یادداشت| مهدی نصیری و امتداد تحجرطلبی

یادداشت| مهدی نصیری و امتداد تحجرطلبی

"نصیری عمیقاً مشتاق است خود را به عنوان نماینده و نماد یک گفتمان تجدید­نظر­طلب خاص بازنمایی کند؛ اما اولاً، مایه و جوهره فکری لازم برای این جایگاه را ندارد و ثانیاً، برای ناظران، این سبک اپوزیسیون­ نمایی صرفاً یک نمایش رسانه‌ای است."

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، امیر فرشباف تحلیلگر مسائل سیاسی به نقد یکی از یادداشت‌های مهدی نصیری پرداخت که به نقد استکبارستیزی جمهوری اسلامی اختصاص داشت. فرشباف در یادداشت خود نوشته است «نصیری طوری جمهوری اسلامی را متهم به دشمن­ سازی می­‌کند که گویی آمریکا، رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب منطقه، دولت ­های بی ­آزار و اهل تعاملی بودند که جمهوری اسلامی آنها را تبدیل به دولت‌هایی متخاصم کرد! البته او معذور است؛ چراکه یکی از متوازن­ ترین سیاست خارجی­ های موجود در جهان معاصر که توانسته میان منافع ملی و اصول عقیدتی­‌اش توازن و هماهنگی ایجاد کند را ندیده و انکار می‌­کند.»

یادداشت آقای فرشباف به شرح زیر است:

مهدی نصیری در یادداشتی 450 کلمه‌­ای که در کانال تلگرام خود منتشر کرده است، طبق روال معهود، اموری را به جمهوری اسلامی نسبت داده و بعد هم خودش آنها را نقد کرده است. این یادداشت، صرف نظر از ابهام مندرج در عنوان آن (آقایان جمهوری اسلامی! کفر جهانی را رها کنید، سونامی کفر داخلی را دریابید) متشکل از یک روایت از پیامبر اکرم (ص) و چهار بند و فقره است. روایت مذکور که مطلع و مرکز بحث جناب نصیری است، در جلد اول کتاب کافی و ذیل بحث حقوق امام و رعیت آمده و نصیری با استفاده از تعبیر «و لَم یُفقِرهم فَیُکفِرَهم» ([مبادا حاکم] آنها را به تهیدستی بیندازد که از دین بیرون بروند) نقد خود را به جمهوری اسلامی با این مقدمه شروع می‌کند.

او در فقره ابتدایی مدعی می‌­شود: «جمهوری اسلامی که به نام دین و پیامبر برپا شده، پس از گذشت چهل و دو سال از تأسیس آن نه‌ تنها نتوانسته است توسعه و پیشرفتی متناسب با امکانات و ثروت مادی و انسانی ایران محقق کند؛ بلکه از کشورهایی چون ویتنام، اندونزی، ترکیه و مالزی که همزمان با استقرار جمهوری اسلامی در زمره کشورهای ضعیف و یا فقیر اقتصادی محسوب می‌شدند، با فاصله‌ای بسیار زیاد عقب مانده است و بخش عظیمی از مردم آن به زیر خط فقر رانده شده‌اند».

درباره این بند باید گفت که اولاً، معلوم نیست جناب نصیری این اطلاعات را از چه منبع یا منابعی اخذ کرده و باز معلوم نیست بر حسب کدام روش تحلیلی به چنین استنتاجی دست پیدا کرده‌‌اند؟ آیا از شاخص‌های تعیین و اندازه­ گیری توسعه آگاه هستند و می‌دانند که صرف شاخص‌های اقتصادی برای تعیین توسعه کافی نیست؟ طرفه اینکه حتی به لحاظ اقتصادی هم مثلاً همین کشور ترکیه که مورد استناد جناب نویسنده قرار گرفته است، دارای اقتصادی بسیار شکننده و آسیب  ­پذیرتر از ایران است و همین الان هم به هیچ وجه به لحاظ اقتصادی وضعیت خوبی ندارد.

همچنین، نباید فراموش کرد که این کشورهای مورد استناد نویسنده، در معرض حداقل دشمنی آمریکا و اتباعش هم قرار نگرفته­ اند که اگر قرار می‌گرفتند، مسلماً با فروپاشی و نابودی نظام اقتصادی مواجه می­ شدند و شاید دیگر اثری در تاریخ معاصر از ایشان نبود تا مورد استناد جناب نصیری قرار بگیرند و البته بر هیچ ناظر منصف و مطلعی پوشیده نیست که همین موضوع، خود دلالت بر استحکام ساختار اقتصادی ایران دارد.

ثانیاً، ای کاش نویسنده محترم انصاف بیشتری به خرج می‌داد و نظام برخاسته از انقلاب اسلامی سال 57 را با نقطه مقابل آن مقایسه می­کرد، نه با کشورهای بی ­ربطی همچون ویتنام! جمهوری اسلامی اگر بناست به صورت تطبیقی و علمی زیر تیغ تحلیل، نقد و مقایسه برود، منطقی‌تر است مثلاً با مصر مقایسه شود؛ چراکه از یک­سو، همزمان با انقلاب اسلامی، در مصر رویکرد مقابل ایران یعنی سازش با صهیونیست‌ها اتخاذ شد و از سوی دیگر جوهره یادداشت جناب نصیری هم نقد استکبارستیزی جمهوری اسلامی است، هرچند ایشان مانند قبل، با کم دقتی، دو مقوله استکبارستیزی و کفر ستیزی را با هم خلط کرده و این همان انگاشته‌اند که البته غلطی مضاعف است؛ زیرا اولاً این دو مقوله بر حسب معنا با یکدیگر تغایر کامل و صریح دارند و ثانیاً نسبت دادن سیاست کفرستیزی به جمهوری اسلامی یک گزاره کاذب است که نیاز به اثبات و توضیح و استناد ندارد. در نتیجه، بند اول این یادداشت، مجتمع از عناصری بی‌ربط و داده­ هایی کاذب و نیز مبتنی بر درک و دریافتی بسیط و عامیانه است که صرفاً با اغراض رسانه­ ای به جمهوری اسلامی نسبت داده شده است.

وی در بند دوم می­گوید: «ابعاد این فقر در سال‌های اخیر آنقدر گسترده بوده است که آمار جرایمی چون سرقت و تن فروشی را به شدت افزایش داده و بدتر از همه جامعه‌ای که قرار بود با تشکیل یک حکومت دینی به خداوند نزدیکتر شود، روز به روز از اعتقادات دینی فاصله می‌گیرد و بر ابعاد دین‌گریزی و دین‌ستیزی آن افزوده می‌شود».

در این بند نیز نقص دستگاه تحلیلی نویسنده ظاهر است. از یک­سو، چنان محو یافته‌ها و بافته‌های خویش است که چشم بر حقیقت و واقعیت بسته و از سونامی کفر و الحاد مردم سخن می‌­گوید، غافل از اینکه اکثریت مردم ایران در همین ایام مورد استناد جناب نصیری بارها به مناسبت‌­های متعدد و مختلف نشان داده‌اند که -حتی بر خلاف برخی ظواهر- اعتقادات و باورهای مذهبی­‌شان ثابت و استوار است. شاید نویسنده محترم فراموش کرده باشند، ولی ما از بابت تذکار به ایشان، از وقایعی همچون تشییع پیکر شهدای غواص، تشییع شهید حججی، تشییع پیکر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، برگزاری مراسم عزا و شادی اهل بیت (ع) و مناسکی همچون احیای عمومی شب‌های قدر و غیره در مناطق و مقاطع مختلف کشور به مثابه ظهور زیست دینی فردی و اجتماعی و حیات اعتقادی مردم ایران یاد می­‌کنیم.

همچنین بیان ایشان در این بند مبتنی بر یک مغالطه است؛ مغالطه تعمیم نابجا که در آن ایشان مواردی که -به فرض صحت- در حیطه اختیارات یکی از قوای کشور یعنی قوه مجریه است را به تمام نظام نسبت داده و دولت را مساوی و این­ همان با نظام پنداشته است. ناگفته نماند که نظرگاه ایدئالیستی، تخدیری و بسیط ایشان درباره ماهیت و غایت جمهوری اسلامی از یک­سو و مدینه فاضله مهدوی از سوی دیگر و خلط ارادی یا غیر ارادی احکام و ویژگی‌های این دو با یکدیگر، در طرح چنین گزاره‌هایی نقش تعیین کننده‌­ای دارد.

در بند سوم که محور اصلی یادداشت است، صریحاً معنای موردنظر خود را به مخاطب القا کرده و سیاست خارجی کفرستیز موهوم خود را اصلی‌ترین عامل فقر و فلاکت مردم معرفی کرده و می‌نویسد: «بدون تردید، از جدی‌ترین عوامل این فقر و فلاکت و عقب ماندگی دردآور تحمیل شده بر ملت بزرگ ایران، سیاست خارجی نامتوازن و دشمن‌سازی بوده که در سودای مقابله و محو کفر و استکبار جهانی بوده است؛ اما نه تنها منتج به تضعیف جبهه کفر مورد نظر مقامات انقلابی ایران نشده، بلکه از جهاتی سبب تقویت آن بوده است که یکی از نشانه‌های آن جولان و تحرکات رو به تزاید رژیم اسراییل در منطقه و حتی قدرت شگفت آن برای نفوذ در ایران و حمله به مراکز اطلاعاتی، هسته‌ای، نظامی، شبکه‌های اداری و ترور دانشمندان ایرانی است و هر بار که عملیاتی انجام می‌دهد، پوزخندی معنادار به رجزخوانی‌های علیه خود توسط مقامات سیاسی و نظامی ایران می‌زند».

نصیری طوری در این بند، جمهوری اسلامی را متهم به دشمن­ سازی می­‌کند که گویی آمریکا، رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب منطقه، دولت ­های بی ­آزار و اهل تعاملی بودند که جمهوری اسلامی آنها را تبدیل به دولت‌هایی متخاصم کرد! البته او معذور است؛ چراکه یکی از متوازن­ ترین سیاست خارجی­ های موجود در جهان معاصر که توانسته میان منافع ملی و اصول عقیدتی­‌اش توازن و هماهنگی ایجاد کند را ندیده و انکار می‌­کند؛ جمهوری اسلامی با همان قوتی که می‌تواند از امنیت ملی و منافعش دفاع کند، در همان راستا و به همان صورت، می­ تواند از مبانی عقلی و اعتقادی‌‌اش هم سخن بگوید. به بیان دیگر، این هماهنگی، توازن و اتحاد دو سویه را در هر دو وجه سیاست خارجی می‌توان ملاحظه کرد؛ یعنی هم در رویکرد تقابلی و تهاجمی در برابر دولت‌های متخاصمی همچون رژیم صهیونیستی و مسئله آزادی قدس و هم درمورد رویکرد تعاملی و دوستانه با همسایگان و هم‌پیمانانش، می‌توان منافع ملی را برحسب اصول و آرمان‌ها و برعکس تحلیل کرد.

باز حقیقت دیگری که به نظر می‌­رسد ناخواسته و ناخودآگاه از دید جناب نصیری مخفی مانده، دست بالای عملیاتی و میدانی جمهوری اسلامی نسبت به رژیم صهیونیستی است. شبهه­‌ای که در این بند القا می‌­شود، گزاره «تقویت رژیم صهیونیستی بر اثر سیاست‌های جمهوری اسلامی» است که ریشه در عملیات روانی صهیونیست­‌ها و نشر اخبار حمله به امکانات صنعتی و اقتصادی کشور از جمله نیروگاه نطنز یا ترور شخصیت­‌های علمی و نظامی کشور دارد، درحالی ­که نویسنده این یادداشت، گویا نسبت به این واقعیت مهم، راهبردی و سرنوشت‌ساز التفات ندارد که جمهوری اسلامی اولین حکومتی است که در طول تاریخ معاصر توانسته رژیم صهیونیستی را به لحاظ عملیاتی در مرزهای خود به اصطلاح قفل کرده و نسبت به خطر تجاوز این رژیم به ایران و حتی سایر مناطق غرب آسیا بازدارندگی ایجاد کند و این ترورها و خرابکاری ­های پنهانی نیز اتفاقاً ناشی از همان استیصال و عجز عملیاتی است که البته بی پاسخ هم نمانده است.

همین بازدارندگی مذکور، معلول هماهنگی و توازن تأمین امنیت و منافع ملی با اصول اعتقادی است که پیش از این اجمالاً به آن اشاره شد.

در فقره چهارم و پایانی، نصیری به زعم خود تیر خلاص را می‌زند و بر اساس همان صورت­‌بندی و درک و دریافت اشتباه که ذکرش گذشت، وضعیت اقتصادی را به هر صورت ممکن، به سیاست خارجی پیوند می‌­زند و می‌­نویسد: «با این حساب، جا دارد مصرانه و خاضعانه از مسئولان عالی و نهادهای بالا‌دستی جمهوری اسلامی بخواهیم که پروژه کفرستیزی خارجی خود را با تدوین یک سیاست خارجی مبتنی بر عزت، حکمت و مصلحت، سریعاً متوقف کرده و با بازنگری در سیاست‌ها و عملکرد مسأله‌دار و ناکارآمد چهل ساله خود، سدی در مقابل سیلاب و سونامی رو به تزاید کفر داخلی که به مصداق «یخرجون من دین الله افواجا» هر روز هزاران پیر و جوان ایرانی را با خود می‌برد، ایجاد کنند و در غیر این صورت، منتظر رنسانس و رستاخیزی ویرانگر علیه دین و مذهب در آینده ایران باشند».

در تحلیل و تعلیل انگیزه مهدی نصیری در طرح چنین گزاره‌هایی به چند احتمال می ­توان اشاره کرد؛ اولین و مهم­ترین آنها استفاده از امکانات فضای مجازی و رسانه­ ای و آزادی بیان حاکم بر کشور در راستای کسب اشتهار و جلوگیری از حذف و فراموشی رسانه‌ای است. نصیری می‌داند که اقوال و افکار او خریداری ندارد و مجبور است برای سوار ماندن روی موج و غرق نشدن در دریای فراموشی افکار عمومی، باید حرف­های متفاوت از پیشینه جاافتاده خود در اذهان بزند و از گفتمان مسلط اخباری­مسلک و ظاهرگرای خود در ادراک عمومی، به اصطلاح شالوده­شکنی کند. به خاطر همین مسئله است که ملاحظه می‌شود که حتی ابایی ندارد که در کنش رسانه‌ای خود همسو با عملیات روانی رسانه­های جریان ضدانقلاب، گزاره‌ها و پیام­هایی را به مخاطب خود القا کند.

ریشه دیگر کنش رسانه‌ای اخیر او صرف­نظر از گرایش او به سلبریتیسم، اتخاذ نوعی «رویکرد التماسی» است که در آن، برای فرار از گذشته خود به هر قیمت ممکن، سعی دارد خود را نزدیک و همسو با جریان تجدید­نظر­طلب نشان دهد؛ رویکردی که در سال­های اخیر مشاهده می‌شود توسط رئیس دولت‌های نهم و دهم در پیش گرفته شده که دلالت بر عدم تعادل و اعتدال روحی، اخلاقی و فکری این طیف اشخاص دارد.

دلیل سومی که به ذهن می‌رسد این است که ریشه دیگر فعالیت رسانه‌ای این روزهای مهدی نصیری، ناکامی تاریخی نظری و انسداد فکری او و جریان متبوع او است که بروز آن را به صورت نوعی فرافکنی سیاسی از طریق عملیات رسانه­ای و بیان اقوالی که در آن حداقل اهلیت لازم را ندارد، می‌توان ملاحظه کرد. نصیری و همفکرانش سال­هاست با تبلیغات گسترده و تخریب منتقدانشان خود را نماینده اندیشه صحیح اسلامی بازنمایی می‌کنند و به سایر گفتمان­ های رقیب در حوزه اندیشه اسلامی برچسب انحرافی می‌زنند؛ درحالی­ که به لحاظ نظری، هیچ محصول ایجابی‌­ای غیر از تکرار یک سلسله شعارهای کلی و خیالی و عدم ورود به عرصه تفکر اجتهادی و انتقادی نداشته‌اند.

نهایت سخن اینکه هر چند نصیری عمیقاً مشتاق است خود را به عنوان نماینده و نماد یک گفتمان تجدید­نظر­طلب خاص بازنمایی کند؛ اما اولاً، مایه و جوهره فکری لازم برای این جایگاه را ندارد و ثانیاً، برای ناظران، این سبک اپوزیسیون­ نمایی صرفاً یک نمایش رسانه‌ای است که ماحصل خاصی غیر از عرض خود بردن و زحمت دیگران داشتن، ندارد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon