فقدان اقلیم، بی‌هویتی و سرگردانی ادبیات داستانی

فقدان اقلیم، بی‌هویتی و سرگردانی ادبیات داستانی

ادبیات اقلیمی یک نقطه شروع دارد، دوره‌هایی از فراموشی را تجربه کرده است و هربار یک احیاگر پیدا شده و این گونه ادبیات داستانی هویت­مند را احیا کرده است.

خبرگزاری تسنیم‌، سعید تشکری:

در این گفت بنا دارم جایگاه اقلیم را در «ادبیات داستانی» در بستری وسیع‌تر بررسی کنم که پیش از این در گفت‌وگوهایم درباره جایزه جلال به آن مختصر اشاره کردم و به رنج حاصل از فقدان اقلیم در ادبیات داستانی بپردازم، فقدانی که داستان ما را تبدیل به داستانی همه جایی و هیچ کجایی می‌کند و مخاطب را به نوعی به بی‌هویتی و سرگردانی دعوت می‌کند.

رمان‌هایی در هر جا، هر مکان و گاهی حتی هر زمان. برای ورود به این مبحث، نقشه کلی یادداشت را ترسیم می‌کنم، تا بدانیم قرار است از کجا شروع کنیم و به کجا برسیم. هدف ما یک سه گامِ علمی، برای رسیدن به یک پرتاب سه امتیازی است.

گام اول توافق بر سر تعریف اقلیم و ادبیات داستانی اقلیمی است. گام دوم بیان تاریخچه، کشف فراز و فرودها، و اهمیت آن، و گام سوم بازشناسی مکاتب اقلیمی مختلف در ادبیات داستانی معاصر ایران است، تا به پرتاب سه امتیازی دست یابیم. این پرتاب، رسیدن به یک جریان مداوم، زنده، و پویا در مکاتب مختلف و احیای داستان نویسی اقلیمی است و به نظر می‌رسد تنها راه رسیدن به این هدف، شناخت دقیق هرکدام از مکاتب اقلیمی و ضرورت احیای آن است. ضرورتی که آثار جشنواره‌ای آن را اثبات می‌کند. فقدانی که در 800 اثر ارسالی به جایزه جلال مشهود بود.

در گام اول بیایید برای سوال «داستان اقلیمی چیست؟» به پاسخی مورد توافق برسیم. اقلیم در معنای عامه، به آب و هوای جغرافیایی یک منطقه گفته می‌شود. اما تعریف اقلیم در ادبیات داستانی صرفا مختص به آب و هوا نیست، و این تنها یکی از پارامترهای موثر بر این گونه ادبیات داستانی است، مارتین گری تعریف نسبتا کاملی از ادبیات اقلیمی دارد و در جایی می‌گوید: «ادبیات اقلیمی، ادبیاتی است که تأکیدش بر جغرافیا، آداب و رسوم و گفتار محل خاصی است و درباره آن محل، بیشتر توضیح جدی می‌دهد تا اطلاعات پیش زمینه‌ای صرف» به این پارامترها می‌توان پوشش، فولکلور و حتی شیوه‌های تفکر و احسـاس مـردم یـک منطقه را به عنوان عناصر داستانی متمایز کننده و مشخص‌کننده یک اقلیم خـاص اضافه کرد و این خصوصیات بـه عنـوان پایه و اساس داستان کارکرد دارد، به مفهوم دیگر می‌توان گفت داستان اقلیمی، گونه‌ای از علم مردم‌شناسی را با زبان و جهان داستان ارائه می‌دهد.

و اما گام دوم؛ ادبیات اقلیمی یک نقطه شروع دارد، دوره‌هایی از فراموشی و فرود را تجربه کرده است و هربار یک احیاگر پیدا شده و این گونه داستانیِ هویت­مند را احیا کرده است. یادمان باشد در پیگیری سرنخ های ادبیات اقلیمی، میان احیا و اولین زایش، تمایز قائل شویم. برای تفکیک این دو از یکدیگر بهتر است تاریخچه داستان‌نویسی اقلیمی را به دو بخش تقسیم کنیم. نیمه اول قرن و نیمه دوم قرن.

ما یک مهمترین داریم و یک اولین. از مهم‌ترین رمان‌های اقلیمی روستایی، رمان «دختر رعیت» نوشته م.ا به‌­آذین (محمود اعتمادزاده) در دهه30 است. اما اولین داستان اقلیمی در ادبیات داستانی ایران را می‌توان در سال 1305 یافت، رمانی به نام «روز سیاه کارگر» نوشته احمد خداداده کرددینوری. نویسنده‌ای با تعلقات سیاسی به حزب دموکرات عامیون ایران. 

داستان، روایتِ یک دهقان به اسم بختیار است که زندگی سرشار از سختی را می‌گذراند. اقلیمِ این داستان متعلق به منطقه غرب کشور و در سه ناحیه کرمانشاه، کردستان و همدان است. ما بعد از این رمان، به سال 1309 و رمان «مرقد آقا» نوشته نیما یوشیج می‌رسیم. داستانی طنز و رقم خورده در اقلیم شمال ایران.

این رمان راویِ تعصبات و جهل عوام است، که در لحظاتی به واسطه همین خرافات مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند. در این داستان طنزآمیز ما شاهد تراژدی زندگی ستار هستیم، ستار که در ابتدا خود باعث بوجود آمدن یک اعتقاد کاذب در بین عوام می‌شود، و بعد از عوام‌فریبی، از این اعتقاد کاذب مردم استفاده می‌کند و در آخر خود ستار قربانی این حادثه می‌شود.

این اولین داستان‌های اقلیمی، تبدیل به یک جریان زنده و پویا نمی‌شوند و ما تقریبا تا دهه 30 دیگر نمونه موفق و شاخصی از داستان اقلیمی در دست نداریم. تا سال 1326 که داستان کوتاه «گیله مرد» نوشته بزرگ علوی منتشر می‌شود. گیله‌مرد، روستایی گیلانی مبارزی است که به جنبش دهقانی می‌پیوندد و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش به جنگل پناه می‌برد. داستان روایت­گر سه مرد است، گیله مرد و دو محافظ که او را به فومن می‌برند و داستان در همین حرکت و اقامت در قهوه‌خانه‌ای نزدیک مقصد در یک بستر اقلیمی روایت می‌شود.

در دهه 30 می‌توان گفت داستان اقلیمی به آرامی جایگاه خود را در گونه‌های مختلف ادبیات داستانی پیدا می‌کند و یکی از قله‌های خود را با نوشتن رمان اقلیمی روستایی به نام «دختر رعیت» نوشته م.ا­ به‌­آذین در سال 1327 فتح می‌کند. داستان روایت­گر اواخر دوره احمدشاه در اقلیم رشت است و با اشاره‌هایی به قیام جنگل و جمهوری شورایی سوسیالیستی گیلان و شکستش، زندگی دختری روستایی را در خانه ارباب را روایت می‌­کند.

نمونه موفق دیگری از ادبیات اقلیمی در دهه 30 داستان کوتاه «چرا دریا طوفانی شده بود» نوشته صادق چوبک است که در سال 1328 منتشر می‌شود. 

در دهه 40 با اعزام سپاهیان دانش به روستاها و آن تصادم ضددینی و فرهنگی میان جامعه روستایی و جامعه شهری، داستان‌نویسی اقلیمی به عنوان یک جریان رسمی و گونه جدیدی از داستان‌نویسی، بـه مسائل و موضـوعات بـومی و محیطـی پـرداخت و نویسندگانی ظهور کردند که با نوشتن داستان‌های اقلیمی و روستایی، نه تنهـا خود را به عنوان چهره‌هایی ممتاز در این شیوه از داستان‌نویسی معرفی کردند، بلکـه موجد سـبکی شدند که علی‌رغم همه فراز و نشیب‌ها، تا امروز دوام یافته است. 

بنابراین شیوه داستان‌نویسی اقلیمی را بـه صورت یک گرایش مشخص و شناخته شده ادبی باید در سال‌های پس از 1340 جستجو کرد، به طوری که طی سال­‌های 1340 تا 1360 بیشتر این نوع داستان­‌ها نوشته شـده‌انـد.

این چکیده‌ای از حیاتِ داستانِ اقلیمی در نیمه اول قرن است، پیش از پرداختن به آن در نیمه دوم قرن، برای تنفس از تاریخچه، بیاییم به این پرسش پاسخ بدهیم. «اهمیت داستان اقلیمی در چیست؟» ببینید اگر ما اقلیم را در داستان حذف کنیم، در حقیقت کارکرد مردم‌شناسی ادبیات داستانی را انکار کرده‌ایم. اگر اقلیم در داستان‌ها وارد نشود، آنچه می‌ماند مشتی تیتر تکراری است. برای روشن‌تر شدن مسئله بیایید به یک تیتر بپردازیم.

انقلاب مشروطه. خوب ما تا کی قرار است داستان‌های مشروطه در تبریز یا تهران را بخوانیم؟ آیا مشروطه در مشهد روایتی دیگر نداشته است؟ آیا همه جا رویداد مثل تبریز و تهران بوده است؟ قطعا این طور نیست و اینجاست که ورود اقلیم به ادبیات داستانی یک تیتر تکراری و مُرده را احیا می‌کند و روایتی فراموش شده از یک منطقه جغرافیایی خاص را احیا می‌کند، و این کارکرد ادبیات است و نویسنده را به کشفی مقدس و لذتی مقدس می‌رساند و مخاطب در این اکتشاف و لذت شریک می‌شود و دیگر با شهرش غریبه نیست. بنابراین کارکرد دیگر ادبیات داستانی اقلیمی، معرفی آن اقلیم است، چه به ساکنین آن اقلیم چه به آن‌ها که در این اقلیم امکان زیست نداشته‌اند.

برگردیم به موضوع تاریخچه. در نیمه دوم قرن، بعد از انقلاب 57 و در دهه 60 ما با نظریه‌پردازی درباره داستان اقلیمی مواجه می‌شویم. در سال 1358 در مقالةه «گزارشی از داستان نویسی یک ساله انقـلاب» نخستین بار محمدعلی سپانلو از تأثیر اقلیم و جغرافیـای محیطـی بـر داسـتانهـای جنوبی می‌گوید، او پس از بررسی داستان­‌های چاپ شده در این سال، وقتی به نام بهـرام حیـدری و نسـیم خاکسـار می‌رسد، اصطلاح «مکتب خوزستان» را پیشنهاد می­‌کند و می‌­نویسد: «دو مجموعه «لالی» از بهـرام حیدری و «نان و گل» از نسیم خاکسار، احتمالاً بهترین دستـاوردهای قصه‌های کوتاه مـا در یکساله انقلاب‌اند.

از لحاظ سبک، هر دو مجموعه، خصـلتی یگانه دارند، اینـان بـه مکتبـی در داستان‌نویسی ایران متعلّق هستند که کم‌کم میتوان به آن اسمی داد؛ مکتب خوزسـتان.»

این اولین بار است نویسنده در مقاله‌ای برای داستان های اقلیمی، یک نام قائل می‌شود و از عبارت «مکتب خوزستان» استفاده می‌کند. نام یعنی آغاز تشخص. که در گفت‌های بعد، بیشتر به مکاتب مختلف اقلیمی و این تشخص می پردازم... .

ادامه دارد...

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران