علامه جعفری می‌توانست مکتب فلسفی جدیدی تأسیس کند/ فقط شارح مثنوی نبود؛ منتقد آن هم بود

علامه جعفری می‌توانست مکتب فلسفی جدیدی تأسیس کند/ فقط شارح مثنوی نبود؛ منتقد آن هم بود

گفتم: شما باید مکتب فلسفی جدیدی تأسیس کنید اما با کمال تواضع گفتند: این کار توان بالاتری می‌خواهد؛ به نظرم ایشان در این مسأله خیلی با تواضع برخورد کردند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، به مناسبت بیست و سومین سالگشت ارتحال استاد علامه محمدتقی جعفری(ره)، رضا برنجکار، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و از شاگردان مرحوم علامه، در گفت‌وگو با تسنیم به بیان خاطراتی از آن اندیشمند فقید پرداخته است که متن کامل آن را در زیر می‌خوانیم:

فلسفه , علوم انسانی ,

بنده توفیق داشتم که مدتی محدود در درس‌های نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری در منزلشان شرکت کنم و حتی یک جلسه از ایشان وقت خواستم و خدمتشان رسیدم که شاید یکی دو ساعتی طول کشید و سؤالات و مطالبم را خدمت ایشان عرض کردم و ایشان هم جواب‌هایی دادند که در ادامه نکاتی را در این باره عرض می‌کنم.

علامه جعفری، اسلام‌شناسی جامع در همه ابعاد آن بود
ایشان به اعتقاد من یک فقیه و اسلام‌شناس برجسته بود و البته غیر از اینکه در زمینه فقه عملی واقعا یک مجتهد کامل بود و در نجف نزد مراجع بزرگ درس خوانده بود، در مباحث اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی هم کار کرده بود و یک متخصص خبره بود. از همین جهت هم هست که می‌توانیم به ایشان علامه بگوییم چون واقعا دامنه تخصص و تبحر ایشان خیلی گسترده بود.

ایشان در وهله نخست یک اسلام‌شناس در همه ابعاد و زمینه‌ها بود و در سطوح مختلف فقه عملی و مباحث اعتقادی- اخلاقی ورود داشت. در ضمن کار ایشان به این نتیجه رسیده بود که برای اینکه دامنه اثرگذاری‌اش بیشتر بشود ضرورتاً باید آثار غربی‌ها را مطالعه کند و این مطالعه هم در زمینه‌های مختلف بود.

مطالعات ایشان فقط در زمینه فلسفه نبود بلکه در مباحث اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و سعی می‌کرد آثار آن‌ها را بخواند و مطالب آن‌ها را مورد نقد و بررسی قرار دهد و کوشش داشت مسائلی که آن‌ها مطرح کرده‌اند را از دریچه نگاه اسلامی و قرآنی و اهل بیتی پاسخ بدهد.

شرح نهج البلاغه و شرح و نقد مثنوی ایشان نشان‌دهنده گستره وسیع اطلاعات ایشان است ایشان در این دو کتاب جا به جا نظریات و آرائی را مطرح می‌کند و به فراخور موضوع به نقد و بررسی آن‌ها می‌پردازد.

فلسفه , علوم انسانی ,

دامنه مطالعاتش محدود به آثار شرقی‌ها نبود
ایشان در عین تسلط نسبت به فلسفه و عرفان در اصل یک فقیه و متکلم بود و هدف اصلی‌شان تا آنجایی که من از نزدیک دیدم و در کتاب‌هایشان هم به چشم می‌خورد، دفاع از معارف قرآن و اهل بیت بود و لازمه این دفاع را آگاهی دقیق از حرف‌های دیگران می‌دانستند و دامنه آن را هم به متفکران شرق محدود نمی‌کردند بلکه به طور مبسوط زمینه و زمانه فرهنگ غربی را هم می‌شناختند و نکته‌های انتقادی خودشان را در میان می‌گذاشتند.

من چند خاطره از همان جلسه‌ای که از ایشان وقت گرفته بودم تا اشکالاتم را مطرح کنم دارم که شاید ذکر بعضی از آن‌ها خالی از لطف نباشد.

فقط شارح مثنوی نبود؛ منتقد آن هم بود
از جمله در بحث وحدت شخصی وجود من سؤالاتی را مطرح کردم ایشان فرمودند که شما فکر می‌کنید من که شرح مثنوی را نوشتم یعنی وحدت وجود را قبول دارم؟! مگر جلد فلان صفحه فلان را نگاه نکرده‌اید؟! و بعد شروع کردند به ذکر چند خاطره از بعد از چاپ این مجلدات و فرمودند من این نظریه وحدت شخصی وجود را در فلان جلد و فلان صفحه نقد کرده‌ام و حتی روی جلد کتاب هم نوشته‌ام: "نقد و بررسی و شرح" یعنی فقط شرح نیست، نقد و بررسی هم هست.

من اعتقادم راجع به ایشان این است که ایشان یک انسان آزاداندیش به معنای کامل کلمه بود، یعنی ایشان مقلد هیچ‌کس نبود.

فلسفه , علوم انسانی ,

تنها خط قرمزش قرآن و اهل بیت (ع) بود
بعضی‌ها مقید به یک فردند یعنی چشمشان یک فردی را (حالا فرض کنید ملاصدرا یا هر کس دیگری) می‌گیرد و از آن پس تابع محض او هستند. گاهی هم ممکن است یک پاورقی به آثار او بزنند مثلا خاطرم هست در دوران دانشجویی ما استادی داشتیم که می‌گفت من براساس هگل فکر می‌کنم و هرمسئله‌ای هم که پیش می‌آید می‌بینم براساس هگل چه باید گفت اما علامه جعفری این طور نبود و تنها خط قرمز ایشان و مبنایی که در آن تردید نداشت قرآن و وحی و سنت و اهل بیت بود. تمام اندیشمندان دیگر برایش به منزله افراد و افکاری موضوعیت داشت که ممکن است حرف‌هایشان حق باشد یا نباشد.

خاطره دومی از همین جلسه عرض کنم من چند تا اشکال به ایشان در مباحث فلسفی گرفتم که بعضی‌ها را جواب داد و بعضی‌ها را رد کرد و گفت قبول ندارم. من به ایشان گفتم: این طور که شما الان بحث می‌کنید به نظر می‌رسد که بعضی حرف‌های ملاصدرا را قبول دارید و بعضی‌ها را هم قبول ندارید؛ بنابراین شما باید فلسفه جدیدی را براساس این مبانی بیان کنید و حتی به ایشان گفتم که ما تصورمان این بود که شما صدرایی هستید ایشان گفت نه به هیچ وجه! روش من این است که به هر شخصی، حالا فرقی نمی‌کند مسلمان باشد یا نباشد غربی باشد یا نباشد، که آثارش را می‌خوانم و مطالبش را نقد و بررسی می‌کنم؛ نگاه تعبدی نداشته باشم و ممکن است بعضی حرف‌هایش را قبول کنم و بعضی را هم قبول نکنم. این طور نیست که کسی را دربست بپذیرم در واقع ایشان خیلی متواضعانه صحبت می‌کرد و من در عمرم کمتر فردی را با این تواضع دیده‌ام؛ آن موقع من سنی نداشتم و بیست و چند سالم بیشتر نبود.

به تأکید می‌گفت که من مقلد محض کسی نیستم
ایشان به تأکید می‌گفت که من به آثار دیگران نگاه می‌کنم اما مقلد کسی نیستم. حرف‌های خوبشان را می‌پذیرم و حرف‌های بد و ناصحیح‌شان را هم نمی‌پذیرم. من گفتم شما باید یک فلسفه جدیدی را شروع و تأسیس کنید که با کمال تواضع گفتند این کار از من برنمی‌آید و یک توان بالاتری می‌خواهد.

این کار وقت و توان زیادی می‌طلبد که از من برنمی‌آید و نمی‌توانم فلسفه جدیدی را از صفر تا 100 تأسیس کنم اما می‌توانم در مورد موضوعات مختلف نظر بدهم و بعضی مباحث ملاصدرا یا ابن سینا را که قبول می‌کنم با دلیل توضیح می‌دهم و بعضی مباحث‌شان را هم که قبول نمی‌کنم، با ادلّه و برهان رد می‌کنم اما این که بخواهم یک نظام جدید فکری-فلسفی بنا کنم و کتابی مثل اسفار بنویسم از من ساخته نیست.

به نظرم ایشان در این مسأله خیلی با تواضع برخورد کردند و از حیث توان نظری و قوّه فکری کاملا این توانایی را داشتند که اگر اقتضائات زمانه اجازه می‌داد بنیادهای فلسفه جدیدی را بگذارند.

گفتند بنا بر فتوا دادن ندارم، بروید از مرجع تقلیدتان بپرسید
به هرحال ایشان در زمینه فقه هم مجتهد بود اما خیلی احتیاط می‌کرد و یادم هست آن زمان یک بحثی راجع به زکات مطرح شده بود یک عده زکات را منحصر می‌دانستند به موارد منصوصه و یک عده فراتر می‌رفتند. ایشان ادله دو طرف را مطرح می‌کرد و بعد نظر خودش را ابراز می‌کرد. حالا دقیق خاطرم نیست که نظر ایشان کدام بود چون از آن زمان 30 و چند سال گذشته و ممکن است اشتباه کنم اما این قدر یادم هست که به هر حال ایشان یک نظریه‌ای را  تایید کردند اما بعد گفتند من بنا بر فتوا دادن ندارم، بروید از مرجع تقلیدتان بپرسید.

فلسفه , علوم انسانی ,

نقّادی منصف و مجتهدی چیره‌دست
به طور کلی اگر بخواهم ویژگی‌های ایشان را فهرست‌وار بیان کنم باید بگویم واقعا جامعیتی در علوم اسلامی و فقه شیعی و کلام و عرفان داشت که به ندرت در فرد دیگری به چشم می‌خورد.

ایشان حقیقتاً یک دانشمند جامع بود. انسانی نقاد و مجتهدی چیره‌دست که با قوّت و قدرت دیدگاه‌ها را مطرح و نقادی می‌کرد و بعد نظر خودش را می‌داد. از دیگر ویژگی‌های برجسته ایشان تواضع و فروتنی مثال‌زدنی‌اش بود یعنی شما وقتی کنارش می‌نشستید اصلا این احساس به شما دست نمی‌داد که ایشان می‌خواهد خودش را بگیرد و بگوید من علامه هستم یا سنم بالاتر است و چه و چه.

واقعا مثل دو فرد هم سنی که از حیث مراتب فضل و کمال هم در یک سطح‌اند با دیگران صحبت می‌کرد و در آن کلاس‌هایی که ما خدمتشان می‌رفتیم که بسیار باصفا بود، شوخی هم زیاد می‌کردند و به کرّات روی ضبطی که جلویشان روشن بود می‌کوبید و می‌گفت این شوخی خوب نیست ضبط شود و باز دیگران می‌آمدند ضبط را روشن می‌کردند.

در یک کلام ایشان انسان بسیار فروتن و خوش اخلاق و شوخی بودند و واقعا هم از نظر علمی و هم از نظر منش شخصی و اخلاقی واجد امتیازات منحصر به فردی بودند؛ خداوند ایشان را رحمت کند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران