گفتگو با شاهدی| ایران بعد از اشغال در ۱۳۲۰ شاهد «قحطی» و فوتِ پرشمار بود/ نفت چه نقشی در حمله متفقین داشت؟

گفتگو با شاهدی| ایران بعد از اشغال در 1320 شاهد «قحطی» و فوتِ پرشمار بود/ نفت چه نقشی در حمله متفقین داشت؟

سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ و با حمله متفقین به ایران، رضاخان که با حمایت انگلیسی‌ها روی کار آمده بود، از سلطنت برکنار و تبعید شد. در هفتاد و نه سالگی حمله متفقین به ایران به واکاوی آن تجاوز و وضعیت جامعه آن دوره در گفتگو با مظفر شاهدی پرداخته‌ایم.

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم - در شهریور سال 1320 و با حمله نظامی متفقین به ایران، رضاشاه مجبور به استعفا و خروج از ایران شد.

سرنوشت جنگ به مقاومت شوروی در برابر آلمان نازی گره خورده بود. شوروی باید از لحاظ نظامی و لجستیکی پشتیبانی می‌شد. ایران بهترین راه برای پشتیبانی از شوروی بود. از این رو کشورمان مورد حمله متفقین قرار گرفت تا شوروی نجات پیدا کند.

انگلیسی‌ها به خاک ایران و راه‌آهن سراسری نیاز داشتند. بهره‌برداری از این‌ها نیازمند برقراری وضعیت آرام سیاسی و اجتماعی در کشور بود. در حالی که به دلیل خودکامگی‌های رضاشاه و غارت اموال مردم توسط وی و همچنین وضعیت بد اقتصادی کشور، نارضایتی‌ها افزایش پیدا کرده و ایران در آستانه یک نابسامانی اجتماعی و سیاسی بزرگ بود.

وضعیت ایران در آستانه حمله متفقین به گونه‌ای بود که رضاشاه نمی‌توانست در ایران بماند. اگر متفقین هم وارد ایران نمی‌شدند، حکومت پهلوی اول با تکانه‌ای فرومی‌پاشید. از این رو انگلیسی‌ها که خود رضاشاه را روی کار آورده بودند، او را مجبور به استعفا و فرار از ایران کردند تا فضای ایران برای بهره‌کشی از جاده‌ها و راه‌آهن در آرامش باشد و به راحتی بتوانند شوروی را پشتیبانی کنند.

برای بررسی و واکاوی حمله متفقین به ایران در روز سوم شهریور 1320 و برکناری رضاشاه از سلطنت به گفتگو با مظفر شاهدی پژوهشگر تاریخ معاصر پرداختیم که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:

تسنیم: ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر می‌کنیم. ایران در جنگ جهانی دوم "پل پیروزی" لقب گرفت و سرنوشت جنگ را تا حد زیادی مشخص کرد. سوال نخست ما این است که فکر حمله به ایران و تصرف خاک کشورمان از سوی متفقین از چه زمانی کلید خورد؟ آیا رضاشاه در اجازه دادن برای استفاده از خاک ایران توسط متفقین، تعلل کرد؟

شاهدی: بسم الله الرحمن الرحیم. برای پاسخ‌گوییِ دقیق‌ترِ به‌این پرسش شما، لازم است، مقدمتاً عرض کنم، جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر 1939 برابر با 9 شهریور 1318 با حمله آلمان به‌ خاک لهستان، آغاز شد و در 2 سپتامبر 1945 برابر با 11 شهریور 1324،‌ کمابیش دقیقاً پس از 6 سال به‌ پایان رسید.

در حالی که قریبِ به دو سال از آغاز جنگ سپری می‌شد، با حمله ناگهانی آلمان به‌خاک شوروی، در 22 ژوئن 1941 برابر با 1 تیر 1320، اتحاد جماهیر شوروی هم در صف متفقین با جبههِ متحدینِ تحتِ رهبری آلمان وارد جنگ شد. با حملهِ غافلگیرانه ارتش ژاپن به‌ آمریکا،‌ در 7 دسامبر 1941 برابر با 16 آذر 1320 که با اعلام جنگ ایالات متحده آمریکا به‌ محور متحدین همراه بود، آتش جنگ جهانی دوم، بیش از پیش شعله‌ور شد.

بدین‌ترتیب، هنگامی که متفقین (و در واقع دو کشور انگلستان و روسیه شوروی) در 3 شهریور 1320 برابر با 25 اوت 1941 به‌ایران حمله کردند، فقط حدود یک ماه و دو روز از آغاز حمله آلمان و جبهه متحدین به‌ روسیه شوروی سپری می‌شد. در آن هنگام ایالات متحده آمریکا، به‌رغم همدلیِ پیدا و پنهان با متفقین، هنوز در حالت بی‌طرفی سیر می‌کرد و وارد جنگ جهانی دوم نشده بود.

** آمریکایی‌ها 3 ماه پس از حمله متفقین وارد ایران شدند

بنابراین، آمریکایی‌ها به‌هنگام حمله متفقین به‌ایران، هنوز وارد جنگ نشده بودند و نقشی در حمله به‌ایران نداشتند و فقط حدود سه ماهِ بعد که با حمله ژاپن به‌بندر پرل هاربر، رسماً در صف متفقین وارد جنگ شدند،‌ با هماهنگی‌های صورت گرفته با دو کشور انگلستان و روسیه شوروی، ارتش و نیروهای لجستیکی و تدارکاتی خود را وارد ایران کردند.

فکر حمله متفقین به‌ایران فقط زمانی شکل گرفته و تقریباً به‌ سرعت به‌ مورد اجرا گذاشته شد که ارتش آلمان به‌ ناگهان و بی‌اعلان قبلی به‌ روسیه شوروی حمله کرد. به‌تبع آن و در شرایطی که ارتش آلمان به‌ سرعت بخش‌های زیادی از خاک اتحاد جماهیر شوروی را تصرف می‌کرد و این گمان وجود داشت که ارتش آلمان در آینده‌ای نه‌چندان دور، سراسر قلمروهای غربیِ شوروی را (بالاخص در مسیر کرانه‌های جنوبی‌تر) در نوردیده و راه را برای سلطه بر خاورمیانه و سپس،‌ ایران و هندوستان هموار خواهد ساخت؛ لزوم دفاع از خاک شوروی در برابر تهاجم سریعِ آلمان، به‌ ضرورت و بلکه اولویتِ نخستِ بریتانیا تبدیل شد که سخت نگران حضورِ ارتش آلمان در مناطق تحت نفوذ و سلطه خود در خاورمیانه (بالاخص عراق، ایران و هندوستان)، از مسیر خاک در حال اشغال شوروی، بود.

** نفت چه نقشی در حمله متفقین به ایران داشت؟

از یاد نبریم که سرپل‌های بسیار بسیار غنی و مهم نفتی ایران هنوز مستقیماً توسط شرکت نفت انگلیس و ایران اداره می‌شد که سهام و کنترل آن در دست دولت بریتانیا بود و حضور احتمالی آلمان در ایران می‌توانست ضربه‌ای جبران‌ ناپذیر بر دولت بریتانیا وارد سازد که دستگاه عظیم جنگی آن در دریا و خشکی و هوا، سخت به‌ نفت ایران وابسته بود.

بدین‌ ترتیب، به‌ سرعت، ضرورتِ کمک تدارکاتی، لجستیکی و نظامی به‌ شوروی از طریق خاک ایران،‌ مورد تصویبِ مشترک دولت‌های دو کشور انگلستان و روسیه شوروی قرار گرفت. در واقع، در آن برهه سرنوشت‌ساز و بحرانی، خاک ایران، از سوی متفقین (انگلستان و شوروی) اشغال می‌شد، چه دستاویزی به‌ عنوان حضور مأموران و مستشاران آلمانی در ایران واقعیت داشت و یا نداشت.

در آن میان،‌ بالاخص راه آهن سراسری (شمال- جنوب) جدیدالتأسیس ایران، نقش بالفعلِ تعیین‌کننده و درجه‌ اولی می‌توانست در انتقال تجهیزات نظامی و سایر اقلام لجستیکی و تدارکاتی متفقین به‌ خاک روسیه شوروی ایفا کند. به‌ تبع آن، هرگاه آلمان به‌خاک شوروی حمله نمی‌کرد،‌ احتمالاً تا پایان جنگ جهانی دوم ضرورتی برای حمله متفقین به‌ ایران پیش نمی‌آمد.

متفقین در آستانه حمله به‌ ایران، احیاناً، در موضوع ضرورتِ برکناری رضاشاه از قدرت و حکومت ایران به‌ توافق رسیده بودند و در شرایطی که رضاشاه سخت مورد تنفر اکثریت مردم بود، ترجیح دادند، با به‌ سقوط کشانیدن او، احتمالاً، در میان جامعه ایرانی به‌مثابه نوعی منجی ظاهر شده و تشفی خاطری برای مردم به‌ وجود آورند.

 

** رضاخان از ابتدا آماده همکاری با متفقین بود

اما، در پاسخ به‌ بخش دوم پرسش شما،‌ باید عرض کنم، رضاشاه، از همان آغاز، آماده بود، کلیه راه‌های آهن و شوسه ایران را برای انتقالِ تجهیزات و دیگر اقلامِ تدارکاتی، در اختیارِ متفقین قرار دهد؛ اما واقعیت این است که، متفقین به‌دلایلی، علاقه نداشتند، در این باره، مسیر مذاکره و توافق با حکومت وقت ایران را دنبال کنند و ترجیح دادند، در شرایطِ فقدان فرصت لازم، مسیر تدارکاتی ایران را به‌ زور و با حمله نظامی برق‌آسا به‌ایران باز کنند.

قرائن موجود هم حکایت از آن دارد که متفقین در آستانه حمله به‌ ایران، احیاناً، در موضوع ضرورتِ برکناری رضاشاه از قدرت و حکومت ایران به‌ توافق رسیده بودند و در شرایطی که رضاشاه سخت مورد تنفر اکثریت بزرگی از مردم ایران از اقشار مختلف بود، ترجیح دادند، با به‌ سقوط کشانیدن او، احتمالاً، در میان جامعه ایرانی به‌مثابه نوعی منجی ظاهر شده و تشفی خاطری (آسایش خاطر از خشم و غضب) برای مردم به‌ وجود آورند؛ بلکه در مقابل، درد جانکاه اشغال کشور توسط بیگانه، تا حدی جبران شود.

به‌ همین دلیل هم بود که تا واپسین روزهای منتهی به‌ حمله به‌ ایران، هیچ‌گاه به‌موضوع مذاکره با حکومت رضاشاه برای دریافت اجازه عبور تجهیزات و دیگر تدارکات لجستیکی به‌ مقصد خاک شوروی روی خوش نشان ندادند و ترجیح دادند رضاشاه و کارگزاران حکومت او را در وضعیتی از بیم و هراس نگه دارند.

بدین ترتیب بود که وقتی رضاشاه در آستانه عزل از سلطنت، متوجه شد که متفقین قصد دارند از مسیر ایران تجهیزات نظامی و دیگر اقلام تدارکاتی و لجستیکی را به‌ خاک شوروی حمل نمایند، به‌سفیر وقت انگلستان در ایران، سر ریدر بولارد پیام داد که برای نیل به‌این مقصود مطلقاً نیازی به‌ برکناری وی از مقام سلطنت ایران ندارد و او کاملاً آمادگی دارد در مقام پادشاه ایران، تمام تسهیلاتِ لازم را برای حمل تجهیزات نظامی و تدارکاتِ دیگرِ مورد عنایتِ آن‌ها به‌خاک شوروی فراهم بیاورد؛‌ اما ‌انگلیسی‌ها به‌این خواسته او وقعی ننهادند و به‌ او گوشزد کردند که در تصمیم خود مبنی بر برکناری او از سلطنت عزم جزم کرده‌اند! (به‌طور مشخص، برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره می‌توانید به‌کتاب خاطرات سر ریدر بولارد با عنوان: شترها باید بروند، مراجعه فرمایید).

** آلمانی‌ها با اجازه انگلیس در ایران بودند

تسنیم: اینکه گفته می‌شود ایران در جنگ جهانی دوم طرفدار آلمان شده بود و به جبهه متحدین پیوسته بود تاچه حد صحیح است؟ و آیا می‌توان رضاشاه را در کنار هیتلر و موسولینی یا امپراتور ژاپن، جزو سران متحدین به حساب آورد؟

شاهدی: در پاسخ به‌این پرسش شما، ابتدا باید عرض کنم، حضورِ عمدتاً اقتصادی، صنعتی و تجاری آلمان در ایرانِ دوره رضاشاه، که از همان سال‌های پایانی دهه 1300 آغاز شد، در درجه اول، با نظر مساعد انگلستان صورت عملی به‌خود می‌گرفت؛ که در شرایطِ پساجنگ جهانی اول، به‌ شدت تضعیف شده بود و این خطر وجود داشت که هرگاه از سوی جهان سرمایه‌داری غرب و اقمار منطقه‌ای آن تقویت نشود، تحت سلطه و نفوذِ کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی قرار بگیرد.

به‌ویژه این‌که در آن برهه گروه‌ها و جریان‌های سیاسی چپ و مارکسیستی در کشورهای مختلف اروپایی و از جمله آلمانِ ویران‌ شده از جنگ جهانی اول، سخت فعال بودند و جهان غرب،‌ که هنوز انگلستان سردمدارش بود، امیدوار بودند با حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم، ولی حساب‌شده از آلمان، مانع از تقویت موقعیت کمونیست‌ها و احیاناً اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در آلمان بشوند.

بنابراین، نفوذ و حضور عمدتاً اقتصادی،‌ صنعتی و تجاری آلمان در ایرانِ دوره رضاشاه، از نگاه و بلکه حمایتِ انگلیسی‌ها و کلیت جهان غرب پنهان نبود. حتی، در شرایطی که از حوالی سال‌های 1932- 1933م/ 1311- 1312 ش نازیسمِ تهدیدکنندهِ تحت رهبریِ هیتلر به‌سرعت در حال گسترش بود، جهان سرمایه‌داری غرب و انگلیسی‌ها، ولو با بیم و هراس، هنوز تصور می‌کردند یک آلمانِ ولو خطرناک،‌ اما قدرتمند، می‌تواند، مانع از گسترش نفوذ و حضور اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم در اروپا شود.

در هر حال، از همان سال‌های مشروطه بدین‌سو، در شرایط گسترش نفوذ استعماری و سلطه‌جویانه انگلستان و روسیه تزاری در ایران، در افکار عمومی ایران و نیز در میان بخش‌هایی از الیت سیاسی و روشنفکری ایران (در داخل و بیرون از حاکمیت) گرایشاتی به‌ سویی آلمان و بلکه آلمان‌دوستی شکل گرفته بود که امیدوار بودند و بلکه تلاش می‌کردند با تقویت رابطه سیاسی و اقتصادی ایران و آلمان، از دامنه نفوذ و سلطه استعماری دو کشور روسیه تزاری و انگلستان در ایران بکاهند.

این وضعیت طی سال‌های منتهی به‌کودتایی سوم اسفند 1299 و سپس صعود رضاخان به‌ سریر سلطنت ایران با نوساناتی ادامه یافت. و همچنان‌که می‌دانیم در دوره رضاشاه آلمانی‌ها در بخش‌های مختلف اقتصادی، صنعتی و تجاری ایران فعالیت‌های مؤثری انجام می‌دادند و حجم تجارت و مراودات اقتصادی و صنعتی دو کشور (که عمدتاً شامل ورود تجهیزات صنعتی و خدمات اقتصادی و عمرانی از آلمان به‌ایران بود) طی نیمه دوم سلطنت رضاشاه افزایش چشمگیری پیدا کرده بود.

حضورِ آلمان در ایرانِ دوره رضاشاه، که از سال‌های پایانی دهه 1300 آغاز شد، در درجه اول، با نظر مساعد انگلستان صورت عملی به‌خود می‌گرفت؛ که در شرایطِ پساجنگ جهانی اول، به‌ شدت تضعیف شده بود و این خطر وجود داشت که هرگاه از سوی جهان سرمایه‌داری غرب و اقمار منطقه‌ای آن تقویت نشود، تحت سلطه و نفوذِ کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی قرار بگیرد.

 

در آن میان،‌ آغاز جنگ جهانی دوم و به‌ویژه پیشرفت نظامی برق‌آسای اولیه آلمان در مقابله با متفقین، تا حد زیادی با نظر مساعد اقشار گوناگونی از مردم ایران همراه بود که نسبت به‌متفقین (در درجه اول انگلستان) تنفر شدیدی داشتند. به‌رغم آن‌که در آن برهه انگلستان سلطه تمام و کمالی بر سرپل‌های نفتی ایران در جنوب و جنوب غربی ایران داشت و حکومت وقت ایران هم هیچ‌گاه نشان نداده بود که نسبت به‌موقعیت برتر آن کشور در ایران نظر نامساعدی دارد، با این احوال، این احساس وجود داشت که حکومت ایران هم بی‌میل نیست تفوق آلمان و متحدین بر متفقین و به‌ویژه انگلستان، موجبات نوعی تعادل و توازن قوا را در ایران و منطقه فراهم بیاورد.

با تمام این‌احوال، تا هنگام حمله متفقین به‌ ایران حکومت ایران به‌طور رسمی، بی‌طرفی خود را در جنگ فی‌مابین متحدین و متفقین حفظ کرده بود و رضاشاه (اگر هم در باطن امر گرایشاتی به‌سوی متحدین و آلمان داشت) اما، در سیاست رسمی،‌ مطلقاً نشان نداد که از آلمان و جبهه متحدین حمایت می‌کند. اما، این‌که تصور کنیم رضاشاه در کنار امپراتور ژاپن، هیتلر و موسیلینی در کنار سران متحدین قرار داشت، بیشتر به‌ یک شوخی می‌ماند!

** خسارت‌های حمله متفقین به ایران

تسنیم: با حمله متفقین به ایران، کشور تا چه حد از نظر تلفات انسانی و مادی آسیب دید؟ آیا مانند حمله قوای بیگانه در جریان جنگ جهانی اول، باز هم ایران دستخوش قحطی و گرسنگی شد؟

شاهدی: اگر 3 شهریور 1320 را آغاز تجاوز و اشغال ایران توسط متفقین در نظر بگیریم و خروج نهایی ارتش سرخ شوروی از ایران در حوالی اردیبهشت - خرداد 1325 را برهه پایان اشغال کشور توسط متفقینِ متجاوز بدانیم،‌ ایران در طول جنگ جهانی دوم قریبِ به 5 سال در اشغالِ متفقین باقی ماند.

در آن دوره 5 ساله ده‌ها هزار تن از نیروها و مأموران نظامی، تدارکاتی، سیاسی، اطلاعاتی- جاسوسی سه کشور انگلستان،‌ روسیه شوروی و ایالات متحده آمریکا، در مناطق مختلف ایران،‌ حضوری دائمی داشتند. در آن دوره،‌ علاوه بر راه آهن سراسری ایران که میلیون‌ها تن محموله نظامی،‌ تدارکاتی،‌ لجستیکی و غیره به‌ مقصدِ روسیه شوروی حمل می‌کرد، قریب به‌ تمام جاده‌ها و راه‌های شوسهِ اصلی و احیاناً فرعی ایران،‌ در مسیرهای مختلفِ شمال، جنوب، غرب و شرق پذیرای نیروها و کاروان‌های موتوری و لجستیکی و تدارکاتی متجاوزان خارجی بود.

اسناد و منابع موجود نشان می‌دهد، در آن برهه 5 ساله، هزاران کامیون و وسایل موتوری و حتی احشام بارکش مردم ایران، عمدتاً به‌زور و ناخواسته، در خدمتِ اهدافِ نظامی و لجستیکی متفقین قرار گرفته و کالا و ملزوماتِ آنان را در مسیرهای گوناگون حمل می‌کردند. گستره بهره‌کشی از راه آهن و زیرساخت‌های جاده‌ای ایران در طول جنگ جهانی دوم چنان وسیع و بی‌رحمانه بود که وقتی جنگ به‌پایان رسید،‌ اکثر تجهیزات و زیرساخت‌های راه‌آهن و جاده‌های کشور فرسوده و بلکه در شرف نابودی قرار گرفته بود.

برغم بروز گرانی و کمبود شدید کالا و محصولات غذایی و کشاورزی در مناطق مختلف، نیروهای متفقین، به‌انحاء گوناگون، محصولات غذایی و کشاورزی داخلی را،‌ به‌رغم تحت فشار قرار گرفتنِ‌ مردم ایران، به‌قیمت‌های دلخواه خریداری و ضمن تأمین نیازهای داخلی، احیاناً به‌‌مناطقِ هدف در بیرون از مرزهای ایران صادر می‌کردند.

 

علاوه بر آن نیروهای متجاوز، که در طول اشغال ایران، تقریباً هیچ‌گاه به‌خواست‌های دولت‌ها‌ وقت ایران وقعی نمی‌گذاشتند، پادگان‌ها، قرارگاه‌ها و مراکز نظامی و لجستیکی پرشماری را در مناطق مختلف، تحت کنترل خود گرفته بودند. گزارشات مختلفی وجود دارد که نشان می‌دهد برغم بروز گرانی و کمبود شدید کالا و محصولات غذایی و کشاورزی، در مناطق مختلف، نیروهای متفقین، به‌انحاء گوناگون، محصولات غذایی و کشاورزی داخلی را،‌ به‌رغم تحت فشار قرار گرفتنِ‌ مردم ایران، به‌قیمت‌های دلخواه خریداری و ضمن تأمین نیازهای داخلی، احیاناً به‌‌مناطقِ هدف در بیرون از مرزهای ایران صادر می‌کردند. بالاخص در مناطق و استان‌های شمالی دامنه صدور محصولات غذایی و کشاورزی به‌مقصد روسیه شوروی گسترده‌تر بود.

** در مناطق استقرار متفقین در ایران به‌ جان و مال و نوامیس مردم تجاوز می‌شد

اسناد و مدارک پرشماری وجود دارد که نشان می‌دهد، در مناطق استقرار و آمد و شد نیروهای نظامی و تدارکاتی متفقین در ایران،‌ گاه و بیگاه، به‌ جان و مال و نوامیس عمومی تجاوزاتی صورت می‌گرفت،‌ بی‌آنکه متجاوزان از سوی دستگاه قضایی ایران تحت تعقیب قرار بگیرند. علی‌ای‌حال، اگرچه در جنگ جهانی دوم، دامنه قحطی، بیماری و کشتارِ مردم ایران تا حدِ فجایع انسانیِ دوره جنگ جهانی اول افزایش نیافت؛ با این حال، در دوره جنگ جهانی دوم هم قحطی‌های مقطعی و بیماری‌های منجرِ به‌ فوتِ پرشماری در مناطق مختلف کشور رخ داد که اساساً از تبعاتِ مستقیم و غیرمستقیمِ اشغال کشور توسط متفقینِ متجاوز ناشی می‌شد.

** مرزدارانِ مسلحِ سنتی عشایری و محلی در دوره رضاشاه سرکوب شدند

تسنیم: چرا با وجود اینکه کشور از سوی بیگانگان مورد تجاوز قرار می‌گرفت اما واکنش موثری از سوی مردم در مرکز و نواحی مرزی برای مقابله شاهد نیستیم؟

شاهدی: احتمالاً این پرسش شما به‌نوعی ناظرِ به مقایسهِ واکنشِ متفاوتِ مردم ایران به‌ تجاوزاتِ خارجی، در طولِ دو جنگِ جهانی اول و دوم باشد؛‌ چه‌ این‌که، در دوره جنگ جهانی اول، شاهدِ مقابلهِ گاه بسیار مؤثر و تعیین‌کنندهِ‌ بالاخص نیروهای مقاومتِ مردمی با اشغالگران خارجی، در مناطق تحت اشغالِ کشور، در شمال، غرب و جنوب ایران هستیم؛ اما، در جنگ جهانی دوم، چنان مقاومت‌ها و مقابله‌هایی تکرار نشد.

این موضوع دلایل گوناگونی داشت که مهمترینِ آنها می‌تواند به‌سیاست‌های امنیتی، نظامی، سیاسی و بلکه فرهنگی رضاشاه، طی 16 سالهِ منتهی به‌ اشغال ایران توسط متفقین مربوط باشد. برخلاف جنگ جهانی اول که هنوز اکثریت بزرگی از عشایر و مردمان مرزنشین ایران در مناطق شرقی، غربی، شمالی و جنوبی،‌ به‌ اقسامی از سلاح‌های سرد و گرم مجهز بودند و به‌تبع سنتِ دیرپای تاریخی، هنوز، دفاع از مرزهای کشور در برابر تجاوزات خارجی را در زمره مهمترین وظایف و علایقِ خود ارزیابی می‌کردند؛‌ طی 16 ساله دوره سلطنت رضاشاه،‌ قریب به‌تمامِ ایلات و عشایر ایران در مناطق مرزی،‌ به‌شدت سرکوب و خلع سلاح شده و تحت سلطه مستقیمِ سیاسی،‌ نظامی و امنیتی حکومت مرکزی قرار گرفته بودند.

بنابراین، وقتی ایران در جنگ جهانی دوم مورد تجاوز ارتش‌های متفقین قرار گرفت، دیگر از آن مرزدارانِ مسلحِ سنتی عشایری و محلی نیرویی باقی نمانده بود و نیروهای نظامی کشور صرفاً شامل ارتش و قوای مسلح رسمی تحت فرماندهی سران نظامی و شخص رضاشاه می‌شد که می‌دانیم، به‌سرعت‌ تسلیم متجاوزان شدند و ادامه مقاومت‌های اولیهِ برخی پادگان‌ها و واحدهای نظامی در شمال و جنوب کشور، با اعلام تسلیم حکومت مرکزی،‌ بلاموضوع شده، درهم شکسته شد.

در آستانه حمله متفقین به‌ایران، کلیت جامعه ایرانی، خود را اسیر چنگالِ دیکتاتوری خشن و بی‌رحمی می‌دید، که در عین حال، راهی برای خلاصی و رهایی از آن وضعیتِ به‌شدت نابهنجار و سرکوبگرانه متصور نبود. وقتی متفقین،‌ به‌ ایران حمله کردند، اکثریت بزرگی از مردم، حقارتِ جانکاهِ ناشی از اشغال کشور را به‌ ازای رهایی از چنگال دیکتاتوری رضاشاه،‌ به‌جان خریدند.

 

اما، عدم مقاومت مردم ایران در برابر متجاوزان خارجی در جنگ جهانی دوم، احتمالاً دلیل مهمترِ دیگری هم داشت و آن‌هم این بود که طی 16 سالهِ گذشته، دیکتاتوری خشن و بی‌رحمانه‌ای علیه کلیت جامعه ایرانی اعمال شده بود. در همان حال، تجاوزکاری‌های تمام‌ناشدنی دستگاه‌های فاسد انتظامی و امنیتی (به‌ویژه شهربانی)، قضایی و اداری، مردم ایران را به‌شدت تحت فشار قرار داده بود. بالاخص سیاست‌های فرهنگی (و به‌طور مشخص دین‌ستیزانه) رضاشاه،‌ بخش اعظمی از مردم ایران را نسبت به‌کلیت حکومت رضاشاه متنفر ساخته بود.

در آن دوره، دیگر از شیوه حکومت در چارچوب قانون اساسی مشروطه اثری باقی نمانده بود و جو پلیسی- امنیتی بی‌سابقه حاکم بر کشور، فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رعب‌انگیزِ تحمل‌ناپذیری بر کشور تحمیل کرده بود. طی آن دوره 16 ساله، املاک و دارایی‌های منقول و غیرمنقول ده‌ها و بلکه صدها هزارتن از مردم کشور،‌ به‌انحاء گوناگون غصب و به‌تملک شخص رضاشاه و کارگزاران نظامی و غیرنظامی نزدیک به‌ حاکمیت درآمده بود.

بنابراین، در آستانه حمله متفقین به‌ایران، کلیت جامعه ایرانی، خود را اسیر چنگالِ دیکتاتوری خشن و بی‌رحمی می‌دید، که در عین حال، راهی برای خلاصی و رهایی از آن وضعیتِ به‌شدت نابهنجار و سرکوبگرانه متصور نبود. به‌همین دلیل،‌ وقتی متفقین،‌ به‌ ایران حمله کردند، اکثریت بزرگی از مردم ایران اشغال کشور و عزل رضاشاه از سلطنت را، نوعی موهبت ارزیابی کردند!  

** جامعه ایران از عزل و تبعید رضاشاه شادمان شد

تسنیم: با استعفا و تبعید رضاشاه، جو عمومی جامعه چگونه بود و مردم چه حد از رفتن وی رضایت داشتند؟ پیشنهادها برای جانشین رضاشاه چه بود و چرا در نهایت محمدرضا بر تخت سلطنت نشست؟

شاهدی: هم‌چنان‌که قبلاً هم اشاره کردم، به‌رغم حقارت و درد جانکاهِ ناشی از اشغال کشور توسط متفقینِ متجاوز، در مجموع، سقوط و عزلِ اجباری رضاشاه از سلطنت، موجب شادمانی و رضایتِ خاطرِ مردم ایران شد.

اگرچه طی سال‌های اخیر، جریاناتی تلاش می‌کرده‌اند،‌ رضاشاه را تمجید و تحسین کرده،‌ او را بنیانگذارِ ایران نوین بشناسانند، اما واقعیت این است که، اکثر مردم ایران،‌ از اقشار مختلف،‌ در آن روزگار، از حکومت سرکوبگر وقت و دیکتاتوری خشن رضاشاه به‌شدت منفور بودند. رضاشاه علاوه بر این‌که با نادیده گرفتن قانون اساسی مشروطه، موقعیتِ مجلس شورای ملی و دولت‌های وقت را،‌ به‌شدت تنزل داده و نظامی سرکوبگر بر کشور حاکم کرده بود؛ شخصاً به‌اقسامی از فسادِ مالی و اقتصادی آلوده بود و هم‌چنان‌که اسناد و منابع آن دوره به‌وضوح بیان می‌کند،‌ در طول دوره سلطنت خود، هزاران پارچه ملک و دارایی منقول و غیرمنقول شهروندان ایرانی را به‌زور غصب کرده یا به‌ثمن بخس خریداری کرده بود.

دستگاه فاسد و شرور شهربانی رضاشاه، آنی از ستمِ بر مردم کشور، از اقشار مختلف، فروگذار نبود. سران و فرماندهان نظامی،‌ به‌اقسامی از فساد و آلودگی‌های مالی و اخلاقی و اداری آلودگی داشتند؛ هم‌چنان بود وضعیت به‌شدت نابهنجار و غیرقابل دفاعِ نظام اداری و بوروکراتیک کشور. در آن برهه صدها تن از مخالفان و منتقدان سیاسی حکومت رضاشاه دستگیر،‌ شکنجه و سال‌ها در زندان محبوس بوده یا به‌انحاء گوناگون به‌قتل رسیدند. ضمن این‌که ده‌ها تن از رجال و شخصیت‌های سیاسی درجه اول کشور، با دستور مستقیمِ رضاشاه و توسط مأموران شرور شهربانی به‌قتل رسیدند.  بنابراین، عزل و تبعید رضاشاه از کشور، کلیت جامعه ایرانی را شادمان ساخت. 

اگرچه طی سال‌های اخیر، جریاناتی تلاش می‌کرده‌اند،‌ رضاشاه را بنیانگذارِ ایران نوین بشناسانند، اما واقعیت این است اکثر مردم ایران، در آن روزگار، از دیکتاتوری رضاشاه به‌شدت منفور بودند. او علاوه نادیده گرفتن قانون اساسی مشروطه، موقعیتِ مجلس شورای ملی و دولت‌های وقت را،‌ به‌شدت تنزل داد. همچنین به‌اقسامی از فسادِ مالی و اقتصادی آلوده بود و هزاران پارچه ملک و دارایی شهروندان ایرانی را به‌زور غصب کرده یا به‌ثمن بخس خریداری کرده بود.

 

 

 

** محمدرضا با حمایت انگلیس و با تلاش فروغی‌ها جای پدر را گرفت

اما در باره بخش دوم پرسش اخیر شما باید عرض کنم، اگرچه در آستانه برکناری حقارت‌بار رضاشاه از سلطنت، مباحثِ نه‌چندان جدی‌ای درباره احتمالِ تغییر نوع حکومت ایران از مشروطه به‌ جمهوری و نیز احیاناً پایان دادنِ به‌ سلطنت خاندان پهلوی و برقراری مجدد سلطنت ایران در خاندان منقرض‌شده قاجاریه مطرح شد؛ اما، مباحثی از این دست، تقریباً خیلی زود، به‌دست فراموشی سپرده شد و بالاخص با حمایتِ انگلیسی‌ها و تلاش‌های افرادی مانند محمدعلی فروغی، تصمیم گرفته شد،‌ طبق قانون اساسی اصلاح شدهِ توسطِ مجلس مؤسسان در آذرِ سال 1304، ولیعهد وقت شاه معزول، یعنی محمدرضا پهلوی، در مقام سلطنت ایران قرار گیرد.

در هر حال در آن برهه، هنوز، محمدرضاشاه جوانکی بی‌تجربه بیش نبود و به‌تبع آن،‌ هم مجالس و دولت‌های وقت و هم اشغالگرانِ خارجی، برای می‌شود گفت کنترل و هدایت شاه جوان با مشکلی جدی مواجه نبودند. هم‌چنان‌که، خود محمدرضاشاه جوان هم، که موقعیتش در رأس قدرت سخت آسیب‌پذیر می‌نمود، خود را پادشاهی دموکرات و علاقمندِ به‌سلطنت در چارچوب قانون اساسی و حامی حقوق و منافع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی مردم کشور قلمداد می‌کرد؛ بگذریم از این‌که،‌ این‌ وضعیت مدت زمانی ادامه نیافت و محمدرضاشاه پهلوی، به‌سرعت، به‌هدفِ نقش‌آفرینی غیرقانونی در عرصه سیاست رسمی کشور، به‌جستجو و کسب منابعِ فراقانونی و نامشروعِ داخلی و خارجی روی آورد؛ مسیر انحراف‌آمیزی که طی سال‌های آتی به‌کودتای 28 مرداد 1332 و نهایتاً تبعیتِ از شیوه استبدادگرایانه، قانون‌ستیزانه، سرکوبگرانه و مردم‌گریزانهِ حکمرانی، در دو دههِ 1340- 1350 راه گشود!

** با جانیان دوره رضاشاه چه برخوردی شد؟

تسنیم:سوال پایانی ما این است که جنایات صورت گرفته از سمت رضاشاه تا چه حد افشا شد و چرا با مسببان این جنایات برخورد جدی صورت نگرفت؟

شاهدی: می‌دانیم که در دوره رضاشاه صدها تن از مخالفان سیاسی حکومت دستگیر،‌ محاکمه، زندانی و شماری از آنان اعدام شدند. در همان حال، چندین تن از پرآوازه‌ترین مخالفان سیاسی و احیاناً کارگزارانِ مغضوب‌شدهِ حکومت، به‌سیاستِ قتل‌درمانی رضاشاه گرفتار شدند.

شمار افرادِ کمتر شناخته‌شده  و احیاناً گمنامی هم که در آن دوره،‌ به‌انحاء گوناگون، توسط دستگاه‌ها و عوامل حکومتِ به‌ قتل رسیدند قابل توجه بود. در آن دوره صدها تن از سران و اعضای ریز و درشتِ ایلات و عشایر ایران،‌ در مناطق مختلف کشور، در مسیر سیاست تخت‌قاپو کردن عشایر و ایجاد حکومت متمرکز، در درگیری‌های به‌شدت خونین نظامی با نیروهای نظامی حکومت جان خود را از دست داده و به‌ قتل رسیدند.

هم‌چنان‌که در جریان قیام موسوم به‌مسجد گوهرشاد در مشهد صدها تن از مردم عادی توسط نیروهای انتظامی و امنیتی قتل‌عام شدند. تلفات و قتل‌های خواسته یا ناخواستهِ پروژهِ کشف حجاب اجباری در کشور هم قابل توجه بود.

سرپاس مختاری رئیس شهربانی کل کشور، که نقش درجه اولی در فرآیند دستگیری و قتل بسیاری از مخالفان سیاسی و دیگر محکومان دادگاه‌های دوره رضاشاه داشت،‌ فقط به 8 سال زندان محکوم شد که پس از 5 سال مورد عفو قرار گرفت و تا پایان عمر مورد عنایت دربار بود.

 

علی‌ایحال، آنچه بود، پس از عزل و تبعید رضاشاه از کشور، دادگاهی ویژه برای رسیدگی به‌ جنایات دوره سلطنت رضاشاه تشکیل شد و متهمان بسیاری دستگیر،‌ بازجویی و محاکمه شدند؛ اما، مجازات‌های تعیین‌شده برای جانیان (که اکثر آنها از مأموران ریز و درشت شهربانی مخوف دوره رضاشاه بودند) هیچ‌گاه نتوانست رضایت خاطر حافظه جمعی مردم ایران را فراهم بیاورد؛‌ که حتی،‌ فردی مانند سرپاس مختاری رئیس شهربانی کل کشور، که نقش درجه اولی در فرآیند دستگیری و قتل بسیاری از مخالفان سیاسی و دیگر محکومان دادگاه‌های آن روزگار داشت،‌ فقط به 8 سال زندان محکوم شد که پس از 5 سال مورد عفو قرار گرفت و تا پایان عمر مورد عنایت دربار بود.

احمد احمدی مشهور به‌ پزشک احمدی تنها فردی بود که به‌ جرم قتل شماری از شناخته‌شده‌ترین مخالفان سیاسی و نیز برخی از کارگزاران مغضوب‌شده دوره رضاشاه،‌ اعدام شد. با این احوال، بلافاصله پس از برکناری رضاشاه از سلطنت،‌ که آزادی‌های سیاسی و اجتماعی قابل توجهی در کشور به‌وجود آمد، به‌ویژه، نشریات و روزنامه‌های منتشره در تهران و بسیاری دیگر از شهرهای ایران فرصت مغتنمی به‌دست آوردند تا پیرامون جنایات، تبه‌کاری‌ها و جفاهایی که در دوره سلطنت رضاشاه به‌مردم ایران،‌ از اقشار مختلف، روا داشته شده بود، افشاگری‌های نسبتاً خوبی انجام بدهند.

تسنیم: در پایان از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، مجدد تشکر می‌کنیم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon