌هایی از ناصر ایرانی همچون «سختون» و «عروج 58» و‌ محمود گلابدره‌ای  چون «اسماعیل اسماعیل» و «حسین آهنی» و تجدید کتاب «حیاط پشتی مدرسه عدل آفاق» از فریدون دوستدار که توسط داریوش مهرجویی به فیلم تبدیل شد و اساس انقلاب را زیر سوال برد، فعالیتش را در زمینه رمان و ادبیات داستانی ادامه می‌دهد که بخشی از ادبیات متعهد این سال‌هاست.

با مرور رمان‌های شاخص این سال‌ها مثل «زمستان 62»، «فرار فَروَهَر» و چند کتاب دیگر از اسماعیل فصیح، نوبت رضا براهنی می‌رسد تا رمان‌های «آواز کشتگان»، «چاه به چاه»، «بعد  از عروسی چه گذشت»، و «رازهای سرزمین من» را منتشر کند، روایت‌های مجعول، آدرس‌هایی از روزهای انقلاب می‌دهد که فقط ارائه بخشی از مبارزات چپ و ناسیونالیستی بخشی از انقلاب است و در آن ایدئولوژی آرمانی جمهوری اسلامی را حذف می‌کند، این مثال ها یک موضوع را روشن می‌کند، نویسندگان، پیش از انقلاب با رویای  حکومت سوسیالیستی توسط جریان چپ، اثر خلق می‌کنند، تا مبارزات انقلاب اسلامی را مصادره کنند. چون بعد از انقلاب با جریانی مردمی و مذهبی، مواجه شده‌اند، این شگرد و شگفت زدگی، در دو وجه قالب در آثار نویسندگان آشکار می شود.

وجه اول، معطوف به آثار  نویسندگانی است، که خود را صاحبان انقلاب می‌دانند و بعد از انقلاب در تلاش هستند با خلق آثار مختلف، به این جریانِ مردمی ورود کنند، آن را تصاحب کنند و همچنان به رویکردهای گذشته خود ادامه دهند.

نمونه این شگفت‌زدگی را می‌توان در «زمستان 62»  نوشته اسماعیل فصیح جُست. جلال آریان استاد بازنشسته شرکت نفت، در دی ماه 62 به اهواز می‌رود تا پسر بسیجی مستخدمش را که در خلال جنگ مفقود شده بیابد، در این میان با زنی به نام مریم جزایر آشنا می‌شود، او همسر یکی از اعدامی‌ها است و ممنوع‌الخروج که جانش در خطر است، جلال به طور مصلحتی با او ازدواج می‌کند و او و دختر کوچکش را به خارج می‌فرستد. در این میان ادریس پسر مستخدمش را که حالا معلول شده پیدا می‌کند و به تهران باز می‌گرداند. رمان بیشتر حول مسئله جنگ و مهاجرت ایرانیان بعد از انقلاب 57 است و با شروع جنگ، مهاجرت و گریز به اوج خود می رسد و نمایی از فضای بحران زده مهاجرت را نشان می‌دهد.

اما سوال اینجاست. سال‌های 57، 58، و 59 ادبیات ما کجاست؟ سینما، تئاتر و تلویزیون در این سال‌ها چه می‌کنند؟

حدفاصل اسماعیل فصیح به عنوان یک رمان‌نویس اجتماعی و متعلق به بدنه نویسندگان، تا رضا براهنی به عنوان نویسنده و شاعر شاخص و فرمول‌نویسِ ادبیات و تئورسین قصه‌نویسی ما، نویسندگان بسیاری هستند، از جمله هوشنگ گلشیری در حوزه لیبرالیزم و فرم‌زدگی مفرط تا غلامحسین ساعدی که به اردوگاه چپ پیوسته است و از ایران می‌رود، این طیف نویسندگان، در سال‌های بعد از انقلاب، کتاب‌های بسیاری را منتشر می‌کنند و صاحبین اصلی ادبیات انقلاب، در سال‌های 57، 58، 59 این‌ها هستند و طبیعتاً خیلی زود با همان مخاطبینِ پیش از انقلاب خود ارتباط برقرار می‌کنند. اما نکته مهم این است، به واسطه انتشار این آثار، چهره‌های انقلابی و مردم، احساس می‌کنند، از درون جهنم ساواک هیچ گونه اطلاعی نداشته‌اند و حالا اطلاعات غلط یا ذهنی برون‌سپاری می‌شود.

اینکه می‌گویم غلو شده، دلیل بر نفی جهنمی بودن ساواک نیست، بلکه بیشتر منظورم، شمایلی است که نویسندگان از ترس و وحشت خود ترسیم می‌کنند و به مخاطب ارائه می‌دهند، شمایلی چنان تکان‌دهنده و خوفناک، که منجر به پدید آمدن موجی از ساواک‌بازی در ادبیات داستانی می‌شود. به موازات این برون‌سپاری در آثار ادبی، تولیدات سینمایی و تلویزیونی هم به جهت انقلابی، تحت تاثیر قرار می‌گیرند، و در دوران ریاست صادق قطب‌زاده، شاهد پخش  یک مینیسریال فرانسوی- ایتالیایی- آلمانی به کارگردانی ژان پییر‌د کور، به نام «میشل استروگف»  هستیم که برگرفته از رمانی به همین نام و نوشته ژول ورن است. داستان روایت‌گر قهرمانی نابینا است. او پیک تزار می‌شود و قرار است پیغامی را برای تزار برساند تا تزار به قدرت برگردد. پخش این سریال، درست مصادف با ظهور نوعی ترس و وحشت در جامعه، نسبت به بروز کودتا در کشور و بازگشت دوباره شاه است.

در این سال‌ها تلویزیون، در قیاس با تولیدات سینمایی ظاهرالصلاح‌تر است و در تولیداتش، به روزهای پس از انقلاب در چند فیلم داستانی شعاری می پردازد و همچنان بیشتر اسیر و درگیر ساواک بازی است تا وقایع مهم روز جامعه، وقایعی مثل آغاز تحریم اقتصادی و ظالمانه آمریکا در سال 59، اشغال سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیروخط امام و تغییر نام آن به لانه جاسوسی.

این اتفاقات هیچ کدام در آثار ادبی و تولیدات تلویزیونی و نمایشی و سینمایی بروز و ثبوت ندارد. از سال 57 تا 60 آنچه در تلویزیون می‌بینیم، نمایش‌های تلویزیونی است، با موضوعیت ساواک و شکنجه. سینما در دوران فئودالیته مانده است و از آن عبور نکرده، و هیچ رد و اثری از تصاحب زمین‌ها توسط مردم روستا و بازپس‌گیری آن‌ها از ارباب و خان نیست.

کتاب «لحظه‌‌های انقلاب» نوشته محمود گلابدره‌ای، به فاصله کمی از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 58 توسط انتشارات سروش، چاپ می‌شود و در این کتاب به وضعیت جامعه شهری در سال 57 و روزهای منتج به انقلاب، اشاره می‌شود. قاطعانه می‌توان گفت این تنها اثر ادبی خلق شده در این سال‌هاست، که به رویداد انقلاب و روایت فضای شهری در دوران انقلاب می‌پردازد. با چاپ این اثر، گلابدره‌ای به عنوان نویسنده مسلمان و شاگرد بلامنازع جلال ال احمد به آثار تولید شده تحت عنوان ادبیات در اردوگاه چپ می‌تازد و این سرآغاز نقد ادبیات چپ از سوی نویسندگان بسیاری مثل سیدمهدی شجاعی و محمدرضا سرشار است.

یکی دیگر از این منتقدین، ابراهیم حسن‌بیگی است که به نقد رمان «رازهای سرزمین من» نوشته رضا برآهنی می‌پردازد که درباره فضای ایران قبل از انقلاب 57 است و قهرمان این داستان حسین تنظیفی شاهد ترور یک افسر آمریکایی بوده و تا پیروزی انقلاب در زندان به سر می‌برد، و بعد از انقلاب به دنبال تهمینه خواهرزن تیمسار شادان است.

در این سال‌ها آن چه به شدت جامعه هنری و ادبی ما را تهدید می‌کند، خطر سمبلیسم‌گرایی است. چند نمونه عرض می‌کنم تا بیشتر به این مسئله و تهدید بپردازیم. دو سریال در این سال‌ها تولید می‌شود، هزاردستان و سربداران. هزاردستان، اثری از زنده یاد علی حاتمی است و در سال‌های 58 تا 66 به صورت مجموعهتلویزیونی برای تلویزیون ایران ساخته شد. طرح اولیه این سریال در سال 1354 با عنوان «جاده ابریشم» و با حضور شخصیت‌هایی مثل مدرس، میرزا کوچک خان جنگلی و رضاخان، در ذهن حاتمی شکل گرفت، اما با بروز انقلاب 57، حاتمی دست به تغییرات اساسی می‌زند، ماهیت کار عوض می‌شود و می‌توان گفت نیمی از هزاردستان قبل از انقلاب و نیمی بعد از انقلاب شکل می‌گیرد. در این سریال ما با حشمت و جلال از دست رفته قجرها و مردمی رو به رو هستیم، که هزاردستان را به عنوان پادشاه پنهان درون قجرها پذیرفته‌اند.

رضا خوشنویس یک لمپن است که تحت افکار جبهه وطن‌خواه و طرفدارن جنبش مصلحانه، به یک مبارز سیاسی تبدیل می‌شود. سریال «سربداران» به کارگردانی محمدعلی نجفی، بر اساس قیام سربداران خراسان به رهبری شیخ حسن جوری علیه استیلای مغول بر ایران ساخته شد و کیهان رهگذار نویسندگی و مشاور کارگردانی آن را بر عهده داشت. این سریال تلویزیونی در سال‌های 60 تا 62 ساخته می‌شود، و مردم با تماشای این سریال بیش از آنکه دچار تهییج شوند، به طور مداوم اول سریال با بیانیه‌ای از سوی کارگردان رو‌به‌رو می‌شوند «این سریال نحل به نحل مستندات تاریخی است».

بعد از چند هفته پخش سریال، دوباره این تریبون در اختیار کارگردان قرار  می‌گیرد «این سریال بخشی از تاریخ است و همه تاریخ نیست» و بعد از چند جلسه گفته می‌شود «این اصلا تاریخ نیست». ما در برابر این سریال تاریخی، هاج و واج می‌مانیم، بلاخره این سریال چگونه سریالی است؟ به نظر می‌رسد آنچه سریال سربداران را متزلزل کرد، رابطه گمشده بین شیخ حسن جوری و فاطمه، و نگاه سمبولیک عوامل سریال به این رابطه است.

شیخ حسن جوری نماد رهبر، و فاطمه نماد نماینده مردم است، با پیوندی گنگ، نامفهوم و غیرقابل باور میان این دو نماد. در واقع عوامل سریال درگیر این نمادسازی و سمبول‌ها هستند، و از اصل و اساس آن جنبش عظیم اجتماعی، چندان رد پایی نمی‌ماند و مخاطب را با یک پرسش مواجه می‌کند «این سریال می تواند یک مستند تاریخی باشد، یا می تواند مستند تاریخی تبدیل به یک سریال شود؟».

داشتن نگاه سمبولیک در عوض نگاه رئالیستی و واقعگرا به انقلاب اسلامی، همان نقطه بغرنج و تهدیدکننده ادبیات انقلاب اسلامی در این سال‌ها است و واقعیت را در خطر دست برد قرار می‌دهد. اما چرا در این سال‌ها داشتن نگاهی سمبولیک به رویدادهای انقلاب اسلامی، واقعیت را در معرض دستبرد قرار می‌دهد؟

آن چه می‌توان واقعیت را حفظ کند، تاریخ شفاهی است، و ما در این سال‌ها فقدانش را کاملا حس می‌کنیم. حتی وقتی کتاب‌های لانه جاسوسی یک به یک توسط دفتر لانه جاسوسی دانشجویان پیرو خط امام منتشر می‌شود، باز هم انگار این مستندات، متریال خوبی برای ساختن سریال و نوشتن داستان نیستند و قرار است تنها در حافظه تاریخی بماند و هیچ کسی در تبدیل این نوشته‌ها به تاریخ شفاهی همت نمی‌کند.

آن چه تا به اینجا گفتم، خلاصه ای از فراز و فرود ادبیات ما بعد از انقلاب57 است، تا رسیدن به نقطه تاریخی حمله عراق به ایران در نیمه دوم سال 59.

اگر مقطع سال‌های 57 تا 67 را در نظر بگیریم، تئاتر و موسیقی در اوج است، اما سینما با ساخت چند فیلم درباره میرزا کوچک خان جنگلی، مثل«سردار جنگل» و «میرزا کوچک خان» در سال 62  به کارگردانی امیر قویدل، و تلویزیون با ساخت چند سریال مثل «شاه دزد» در سال 59 و سریال «آینه» در سال 64 که همان سریال تلخ و شیرین قبل از انقلاب است، با همان رویکرد بدوی به کار خود ادامه می‌دهد و بیشتر خوراک مردم از راه تلویزیون و سینما، محدود به یکسری فیلم‌های شعاری می‌شود و در حافظه جمعی سینمای ایران هم نمی‌ماند.

تنها استثناء سینما در این سال‌ها چند فیلم از مسعود کیمیایی و بهرام بیضایی است. کیمیایی در سال60 با ساخت فیلم «خط قرمز»، داستانی را از یک مأمور ساواک به نام امانی روایت می‌کند. امانی با زنی به اسم لاله ازدواج می‌کند. در جریان حوادث انقلاب برادر لاله به دست مأموران ساواک می‌افتد و امانی رای به قتل او می‌دهد. لاله با کمک اطلاعاتی که جمال دوست برادرش به او می‌دهد، پی به ساواکی بودن شوهرش می‌برد.

فیلم «تیغ و ابریشم» در سال 64 به روزهای جنگ می پردازد و روایتگر توطئه‌ای در بانکوک است و نقشه‌ای که طی آن قرار است 20 تن هروئین در جبهه و مدارس و دانشگاه‌های ایران توزیع شود. اما با اکران فیلم «دندان مار» در سال 68 ما با منسجم‌ترین اثر مسعود کیمیایی پس از انقلاب رو به رو می‌شویم و می‌توان آن را سند تصویری درخشان و بی‌نظیری از تهران روزهایجنگ ایران و عراقدانست. دیگر اثر استثنا در این دوران «باشو غریبه‌ای کوچک» ساخته بهرام بیضایی در سال 64 است. اگر چه درباره ساخت این فیلم حرف و حدیث بسیار بود و عده‌ای از منتقدین، اصل فیلم را برخاسته از رمانی منتشر شده توسط کانون پرورش فکری کودک و نوجوان می‌دانستند، باید این را هم بپذیریم فیلم متعلق به کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بود و این نقد از درخشان بودن این اثر چندان نمی‌کاهد.

باشو، در یکی از بمباران‌های جنوب ایران در جریان جنگ با عراق، ویرانی خانه و خانواده خود را به‌چشم می‌بیند، خود را به پشتِ کامیونی می‌اندازد و خوابش می‌برد، و وقتی بیدار می‌شود کامیون به شمال ایران رسیده‌ است و به شالیزار زنی به نام نایی پناه می‌برد. دیگر اثر استثنا در این سال‌های سینما، فیلم «شاید وقتی دیگر» ساخته بهرام بیضایی در سال 66 است، که به  هویت زن می‌پردازد. همه این فیلم‌ها و آثار ادبی، جز چند استثنا که گفته شد، فضای بلبشویی را ترسیم می‌کند که هنرمندان چه در حوزه هنری و چه بیرون از این حوزه، هنوز به توان تکنیکال نرسیده‌اند و نمی‌توانند فضای پررنگ انقلاب اسلامی را تبدیل به اثر هنری کنند، و همچنان به سمبولیک گرایی، بازگشت به قبل از انقلاب اسلامی و همان جریان ساواک بازی و چریک شهری می پردازند.

چاپ «رازهای سرزمین من» نوشته رضا براهنی در سال 67، نقطه عطف و یک تلنگر بسیار جدی برای نویسندگان مسلمان بود، تا جای خالی ناگفته‌های خود را از انقلاب 57 پیدا کنند و ضرورت نوشتن رمان درباره انقلاب 57 را درک کنند.

پیش از این، در سال های 57 تا 67، رمان‌ها یا توسط نویسندگانی ناآگاه نسبت به زبان رمان، نوشته می‌شود، یا توسط نویسندگانی که رمان را به سمت و سویی خلاف جریان جامعه روز می‌برند، یا توسط نویسندگانی که به شدت درگیر نمادها و سمبل‌ها هستند، مثل «آتش بدون دود»، «طاعون در یک جزیره ناشناس»، «سلول 18»، «ما صبر می‌کنیم»، «جای خالی سلوچ»، «خون پای نخل»، «دهقان‌ها» که در سال 58 منتشر می‌شوند و وجه قالب آن‌ها محصول شرایط اجتماعی سال های نزدیک به انقلاب است و حاوی دیدگاه‌های سیاسی با بن مایه ظلم ستیزی، عصیان، نمایش فقر و فاصله طبقاتی است، اما با همان نگاه سمبول‌گرا و تمثیلی.

مثلا رمان «دهقان‌ها» بیشتر تداعی‌کننده جنبش دهقانان روس است و «دُن آرام» نوشته میخائیل شولوخوف را تداعی می‌کند. این تداعی‌ها در ادبیات داستانی سال‌های اول انقلاب بسیار زیاد است، انگار نه تنها فرم ادبیات روس، که درون‌مایه تفکر روس هم بر ادبیات ما سیطره دارد.

در یک جمع‌بندی نهایی می‌توان گفت، سال‌های 57 و 58 و 59 ادبیات چپ، تنها مدعی بلامنازع ادبیات انقلاب است و تلاش دارد با تولید اثر هنری جریان انقلاب را به سمتی مورد قبول خود تغییر دهد، سینما و تلویزیون جز چند استثنا، هنوز در اتفاقاتِ سال‌های پیش از انقلاب سیر می‌کند و انگار می‌خواهد سال‌های کم کاریِ پیش از انقلاب را جبران کند، محمود گلابدره‌ای با چاپ کتاب «لحظه‌های انقلاب» در سال 58، یک تنه آثار ادبیِ طیف چپ را به زبان رمان، نقد می‌کند و در نهایت با چاپ کتاب «رازهای سرزمین من» اثر رضا براهنی در سال 67، تلنگری جدی به نویسندگان مسلمان وارد می‌شود تا جایگاه از دست رفته خود را در روزهای انقلاب، با نوشتن رمان به دست آورند. در این سال‌ها با آغاز جنگ نیز رد پای آن در ادبیات و سینما، به مرور بیشتر و بیشتر می‌شود. از ابتدای جنگ تا سال 67 جریان ادبی کشور، پیرو ادبیاتِ «دفاع مقدس» است. اما با پایان جنگ، ادبیات به گفتمانی غیر تهییجی می‌رسد و سال‌های پس از آن، آثار به دو جبهه تقسیم می‌شوند، «ادبیات ضد جنگ» و «ادبیات دفاع مقدس».

در دل ادبیات دفاع مقدس، نویسندگان شروع به بازسازی چهره‌های واقعی فرزندان این آب و خاک می‌کنند، و آثارشان دست مایه ساخت فیلم و سریال‌های بسیاری در این زمینه می‌شود، که در گفت‌های بعدی بیشتر به آن می‌پردازیم. ادامه دارد...    

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران