سرگردان در کوچه‌ها؛ با مسئله‌ی آموزش کودکان افغانستانی چه باید کرد؟

سرگردان در کوچه‌ها؛ با مسئله‌ی آموزش کودکان افغانستانی چه باید کرد؟

اگر محرومیت از تحصیل به عنوان ابزاری برای فشار به مهاجران برای بازگشت به افغانستان تقریبا بی اثر است چه دلایل دیگری برای ممنوعیت تحصیل کودکان افغانستانی در ایران باقی می‌ماند؟

خبرگزاری تسنیم- مرضیه اسکندری:در یادداشت قبلی به این مساله پرداختم که چرا ما ناگزیر طی دهه‌ها با جمعیت بزرگی از مهاجران افغانستانی در ایران مواجه شده‌ایم. سیاست رسمی ایران در قبال این مهاجران همواره فشار برای «بازگشت» آن‌ها به افغانستان بوده است.

3. از تحصیل محروم شوند تا بازگردند!

سیاست «بازگشت» مهاجران افغانستانی اغلب معطوف به اعمال محرومیت‌های وسیع و گسترده‌ی کاری، معیشتی و تا حدی آموزشی است تا مهاجران -و در این‌جا تفاوت چندانی میان مهاجران قانونی و غیر قانونی نیست- را وادار به بازگشت به افغانستان کند. گاهی محرومیت‌های تحصیلی از سوی ایران علیه مهاجران غیر قانونی افغانستانی‌ همچون خانواده‌ی نوراحمد برای دهه‌ها استمرار می‌یابد و فرزندان یک خانواده از خردسال تا بزرگسال از حق توانایی خواندن و نوشتن محروم می‌شوند (باید توجه داشت که اینجا صحبت از خواندن و نوشتن است که در جای خود می‌توان نشان داد که توانایی خواندن و نوشتن در جهان معاصر از حقوق اولیه یک انسان است. به امکان طی مدارج بالاتر تحصیلی برای مهاجران در یادداشت‌های بعدی اشاره خواهم کرد). با این حال نتیجه‌ای که در ظاهر این سیاست در پی آن است، یعنی بازگشت بخش عمده‌ی مهاجران افغانستانی، حاصل نمی‌شود. نکته‌ی بسیار مهم در این‌جا این است که ماندن خانواده‌ی نوراحمد در ایران علی رغم شدت محرومیت‌ها یک استثنا نیست بلکه یک رویه است. محرومیت‌های اعمالی از طرف ایران هیچ تاثیری بر مهم‌ترین عامل مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران ندارد. طبق نظرسنجی «پیمایش مردم افغانستان» در سال 2017،[1] بیش از 50 درصد از مردم افغانستان ناامنی را مهم‌ترین علت تمایل به مهاجرت عنوان کرده‌اند. حدود 25 درصد نیز بیکاری و تنها 2.2 درصد تحصیل را علت تمایل خود به مهاجرت می‌دانند.

اگرچه محرومیت از تحصیل فشار موثری برای بازگرداندان مهاجران افغانستانی‌ ندارد اما قطعاً بر دید و احساسات آن‌ها نسبت به ایران بسیار موثر است. سرخوردگی و تحقیر ناشی از محرومیت از آموزش -و البته بسیاری محرومیت‌های‌ دیگر- خانواده‌های افغانستانی را همواره در نوعی بیگانگی از و خشم نسبت به جامعه‌ی میزبان ایرانی قرار می‌دهد.

4. سرگردان در کوچه‌ها: با مسئله‌ی آموزش کودکان افغانستانی چه باید کرد؟

اگر محرومیت از تحصیل به عنوان ابزاری برای فشار به مهاجران برای بازگشت به افغانستان تقریبا بی اثر است چه دلایل دیگری برای ممنوعیت تحصیل کودکان افغانستانی در ایران باقی می‌ماند؟ در نگاهی سطحی شاید مهم‌ترین چالش پیش روی آموزش کودکان افغانستانی در مدارس دولتی ایران تامین منابع مالی و انسانی آن است. با این حال تامین مالی آموزش کودکان افغانستانی توسط خود مهاجران و در مدارس خودگردان نیز چالش‌های مهمی را ایجاد می‌کند. آموزش کودکان بستری برای اجتماعی کردن آن‌هاست؛ اگر دولت‌ها آموزش عمومی را به دلیل فشارهای مالی تعطیل و بر عهده‌ی خانواده‌های مهاجران بگذراند به طور طبیعی جامعه‌ی مهاجران آموزش کودکانشان را متناسب با ارزش‌ها و باورهای جامعه‌ی خود تنظیم می‌کنند و نه مطابق ارزش‌ها و قوانین جامعه‌ی میزبان. روشن است که در نتیجه‌یِ واگذاری آموزش به جامعه‌ی مهاجران دولت کنترل اجتماعی خود را از دست خواهد داد. تاریخ سیاست‌های آموزش مهاجران در جمهوری اسلامی نوعی رفت و برگشت میان تامین آموزش دولتی برای مهاجران افغانستانی و واگذاری آن به جامعه‌ی مهاجران را به وضوح نشان می‌دهد.

در دهه‌ی 60 شمسی که دولت انقلابی ایران هویت خود را فراتر از مرزهای سیاسی و عمدتا در دایره‌ی قرابت‌های دینی و باوری می‌دید نسبت به مهاجران افغانستانی گشوده‌تر بود. در این دهه بسیاری از مهاجران قادر به شرکت در مدارس دولتی بودند. در دهه‌ی هفتاد و پس از روی کار آمدن طالبان و موج جدید مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران، دولت به سمت شهریه‌ای کردن آموزش برای کودکان افغانستانی رفت که به علت فقر بسیاری از خانواده‌های افغانستانی عملا منجر به محرومیت فرزندان آن‌ها از آموزش دولتی ایران شد. در عوض مهاجران به آموزش کودکانشان در مدارس خودگردانی که توسط خودشان و با امکانات بسیار محدود اداره می‌شد روی آوردند. اما پس از حدود یک دهه و از اوایل دهه‌ی 80 دولت فعالیت این مدارس را غیر قانونی اعلام و اقدام به بستن آن‌ها کرد. دولت به نوع آموزشی که به کودکان افغانستانی در این مدارس داده می‌شد مشکوک بود و معتقد بود افرادی با عقاید نزدیک به طالبان با توسعه‌ی مدارس خودگردان در پی بسط ایدئولوژیک خود هستند.

در سال 85 غلامرضا کریمی، مدیرکل دفتر همکاری های علمی و بین المللی آموزش و پرورش در جایی گفته بود (در منبع مشخص نیست این نقل قول دقیق است و یا نقل به مضمون): فعالیت مدارس خودگردان غیرقانونی است زیرا مشخص نیست که نظام آموزشی چه کشوری، در این مدارس اجرا می شود. اگر مدرسه خودگردانی در کشور وجود داشته باشد باید تعطیل شود و بخش قابل توجهی از این مدارس نیز تعطیل شده اند. کریمی ضمن تاکید بر این نکته که اگر مدرسه خودگردان در کشور وجود داشته باشد به صورت مخفیانه فعالیت می‌کند افزوده بود: این امکان وجود ندارد که برای شناسایی مدارس خودگردان اقدام به جست وجوی خانه به خانه کنیم اما اگر وجود مدرسه خودگردان در منطقه ای گزارش شود ناجا نسبت به تعطیلی مدرسه اقدام خواهد کرد.[2]

در این صورت تکلیف حدود 80 تا 100 هزار کودک افغانستانی‌ای[3] که مدارس‌شان بسته می‌شد چه بود؟ آیا به افغانستان بازمی‌گشتند؟ البته این اتفاق نیافتاد.[4] آیا کودکان افغانستانی می‌توانستند در مدارس ایران درس بخوانند؟ شهریه‌ای بودن مدارس و مقررات بسیار سخت‌گیرانه‌ی گاه و بی‌گاه آموزشی این امکان را نیز از بسیاری از آن‌ها گرفته بود. ایران در نیمه‌ی دهه‌ی هشتاد جمعیت بزرگی از کودکان افغانستانی را در خود داشت که زندگی توام با محرومیت بر آن‌ها تحمیل شده بود. بسیاری از این کودکان در ایران به دنیا آمده بودند و هرگز جنگ و ناامنی در افغانستان را ندیده بودند اما در عوض تحقیر و محرومیت در ایران را با گوشت و پوست خود دریافته بودند. روشن بود که ادامه‌ی چنین استضعافی دنیا و آخرت ما را می‌سوزاند.

در سال 1394 رهبری دستوری دادند مبنی بر این‌که «هیچ کودک افغانستانی، حتی مهاجرینی که به‌صورت غیرقانونی و بی‌مدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل بازبمانند و همه آن‌ها باید در مدارس ایرانی ثبت‌نام شوند».[5] این دستور نقطه‌ی عطفی بود برای بهره‌مندی بسیاری از کودکان افغانستانی. با این حال همان طور که در مقاله‌ی سرگردان در کوچه‌ها توضیح داده‌ام، وزارت کشور به ویژه از سال 1399 رویه‌ی تازه‌ای در پیش گرفته است که در آن بر خلاف دستور رهبری به تدریج کودکان غیر قانونی افغانستانی را از مدارس دولتی ایران بیرون می‌راند.

اگر مسئولین جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده‌اند که آموزش عمومی قابل تفویض به جامعه‌ی مهاجران نیست در این صورت آیا اعمال سیاست‌های جدید در نپذیرفتن جمعیت بزرگی از کودکان افغانستانی به بهانه‌ی غیر قانونی بودن آن‌ها ما را به سمت شرایط نیمه‌ی دهه‌ی هشتاد پیش نمی‌برد؟ شرایطی که در آن بسیاری از کودکان افغانستانی اجازه نداشتند نه توسط جامعه‌ی مهاجران و نه توسط سیستم آموزش دولتی ایران آموزش ببینند. علت از سرگیری این نوع محدودیت‌ها چیست؟ بار مالی طاقت فرسا بر سیستم آموزشی کشور؟ این مساله‌ای است که من در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت. در آن‌جا نشان خواهم داد که برآورد هزینه‌های آموزش کودکان افغانستانی از طرف مسئولان آموزش و پرورش بزرگ‌نمایی هزینه‌ها و کاملا گمراه‌کننده است.     

 

[1] Survey of the Afghan People: The Aisia Foundation

[2] روزنامه اعتماد ملی تاریخ   11/10/85

[3] این آمار بر اساس مشاهدات شخصی نادر موسوی و داده‌های وزارت معارف افغانستان تخمین زده شده‌است. نادر موسوی مهم‌ترین فعال و برنامه‌ریز مدارس خودگردان در دهه‌ی هشتاد بود.

[4] در آوریل 2002 میلادی، قرارداد سه جانبه‌ای بین ایران، افغانستان و کمیساریای عالی پناهندگان در مورد بازگشت افغان‌ها به امضا رسید و مقرر شد سالانه چهارصدهزار مهاجر افغانی به کشور خویش بازگردانده شوند. این قرارداد در سال 2003 به مدت دو سال دیگر تمدید شد. اما این اقدامات از تعداد مهاجران افغانی کشور کم نکر و هنوز هم شاهد ورود تعداد بسیار زیادی از مهاجران غیر قانونی افغانی به کشورمان هستیم. (مهاجرت غیر قانونی و تبعات آن بر کشورهای میزبان (با تاکید بر مهاجران افغانی در ایران)، سعید عیسی زاده، جهانبخش مهران فر، بهار 1391)

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon