روایت سربازِ حاج قاسم از روز تشییع سردار دل‌ها

روایت سربازِ حاج قاسم از روز تشییع سردار دل‌ها

سرباز شهید سپهبد قاسم سلیمانی در سالروز شهادت او نوشت: ۴۰ سال چله‌نشینی کرد تا نیمه شبی در شطی از مهتاب غسل شهادت کند و به زندگی جاودانه برسد که رسید.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، احمد یوسف‌زاده، از سربازان تحت امر شهید سپهبد قاسم سلیمانی با یادداشتی همزمان با دومین سالروز شهادت حاج قاسم، نام و یاد او را گرامی داشت. یوسف‌زاده پیش از این در کتابی تحت عنوان «شاید پیش از اذان صبح» خاطرات خود از شهید سلیمانی را تدوین و توسط انتشارات سوره مهر منتشر کرده بود. یادداشت او که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته، به این قرار است:

نوشتن برای مردی که خوش نداشت برایش بنویسند، سخت است. نوشتن برای ققنوسی که از خاکستر شدن باک نداشت سخت است، خاصه که نویسنده‌اش غریب‌وار در پیله تن دست و پا بزند.

داریم آماده می‌شویم دومین سالگشت حیات دوباره‌اش را عزا... نه!، گرامی می‌داریم که او نمرده است و نخواهد هم مرد. قاسم ما تازه دو سال است که متولد شده است:

پیراهن پاره پاره‌اش را بنگر     
زخم تن پر ستاره‌اش را بنگر

برروی زمین فتادنش را دیدی  
برخاستن دوباره‌اش را بنگر

40 سال چله‌نشینی کرد تا نیمه شبی در شطی از مهتاب غسل شهادت کند و به زندگی جاودانه برسد که رسید، اکنون از او چه می‌توان نوشت که به مراد پیوسته و بر سفره خود خدا روزی می‌خورد.

من فقط می‌توانم نوحه‌سرای دل افسرده خود باشم که نتوانست حتی به پایین‌ترین صخره از ستیغ آن قله سر در آسمان، دست بکشد:

قرةالعین من آن میوه دل یادش باد
که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد!

من فقط می‌توانم یکی از همین روزها که شهر کرمان زیارتگه رندان جهان شده است، بروم بنشینم در دامنه کوه صاحب‌الزمان، بالای مزارش، و همان شروه همیشگی‌ام را بخوانم که:

فلک داد و فلک صد داد و بیداد
فلک تخت سلیمان داد بر باد

بنشینم آن بالا و فوج فوج مردمی را نگاه کنم که جنگل انبوه صاحب‌الزمان را در می‌نوردند و مویه‌کنان بالا می‌آیند تا کبوتر سفید قبرش را بغل کنند و مثل مادری دلبند از دست داده، اشک بریزند.

می‌نشینم آن بالا و خاطرات قشنگش را به یاد می‌آورم و دل مهربانش را که شبیه دل هیچ ژنرالی نبود جز خودش. به یاد می‌آورم آن دو چشم سحرانگیزش را وقتی مثل دو دریای به هم رسیده، زیر سایه‌بان ابروهای پر پشتش می‌درخشیدند و مروارید محبت به ساحل چشمانش هدیه می‌دادند، آن‌گاه که واعظ بیت‌الزهرا(س)، روضه کشتی پهلو گرفته را می‌خواند.

از دامنه کوه پایین می‌آیم و به فاصله، آن گوشه کنارها می‌ایستم که مزاحم پروانه‌های اطراف شمع مزارش نباشم و به روزهایی فکر می‌کنم که لشکر سیاهدلان داعش، سوریه و لیبی و عراق را درنوردیده و تا نزدیکی مرزهای کشورمان جلو آمده بودند، اما از ترس علمدار رشید ما، وجود پا پیش گذاشتن را در حوالی مرزهایمان هم نداشتند.

نزدیک‌تر می‌شوم و طوفان خاطره آن شب می‌پیچد توی مغزم. دو سال پیش همین جاها ایستاده بودم در حالی که کمی آن طرف‌تر، چسبیده به دیوار مسجد صاحب‌الزمان، زیر شولای شب،  عده‌ای داشتند انگشت و انگشترش را در خاک می‌گذاشتند و ما مردم، مثل ابر بهار در آن شب سرد و سوزناک اشک می‌ریختیم.

 شراب نور که به رگ‌های شب دوید و اذان صبح را گفتند، سراپرده محل تدفین بالا رفته بود و از آن گردوی ثمری قنات ملک، بر روی زمین اثری نبود.
 ستاره‌ای پر نور هنوز داشت توی آسمان می‌درخشید.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران