گفتگو با جواد میری: تضاد شریعتی با امثال سروش و ملکیان بر سر رستگاری جامعه است/ جامعه حوصله اندیشه ندارد و می‌گوید برایم نان و آب می‌شود؟

گفتگو با جواد میری: تضاد شریعتی با امثال سروش و ملکیان بر سر رستگاری جامعه است/ جامعه حوصله اندیشه ندارد و می‌گوید برایم نان و آب می‌شود؟

جواد میری معتقد است جامعه‌ای که رنجور و خسته باشد، چندان حوصله اندیشه ندارد و منتظر یک مطلب مونتاژشده و آماده است. در این فضا اندیشمند نباید طبق ذائقه عوام یا قدرت عمل کند.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم _ 29 اردیبهشت 56، دکتر علی شریعتی نویسنده و متفکری که همه ایرانی‌ها لااقل نام وی یا برخی آثار او به گوششان خورده و خیلی‌ها هم حتما نوشته‌های وی را خوانده‌اند، درگذشت. از او آثاری همچون "فاطمه فاطمه است" تا " کویریات"، از "خودسازی انقلابی" تا "پدر، مادر ما متهمیم" و "ابوذر" و... برجای مانده است.

نام دکتر علی شریعتی بیش از همه با حسینیه ارشاد گره خورده است. حسینیه‌ای که سالها محل سخنرانی‌های پرشور و پر جمعیت او بود اما در سالهای اخیر هم کمتر نامی از متفکرانی همچون شریعتی است و هم اینکه شاهد برپایی مراسمات سخنرانی متفکران مانند آنچه در ارشاد شاهد بودیم، نیستیم. 

به مناسبت  ایام سالگرد رحلت شریعتی و فضای اندیشه‌ورزی در گذشته و کنون کشور،  به سراغ دکتر سید جواد میری رفتیم. آقای میری تحصیلکرده دانشگاه یوتبری سوئد و بریستول انگلستان در رشته جامعه‌شناسی و دانشیار جامعه‌شناسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است و سابقه تدریس در کشورهای چین و روسیه را دارد و مطالعات گسترده‌ای بر روی اندیشه‌های دکتر علی شریعتی داشته است.

متن زیر مشروح گفت‌وگو با آقای سید جواد میری است که در ادامه می‌خوانید: 

تسنیم: 29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی بود. شخصیتی که شاهد سخنرانی‌های پر شور ایشان در حسینیه ارشاد بودیم؛ برخلاف سالهای گذشته که تب شریعتی در جامعه زیاد بود و علاقه به مطالعه کتاب‌های شریعتی را در جامعه داشتیم، امروز احساس می‌شود با یک فضای زدودن شریعتی روبه‌رو هستیم؛ این فضای عمدتاً از سوی کسانی شکل گرفته که زمانی منادی شریعتی بودند اما امروز معتقدند که شریعتی و روشنفکران آن زمان تصمیم گرفتند دین را ایدئولوژیک کنند و تعریف‌شان هم از ایدئولوژیک کردن دین یک تعریف سیاه و تلخ است؛ برخی دیگر هم شریعتی را محدود به آثاری همچون هبوط یا ستایش هایش از امیرالمومنین علی(ع) می‌کنند. در این فضا، شریعتی برای امروز ما چه حرفی دارد؟

میری: خیلی ممنون که این فرصت را به ما دادید در خدمت شما باشیم. این پیشفرض و این مفروض که ما با نوعی از شریعتی‌زدایی مواجه هستیم و در دوران اخیر نوعی پروسه شریعتی‌زدایی در جامعه ما مطرح شده، قابل بحث است؛ این را نمی‌توان امر بدیهی مفروض انگاشت و بعد شروع به صحبت درباره‌اش کرد اما یک نکته مسلم است و آن اینکه هنگامی که شریعتی در حسینیه ارشاد در حال فعالیت در کنار سایر روشنفکران دهه چهل و پنجاه بود، حساسیت‌های ویژه در باب گفتمان‌ شریعتی بود.

در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی، شریعتی این را اذعان می‌دارد که یک خودآگاهی نسبت به وضعیت خودش دارد و داستان مکالمه‌اش با آن دوست فاضل خود را شرح می‌دهد؛ این نشان می‌دهد که شریعتی آن نقطه‌های محل مناقشه را می شناسد و برخلاف بسیاری از متفکران و روشنفکران گریز نمی‌کند بلکه وقتی می‌بیند یک جا در جامعه بر سر امری مناقشه است سراغ آن می‌رود و بحث می‌کند و فحشش را هم می‌خورد. 

شریعتی یک مفهومی به نام توطئه سکوت دارد؛ توطئه سکوت یعنی اینکه به نوعی قالب جریان‌ها و روشنفکران تصمیم قاطعانه و آگاهانه می‌گیرند که درباب شریعتی حرف نزنند و زمانی که حرف می‌زنند هم به نوعی حرف می‌زنند که حرف نزنند! این بحث شریعتی‌زدایی به این برمی‌گردد که گفتمان شریعتی مفاهیم و دغدغه‌هایی ایجاد می‌کند و بر نکته‌ای دست می‌گذارد که ایران و جهان اسلام در مواجه با تجدد و تغییر و تحولات تمدنی که بشر با آن روبه‌روست در یک وضعیتی قرار گرفته که یا باید راه اضمحلال را در پیش بگیرد و به قول تقی‌زاده ما باید کاملاً در هاضمه غرب خودمان را حل کنیم؛ این به هر دلیلی امکان‌پذیر نشد. 

در دوره پهلوی هم 57 سال تلاش بر این بود که مدرنیزاسیون آنگونه که بانک جهانی و تئوری‌های آن روزگار می‌گفت پیش برود اما شاه هم در سال 49 و 50 وقتی پول دستش می‌آید صحبت از تمدن ایران می‌کند. حرکت به سمت دروازه تمدن و برکشیدن هخامنشیان و... .  شخص شاه هم چه درست و چه غلط به این نتیجه رسید که جامعه ایران تفاوت‌هایی با جامعه غربی و اروپایی دارد؛ و به سمت ایران باستان رفت در حالی‌که همزمان هم تلاش می‌کرد شاه شیعه باقی بماند و با مراجع به نوعی یک ارتباط دوستانه و سیاست‌مدارانه و دیپلماتیک هم داشته باشد. همین کسی که تئوری‌های مدرنیزاسیون را می‌خواست دنبال کند، به این نتیجه رسید که اروپایی کردن ایران (Europeanisation) به معنای اینکه هم از لحاظ وجود اجتماعی اروپایی شود، امکان پذیر نیست لذا صحبت از برگشت به دوران طلایی می‌کرد.

شریعتی یکی از بحث‌هایی که مطرح کرد و مغفول ماند، صحبت از برگشت نمی‌کند، چراکه برخی از اسلامگرایان سلفی چه در ایران و جه بیرون از ایران سخن از برگشت به دوران طلایی اسلام می‌کردند؛ از نظر آنها این دوران طلایی دوره خلفای راشدین و تا حدودی دوران اموی و عباسی بود در حالی که برای بسیاری از شیعیان با نگاه شیعی، این دوران  طلایی نبود و اتفاقاً دوران ظلم و جور و فساد بوده و شیعیان هویت سیاسی خود را از اینجا گرفته بودند که در برابر این قدرت قاهر می‌‌جنگیدند.

** مدنظر شریعتی بازگشت به خویشتن وجودی بود نه باستان‌گرایی و یا سلفی‌گری 

تسنیم: در حقیقت گستردگی خلافت مدنظر آنها بود...

میری: بله؛ اما برای شریعتی نه برگشت به باستان ایده‌آل بود و نه برگشت به دوران طلایی اسلام بلکه صحبت از بازگشت به خویشتن وجودی کرد. این را کسی نفهمید نه اینکه نفهیمدند بلکه درک نکردند و مغفول ماند و اتفاقاً بین دو مفهوم برگشت و بازگشت کار تئوریک و نظری نشد که وقتی شریعتی صحبت از بازگشت به خویشتن وجودی می‌کند یعنی چه؟ مثلا مهرزاد بروجردی از دانشگاه سیراکیوس تز دکترای خود را در باب ایده روشنفکران ایرانی و بحث nativism(بومی گرایی) مطرح کرد و شریعتی را در آن قالب در کنار سید حسین نصر، سید فخرالدین شادمان و داوری اردکانی تعریف کرد و مدعی شد شریعتی هم صحبت از برگشت می‌کند در حالی که مفهوم کلیدی شریعتی بازگشت بود.

** مجاهدین خلق و فرقان شریعتی را پروژه رسیدن به قدرت کردند

بازگشت یعنی بازجستن و دوباره یافتن و جستجو کردن خویشتن وجودی نه خویشتن گذشته! یعنی زیستن در اکنون و وجود داشتن در اکنون؛ وجود، عنصر و مولفه‌ای نیست که در گذشته باشد بلکه تو نسبتت را با ایران و اسلام و تشیع و نسبتت را با تحولی به نام مدرنیته در این دوران بازتعریف می‌کنی. این کلان پروژه شریعتی بود که در پیش از انقلاب به معنای دقیق کلمه درک نشد و کسانی که خود را وام‌دار شریعتی می‌دانستند مانند سازمان مجاهدین خلق و فرقان، پروژه شریعتی را کاملا به معنای پروژه رسیدن به قدرت تعریف می‌کردند. شریعتی تئوری قدرت نه اینکه نداشت بلکه «امت و امامت» تئوری قدرت وی بود اما پروژه شریعتی در دست گرفتن قدرت نبود بلکه پروژه اصلی وی یک پروژه فرهنگی بود که نه فقط مخصوص ایران بلکه مخصوص جهان اسلام و انسان امروزی بود.

** شریعتی امروزه در کنار بهشتی و مطهری و شهید صدر در حال بازیابی است

شریعتی صرفاً در باب مسلمانان و شیعیان حرف نمی‌زد بلکه برای مثال وقتی مکتب فرانکفورت درباب جامعه مصرفی و نگاه انتقادی صحبت می‌کند، صرفاً درباره آلمانی‌ها یا اروپایی‌ها حرف نمی‌زند بلکه تحولی در جهان رخ داده و انسان را درگیر خودش کرده و موجودی به نام انسان را به وجودی تک ساحتی تقلیل داده و این انسان تک ساحتی می‌خواهد از این بند رهایی پیدا کند.

لذا در بحث شریعتی زدایی شاید بهتر باشد که گفت امروز ما وارد دورانی می‌شویم که شریعتی در کنار متفکران دیگری مثل مطهری، بهشتی، سید حسین العطاس، طالقانی، مالک بن نبی، سید محمد نقیب‌العطاس، سید محمد باقر صدر و امام موسی صدر آرام آرام در حال بازیابی شدن هستند و ما بار دیگر به اینها رجوع کنیم و در یک افق تاریخی جدیدی آنها را بازخوانی کنیم.

** نظرات امثال شریعتی آلترناتیوی در جهان چند قطبی و متکثر امروز است 

اگر در گذشته صحبت از مدرنیته‌های متکثر به‌عنوان یک نظر روشنفکرانه و برج عاجی تلقی می‌شد، امروزه با تحولاتی که در جهان اتفاق افتاده و چند قطبی شدن جهان و حتی شکل کاپیتالیسم که در گذشته یک نظام تمامیت‌خواه جهانی بود، شرایط تغییر کرده  و امروز از نظام‌های سرمایه‌داری با انواع گوناگون و متفاوت صحبت می‌شود.

این امکان خودش فضایی را در افق تاریخی بشریت ایجاد کرده که بحث‌هایی که شریعتی می‌کرد صرفاً بحث‌های آوانگاردی و روشنفکری تلقی نشود بلکه آلترناتیوی در پیش‌روی بسیاری از کشورهایی بود که تاریخ و عقبه متفاوتی از اروپای غربی دارند و تجربه‌ی کلنیالیزم و استعمار را هم نداشتند و قدرت استعماری نبودند و روشنگری را به نوع دیگری تفسیر می‌کنند. در حقیقت  تمدن و مدنیت را کاملاً ذیل چارچوب روشنگری نمی‌بینند و تلاش می‌کنند نسبت خود را با روشنگری تعریف کنند و پرسش‌شان پرسش کانت نیست که روشنگری چیست؟ بلکه می‌گویند نسبت ما با این روشنگری چیست؟ 

وقتی نسبت و موقف و موضع و ایستادن تاریخی متفاوت باشد، پرسشت از روشنگری چیز دیگری است. این فضایی است که ما ایجاد نکردیم بلکه تغییر و تحولات تاریخی بشر جهان را امروز به اینجا رسانده و ایران و جهان اسلام به نوعی در بخشی از این تغییر و تحولات قرار گرفته است و خود این موضع و مقام یک امکاناتی پیش روی ما گذاشته است. این متونی که به نام متون انتقادی دهه 40 و 50 از محمد جواد مغنیه در لبنان تا امام موسی صدر، سید محمد باقر صدر و در شبه قاره هند و پاکستان علامه اقبلا لاهوری، متفکران مسلمان در جنوب شرق آسیا یا در اروپا و آمریکا که مسلمانان بعنوان یک جریان در حال تفکر هستند، یا در روسیه و مسلمانان قفقاز، در ترکیه و آفریقای اسلامی بحث‌هایی ارائه می‌دهند که مجموعه آنها چشم‌اندازهایی را پیش روی انسان امروز و انسان ایرانی قرار می‌دهد.

سید موسی صدر | امام موسی صدر , شهید صدر , اندیشه سیاسی ,

** چرا جامعه مطالب مونتاژشده را بر اندیشه مقدم می‌دارد؟

تسنیم: این فضایی که به‌وجود آمده و ما هم در شکل گیری آن سهمی داشتیم و بخشی از آنها متعلق به ایران بودند، جامعه ما آیا می‌طلبد که به این سمت برود؟ چون از سمت دیگری فضایی را داریم که جامعه چندان خریدار این بحث‌ها نیست و حتی ساحت اندیشه مبتذل شده؛ چه مقدار می‌توان امیدوار بود که مجدداً این بحث‌ها بین مردم رواج پیدا کند؟

میری: جامعه جهان اسلام و مشخصاً جامعه ایرانی، یک جامعه رنجور و خسته است. این جامعه خسته است و جامعه رنجور و خسته مثل کشتی‌گیری است که پنج دقیقه مبارزه کرده و سه امتیاز عقب است و نفس کم آورده پس چکار باید کند؟ تب جامعه بالاست و این تب بالای جامعه و این خستگی و رنجوری موجب شده که عرصه تفکر یا عرصه اندیشه چندان حوصله ندارد و یک چیز حاضر و مونتاژ شده می‌طلبد؛ اینجا متفکران و اندیشمندان وظیفه‌شان چیست؟ آیا باید طبق ذائقه عوام خود را تعریف کنند و یا طبق ذائقه قدرت؟ اتفاقاً ساحت اندیشه ساحتی است که هر دو قطب را پشت سر بگذارد نه اینکه خودش برود و براساس ذائقه توده یک چیز مونتاژ شده بدهد.

تا حرفی از شریعتی و امام موسی صدر می‌زنی، توده می‌گوید این برای من پول می‌شود؟ نان می‌شود؟ خیر؛ هیچ جا حرف‌های هایدگر هم نان نمی‌شود اما فضایی را ایجاد می‌کند که در آن فضا آن وقت اقتصاد رشد می‌کند و فرهنگ قدرت بازیابی و توانمندسازی جامعه را ایجاد می‌کند. قدرت هم می‌گوید اینها چه خدمتی به من می‌کند؟ اتفاقا ممکن است نقد قدرت باشد چون اگر قدرت کارش را درست انجام می‌داد و وظایفِ ساحات خودش را انجام می‌داد، جامعه به این رنجوری و خستگی نمی‌رسید.

 ** جامعه امروز ما همان جامعه‌ای است که شریعتی و آل احمد درباره‌اش انذار می‌دادند

تسنیم: در جامعه امروز ما یکی دیگر از مشکلات این است که بیش از اندیشمند، سلبریتی‌ها مرجعیت پیدا می‌کنند و جای اندیشمند می‌نشینند. 

میری: جامعه‌ای که ما امروز درباره‌اش صحبت می‌کنیم و در آن زندگی می‌کنیم، جامعه‌ای بود که از دهه 40، شریعتی و جلال آل احمد انذار می‌دادند به آن سمت نرویم و آن جامعه مصرفی بود. ما الان در جامعه مصرفی هستیم و وقتی در این وضعیت هستیم، به قول پیِر بوردیو ذائقه‌ها تغییر می‌کند و وقتی ذائقه تغییر کرد، محصولاتی که به دنبالش بود محصولاتی نیست که در جامعه پیشا مصرفی قرار گرفته؛ امروز هر جامعه‌ای با یک سری دیمون‌ها یا دیوها و شرارت‌ها مواجه است. شرارت‌هایی که جامعه با آن مواجه است با شرارت‌های 50 سال پیش متفاوت است لذا مخاطب‌ها هم تغییر کرده است. سلبریتی‌ها هم یک فانکشنی دارند و وقت ما را مصرف می‌کنند و یک صنعتی به نام صنعت سرگرمی و فراغت داریم. 

فرد بعد از 8 ساعت  و 9 ساعت کار یا گاهی اوقات 16 ساعت کار، فرصت و قدرت و توان ندارد که تفسیر موضوعی قران بخواند یا در باب نهج‌البلاغه مطلب گوش کند بلکه باید برود چیزی گوش کند و سرگرم بشود. این سرگرمی برای این آدم در این جامعه سلبریتی یک کارکردی دارد اما من برای مثال کارکرد ندارم بلکه ممکن است حرف‌های من او را آزار دهد. ما در ساختاری هستیم که پول و منابع و سرمایه طوری است که 16 ساعت باید کار کرد و آن 8 ساعت باید طوری گذارند که فردا بتوان سرکار رفت. این را وقتی درباب اندیشه صحبت می‌کنیم، در این ساختارهای اقتصادی و اجتماعی خود را درنظر بگیریم و صرفاً یک نگاه نوستالژیک نداشته باشیم.

دهه 40 یک مرز بود. مرز بین جامعه‌ای ارباب رعیتی که در حال پرش به جامعه صنعتی بود و سرمایه در آن رشد می‌کند و شهرها تغییر می‌کند و نسبت روستا به شهر از 29 درصد در سال پنجاه و هفت به 40 درصد می‌رسد و در سال 1400 می‌بینیم که 20 و 25 درصد مردم در روستا هستند؛ بیش از هفتاد درصد مردم نیز در شهرها هستند. آن‌هایی هم که در روستا هستند، مانند قدیم روستانشین نیستند. آن روستا دیگر مانند قدیم روستا نیست و تمام مایحتاج زندگی‌اش را از شهر تامین ‌می‌کند. این تغییر و تحولات، ذائقه آدم‌ها را تغییر می‌دهد و فرم و ریخت آن‌ها را در مواجه با اندیشه متفاوت می‌کند. 

تسنیم: اکنون جامعه ما مصرفی است؟

میری: جامعه ما مصرفی است و تولید نیز به شکل قابل قبولی ندارد. تولیداتش به اندازه خودش نیست. ما خیلی از نیازهایمان را وارد می‌کنیم. علی‌رغم تحریم‌هایی که به ما وارد شده است، اما هنوز در ساختار اقتصاد جهانی هستیم. باید نفت، گاز و منابع اولیه‌مان همچون مس، آلومینیوم و... فروش برود تا بتوانیم نیازهایمان را تامین کنیم. 

کشور ما مانند کره جنوبی و چین نیست که بتواند اقتصاد جهانی را تامین کند. این وضعیت، ساختاری به جامعه مصرفی ما داده است که بدون توجه به ساختار اقتصاد جهانی نمی‌توان آن را فهمید. 

** آموزش و پرورش ما هم ابزار پرورش نیست بلکه ابزار کسب درآمد است

تسنیم: اکنون راه برون رفت از چنین وضعیتی که جامعه ما مصرفی است و مردم به جای توجه به اندیشه خود را متوجه صنعت سرگرمی می‌سازند، چیست؟ 

میری: شریعتی بحثی در رابطه با خطر ماشینیزم و عقل ابزاری داشت. این بحث که در دهه 40 و 50 مطرح شد، جامعه ایران آنقدر درگیر این خطر نشده بود، اما امروز بیشتر نمود دارد. اگر کسی می‌خواهد موضوع عقل ابزاری را مطرح کند که همه چیز در خدمت چیز دیگری قرار می‌گیرد؛ یعنی انسان هم ابزار می‌شود، امروز نمود بیشتری دارد. اگر بخواهیم جامعه ایران را تحلیل کنیم، باید بدانیم که در دهه 40 به این میزان همه چیز ابزار نشده بود؛ جامعه بسیط‌تر بود.

امروز دین، سیاست و اقتصاد به ابزار تبدیل شده است. همه چیز ما را به سمتی سوق می‌دهد که ابزار دیگری شویم و اسبابی برای مصرف‌‌شدگی دیگری فراهم شود. آن دیگری می‌تواند قدرت، سلبریتی، صنعت اقتصادی و... باشد. آموزش و پرورش نیز دیگر ابزاری برای پرورش نیست و ابزاری برای کسب درآمد و کالایی شدن و تجاری شدن است. 

این بحث در دهه 40 به این میزان نمود نداشت. این بحث‌ها در آن زمان آوانگارد بود اما امروز در آن قرار گرفتیم. اکنون چه کار می‌توان کرد و راه‌برون رفت چیست؟ راه برون‌رفت صرفاً یک راه محلی نیست. سرنوشت ما با سرنوشت امر جهانی گره خورده است؛ علی‌رغم اینکه تلاش کردیم خودمان را به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک بیرون از غرب تعریف کنیم. 

مرحوم سیداحمد فردید می‌گفت که صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است. امروز می‌فهمیم که بیرون از غرب نیستیم؛ البته این بدان معنا نیست که تمام ارزش‌ها، بینش‌ها، نگاه ما، نماز خواندن ما و دعا خواندن ما غربی شده است. ولی ما به نوعی در آن رویای تجدد غربی قرار گرفته‌ایم که اگر امروز بخواهیم راه برون‌رفتی داشته باشیم، اگرچه موقفش ممکن است محلی باشد، اما پیامدهایش جهانی خواهد بود. 

ما اگر می‌خواهیم راه برون رفتی داشته باشیم و تفسیر دین و شریعت هم به آن بدهیم که دغدغه شریعتی همین بود (او می‌خواست تفسیر معنوی از جهان ارائه کند)، نمی‌تواند بازگشت به اسلام قبل از مدرنیته باشد. شریعتی می‌گفت من نمی‌خواهم تفسیری هم از اسلام ارائه بدهم که مطابق با مدرنیته باشد. سر سیداحمد خان در هند می‌گفت ما قرآن را باز می‌کنیم و هر آن چیزی را که با علم امروز یا متافیزیک کانتی نمی‌خواند، حذف می‌کنیم اما شریعتی می‌گفت این ما را به جایی نمی‌رساند.

شریعتی می‌گفت ما باید به دنبال یک نگاه و تفسیر معنوی باشیم که هم مدرنیته را در خودش هضم کرده باشد و هم بتواند فرا برود و استحلا پیدا کند. علامه اقبال لاهوری این کار را می‌خواست در آن کتاب بازخوانی از تراث فکری و دینی جهان اسلام انجام بدهد؛ با نیم نگاهی که به گوته، حافظ، مولوی و جریان‌های فلسفی اروپایی و بریتانیایی داشت؛ شریعتی می‌گفت ما باید وامدار این حرکت باشیم و به این سمت حرکت کنیم. 

کاری که سیدحسین نصر انجام داد، این بود که می‌گفت ما مدرنیسم غرب را قبول نداریم. ما می‌خواهیم سنت خودمان را احیا کنیم. به عنوان یک تفکر برای الیت خاص که می‌خواهد در واشنگتن زندگی کند، خانقاه داشته باشد و در آنجا خودش را احیای معنوی فکری کند، ممکن است خوب باشد، اما برای یک جامعه جوابگو نیست. 

** تضاد شریعتی با امثال سروش و ملکیان بر سر رستگاری جامعه است

دغدغه شریعتی و اقبال الهیات فردی نبود. سروش، کدیور، ملکیان و مجتهد شبستری در دهه‌های هفتاد، هشتاد و نود الهیات اجتماعی را کنار گذاشتند و گفتند ما باید به سمت احیای فرد برویم اما تمام دغدغه شریعتی، امام موسی صدر، شهید صدر، محمدجواد مغنیه، سیدحسین العطاس، سیدفرید العطاس، مالک بن نبی و جریان طالقانی و حتی بازرگان متقدم الهیات اجتماعی بود؛ یعنی فلاح، رهایی و رستگاری در جامعه‌ای که تمامی مناسباتش به فساد انجامیده شده باشد، ممکن‌ نیست. در مناسباتی که فاسد است، چگونه می‌توان خود را رستگار کرد؟ شهید بهشتی می‌گفت در جامعه‌ای که نهادهایی برای صیانت از آزادی و عدالت وجود نداشته باشد، انسان حُر پدید نمی‌آید ولو اینکه تمامی در و دیوارهایش با آیات قرآن پوشانده شود؛ شهید بهشتی می‌گوید جامعه‌ای که بین فقیر و غنی فاصله باشد، حتی اگر در و دیوارش به آیات قرآن مزین شده باشد، لجن است. این موضوع نیازمند الهیاتی است که فرد و جامعه توامان ارتقا پیدا کنند. آن کسی که قدرت سیاسی را در دست می‌گیرد باید در خدمت جامعه باشد؛ نه اینکه جامعه را در خدمت خودش قرار بدهد.

لیبرالیسم، کمونیسم، نازیسم و فاشیسم این کار را انجام می‌دهند. اسلام داعیه این را داشت که ما نمی‌خواهیم جامعه و مردم را در خدمت خود قرار بدهیم؛ ما تشنگان قدرت نیستیم و شیفتگان خدمت هستیم. ما می‌خواهیم به جامعه خدمت کنیم تا جامعه احیا شود اما آیا در 45 سال گذشته جامعه به آن سمت رفته است؟ مبتنی بر یک ساختار و تئوری قدرت، جامعه را به آن سمت نرفته است و  به سوی عدالت نبرده و سوژه‌وارگی را احیا نکرده است. در این موضع به قول دکتر محمدعلی مرادی دوست فیلسوف ما، می‌توانیم در کرانه قرار بگیریم و انتقاد را سامان بدهیم. 

ما به دنبال این نیستیم که تئوری قدرت تعریف کنیم؛ قدرت را زمین بزنیم و قدرت دیگری بالا بیاوریم. جامعه و قدرت باید به این نتیجه برسند که احیای جامعه و تداوم قدرت زمانی ممکن است که جامعه بخشی از قدرت شود و در قدرت سهیم باشد. هر جامعه‌ای که در قدرت سهیم نبوده، قدرت‌های خارجی آن قدرت را راحت‌تر ساقط کردند. مردم ایستادگی نمی‌کنند و خودشان را شریک و بخشی از قدرت نمی‌دانند. 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon